تاریخچه الیاف پنبه

پنبه ، گیاهی که از غوزه آن در ریسندگی و بافندگی استفاده می شود، بویژه انواع رشته کوتاه آن موسوم به گوسوپیوم هرباکیوم .

این مقاله شامل این بخشهاست :

۱) ایران

۲) افغانستان

۳) سرزمینهای عرب زبان

۴) قلمرو عثمانی

۵) آسیای مرکزی

۶) پاکستان

۱) ایران .

الف ) تاریخچه پنبه در ایران احتمالاً به دوران هخامنشیان بازمی گردد، اما درباره کاشت پنبه پیش از دوره اسلامی ایران اطلاعات معتبر اندکی در دست است . ] به نوشته مؤلف حدودالعالم (ح ۳۷۲)، در مرو، ری و ناحیه فارس کشت پنبه رواج داشته است (ص ۹۴، ۱۳۰، ۱۴۲). مراکز تولید که احتمالاً به مناطق کاشت گیاه نزدیک بود، عبارت بود از: هرات ، نیشابور، ری ، طبرستان ، آمل ، جبال ، اصفهان ، شوشتر، خوزستان ، تَوَّز و آذربایجان ( رجوع کنید به اشپولر ، ص ۳۹۵؛ سارجنت ، جاهای متعدد) [ . همچنین اشارات متعددی به پنبه در آثار شاعران ، بویژه شاهنامه فردوسی (کتاب سوم ، ج ۵، ص ۱۴۷۵ـ ۱۴۷۶، کتاب چهارم ، ج ۶، ص ۱۹۹۹، ۲۰۰۴) وجود دارد. ] در قرن هفتم / سیزدهم ، مارکوپولو به محصولات عمده ایران از جمله پنبه اشاره

می کند (ج ۱، ص ۸۴) [ . ژان شاردن ، جهانگرد مشهور فرانسوی در قرن یازدهم / هفدهم ، که از ایران دوره صفویه بازدید کرده ، وجود کشتزارهای وسیع پنبه را تأیید کرده است (ج ۲، ص ۷۱۲). در اوایل قرن سیزدهم / نوزدهم ، کمپانی هندشرقی بریتانیا در مقابل کالاهایی مانند شکر، ادویه ، رنگ و روغن ،

پنبه خام را از ایران به هند صادر می کرد. در همین زمان ، جهانگردان به کشتزارهای پنبه در بسیاری از مناطق ایران ، از آذربایجان تا خراسان و شرق مازندران ، نواحی مرکزی ،

اطراف یزد، کاشان ، کرمان و قم ، اشاره کرده اند. در این زمان

پنبه هنوز از محصولات تابستانی بود که در حدود فروردین کاشته می شد و در مرداد (در آب و هوای گرم و مرطوب

سواحل دریای خزر) یا در مهر (در نواحی خشکتر مانند آذربایجان و نواحی اطراف شیراز) برداشت می شد. اما بیشتر پنبه کشت شده از گونه های تار کوتاه و زبر بود که همراه

با نرخ بالای حمل ونقل ، فنون ابتدایی پرداخت و بسته بندی نادرست و غیردقیق ، سبب عدم موفقیت پنبه ایران در بازار اروپا شد (عیساوی ، ص ۲۴۶ـ۲۴۷، ۲۴۹). پنبه علاوه بر این که منبع امرار معاش ساکنان مناطق کاشت پنبه بود، برای صنعت نساجی داخلی و صنایع دستی که افراد بسیاری را به کار می گمارد، ماده خام فراهم می آورد. بعلاوه ، تجاری شدن روبه رشد تولید پنبه در قرن سیزدهم / نوزدهم ، با افزایش اهمیت پنبه در تجارت خارجی ایران همراه بود.‏

در اوایل قرن چهاردهم / آغاز قرن بیستم ، پنبه هم اصلیترین محصولِ فروشی و هم عمده ترین محصول صادراتی بود.

دو عامل این فرآیند را تقویت می کرد: نخست ، محرک کوتاه مدت اما نیرومند جنگ داخلی امریکا در اوایل دهه

۱۸۶۰ میلادی (۱۲۷۷ـ۱۲۸۷) باعث کمبود بین المللی پنبه و افزایش شدید قیمت پنبه خام در بازار جهانی شده ، تولید

پنبه را در ایران و مناطق بسیار دیگری در خاورمیانه و هند و امریکای لاتین افزایش داد. در میان مسیرهای جدیدوگوناگون تجارت خارجی که درگزارشهای کنسولی بریتانیادرآن دوره ذکرشده است ،می توان ازمسیرهای بنادرخلیج فارس به هندومسیرتبریزبه مارسی نام برد(نوشیروانی ،ص ۵۷۳ـ۵۷۴؛گیلبار،ص ۳۵۴؛عیساوی ،ص ۲۴۵).این تحول ،در نیمه همان دهه که قحطی پایان یافت و قیمت پنبه سقوط کرد، ناگهان متوقف شد. عامل دوم و پایدارتر، روسیه بود که به عنوان شریک تجاری عمده ایران دردهه های آخرقرن ظاهر شد. پنبه بسرعت مهمترین کالای صادراتی به روسیه شدوصادرات آندر۱۳۳۱به حدود۰۰۰،۲۵تن رسید و بتدریج ۹۴ـ۹۷% صادرات پنبه به بازارهای روسیه اختصاص یافت (انتنر ، ص ۷۳). این افزایش ، تغییر ماهیت روابط اقتصادی بین دو کشور را تأیید کرده بوضوح درتمرکزکاشت پنبه دراستانهای مرزی تأثیرگذاشت .اگرچه پنبه از نقاط مختلف کشور از جمله اصفهان و یزد و کرمان صادر می شد، یک سوم از کل صادرات ایران محصول خراسان بود. در واقع ، رفاه این استان تا حد زیادی به رشدتجارت پنبه در اواخر این قرن مربوط بود (مک لین ، ص ۵؛ گیلبار، ص ۳۵۵).‏

تجارت ایران ـ روسیه به دلیل نرخ پایین حمل و نقل بسهولت انجام می گرفت که به سبب مجاورت جغرافیایی

وتوسعه وپیشرفت راه آهن وجاده های ارتباطی بین دوکشور بود. اما روسیه با گرفتن تعرفه هایی اندک از ایران ،

فروش مصنوعات پنبه ای با قیمتی ارزان ، حمایت از فعالیتهای بازرگانان روسی و ارمنی از طریق وام بانکی و همچنین انتقال ادارات کنسولی به استانهای شمالی و مرکزی (بویژه خراسان و اصفهان و کردستان )، سیاست بازرگانی تهاجمی را در پیش گرفت (انتنر، ص ۷۳ـ۷۴؛ نوشیروانی ، ص ۵۷۲؛

کرزن ، ج ۱، ص ۲۶۹).

پنبه در فرآیند تدریجی آغاز تجاری شدن کشاورزی ایران ، تأثیر مهمی داشت . در این فرآیند، پنبه ، اغلب با سایر کالاها (بویژه تریاک و ابریشم ) و غلات مصرفی بخوبی رقابت می کرد (نوشیروانی ، ص ۵۷۱ـ۵۷۹؛ گیلبار، ص ۳۶۰).

جنگ جهانی اول ، در تولید پنبه تقریباً وقفه کامل ایجاد کرد، اما از دهه ۱۳۰۰ش تولید دوباره به سطوح پیش از جنگ و به حدود بیست هزار تن در سال رسید. نخستین کارخانه پنبه پاک کنی ایران نیز در همان سالها (۱۲۹۸ ش ) بنیان نهاده شد. در ۱۳۰۲ ش شرکت جدید پرسخلوپک بذرهای امریکایی و مصری را میان کشاورزان توزیع و مزارع نمونه ، بیشتر در شمال ، ایجاد کرد (رَستار، ص ۲۴۳).‏

دردهه ‏۱۳۱۰ش ،درسایه سیاست مثبت دولت نسبت به صنعت منسوجات داخلی ، تولید دوباره افزایش یافت .‏

در۱۳۱۲ش دولت ایران قانون انحصارپنبه راتصویب کرد (گرگانی ، ص ۱۸۵) که سود بی واسطه ای در تهیه پنبه

خام برای کارخانه های جدیددربرداشت .دراواخراین دهه تولید به نقطه اوج ۰۰۰ ، ۳۸ تن رسید، اما فقط ۶۰۰ ، ۵ تن ، یعنی درحدودیک پنجم کل صادرات در۱۲۹۲ش ،پنبه صادر می شد. این رقم نازل قدرت اشتیاق صنعتی شدن

داخلی رانشان می دهد.پس ازوقفه به سبب جنگ جهانی دوم ، در بیشتر سالهای دهه ۱۳۲۰ش / ۱۹۴۰ میانگین تولید سالانه به حدودبیست هزارتن سقوط کرد،امادراوایل دهه ۱۳۳۰ ش دوباره از سطح تولید پیش از جنگ پیشی

گرفت و بتدریج رونق بی سابقه ای در تولید و فرآوری پنبه در ایران پدید آمد.‏

در ۱۳۲۴ ش ، انحصار پنبه لغو شد. از این گذشته ، در سالهای بعدی شماری از مؤسسات تخصصی شروع به کارکردند و ترویج و بهبود تولید پنبه به آنها واگذار شد. “سازمان پنبه ایران ” (بعدها سازمان پنبه و دانه های روغنی ) در ۱۳۳۵ ش شروع به فعالیت کرد و برای نخستین بار معیارهای طبقه بندی برای محصول داخلی ارائه داد. اداره “اصلاح نبات ایستگاه ورامین ” در ۱۳۳۸ ش به “مؤسسه تهیه و اصلاح نهال و‏

بذر” تبدیل شد و به دنبال آن عمدتاً خدمات علمی و توسعه

را تدارک دید. در همان زمان ، “شرکت پنبه و ابریشم ” با

حمایت وزارت صنایع و معادن تأسیس شد تا با تشویقهای اقتصادی مناسب ، کشاورزان را به کاشت پنبه ترغیب کند (رستار، ص ۲۵۰ـ۲۵۲).‏

در دهه های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ش ایران در میان ده یا پانزده کشور نخست تولید کننده پنبه جای گرفت . صادرات نیز به طور منظم رشد یافت و بازار آن متنوعتر شد. مصرف داخلی پنبه و پنبه دانه نیز، تا حدودی به سبب گسترش صنعت منسوجات و تا اندازه ای به دلیل تأسیس کارخانه ای جدید برای تولید روغن خوراکی ، افزایش یافت .‏

افزایش تولید پنبه کاملاً به تحولات جدید در دشتهای حاصلخیز گرگان بستگی داشت . در آغاز دهه ۱۳۱۰ ش

کشت پنبه در این ناحیه رواج یافته بود، بویژه پس از اینکه رضاشاه بیشتر زمینهای مزروعی را به مالکیت شخصی

خود درآورد. استرداد این مالکیت به مالکان کشاورز پس از جنگ جهانی دوم ، سبب افزایش ناگهانی کشاورزی تجاری در مقیاسی وسیع در این ناحیه و جذب گروه زیادی از سرمایه دارانی شد که در جستجوی فرصتهای سرمایه گذاری سودآور در کشاورزی بودند.

در ۱۳۳۹ ش ، در اولین سرشماری کشاورزی ، مازندران و گرگان ۵۶% تمام مزارع پنبه (۰۰۰ ، ۳۱۳ هکتار) و ۶۵% از کل محصول (۰۰۰ ، ۳۳۰ تن )، و در ۱۳۵۳ ش بترتیب ۶۵% و ۷۵% را به خود اختصاص دادند ( رجوع کنید به مرکز آمار ایران ، ص ۲۱۰، ۲۷۲). بعلاوه ، قدرت تولید نیز بیشتر شد. در بیشتر دهه ۱۳۵۰ش ، بویژه نیمه اول آن ، افزایش تولید پنبه در ایران ادامه یافت ، اما در سالهای بعد این دهه تولید پنبه تحت تأثیر محدودیتهای کلی تر در کشاورزی ایران قرار گرفت که به رونق شدید و ناگهانی تولید نفت مربوط بود.‏

در ۱۳۵۷ش نواحی کاشت پنبه به حدود یک سوم و محصول به حدود یک چهارم ، در مقایسه با ۱۳۵۲ ش ، کاهش یافت (حکیمیان ، ص ۱۲۲ـ۱۲۳).

منابع : ] حدودالعالم من المشرق الی المغرب ، چاپ منوچهر ستوده ، تهران ۱۳۴۰ [ ؛ ] ژان شاردن ، سفرنامه شاردن ، ترجمه اقبال یغمایی ، تهران ۱۳۷۲ـ۱۳۷۵ ش ؛ ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامه فردوسی ، چاپ ژول مول ، تهران ۱۳۶۹ ش [ ؛ م .گرگانی ، اقتصاد گرگان و گنبد و دشت ، تهران ۱۳۵۰ ش ؛ مرکز آمار ایران ، سالنامه آماری کشور: ۱۳۵۶ ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛

ب ) در سالهای نخستین پس از انقلاب اسلامی عواملی چون فرار زمینداران بزرگ مناطق پنبه خیز خصوصاً منطقه گنبد و گرگان ، خرد شدن اراضی وسیع و یکپارچه کشت مکانیزه پنبه ، اداره نامطلوب مؤسسات کشاورزی ، بلاتکلیف ماندن وضع مالکیت اراضی و پایین بودن سطح درآمد حاصل از این زراعت در قیاس با فعالیتهای رایج در سایر بخشها، در افت تولید پنبه مؤثر افتاد. در ۱۳۵۸ش ، با وجود رونق بازار پنبه در بازارهای جهانی ، به سبب مصادف شدن زمان آماده سازی زمین و تهیه مواد زراعتی محصول پنبه با شرایط ناشی از اوج گیری انقلاب اسلامی در ماههای آخر ۱۳۵۷ش ، تولید از ۱۷۷ هزار تن در ۱۳۵۶ش به ۱۳۳ هزار تن کاهش یافت . در ۱۳۵۹ش سطح زیر کشت به ۱۴۵ هزار هکتار، یعنی پایینترین میزان خود،

تقلیل یافت (مرکز تحقیقات روستائی و اقتصاد کشاورزی ، ۱۳۶۳ ش الف ، ص ۲؛ همو، ۱۳۶۳ ش ب ، ص ۲ـ۳). در آذر ۱۳۵۸، به سبب کاهش تولید و نیاز بازار داخلی ، صدور پنبه به خارج از کشور ممنوع شد و بنابر نیاز بازار داخلی به انواع پنبه ، الیاف ، نخ و منسوجات پنبه ای مقداری ارز صرف ورود این اقلام شد (همان ، ص ۴).

در ۱۳۶۰ش ، برای مقابله با تنزل سطح کشت و تولید پنبه و رفع بحران ، دولت سیاستهای تشویقی چون اعلام قیمتهای تضمینی و کمک نقدی به پیمانکاران طرح پنبه را به اجرا درآورد که این سیاستها تا ۱۳۷۱ش ادامه یافت .

در ۱۳۶۷ش طرح افزایش تولید پنبه در چارچوب برنامه پنجساله اول (۱۳۶۸ـ۱۳۷۲) تهیه و تصویب شد. این طرح مشتمل بر هفت پروژه ، با هدف افزایش تولید وش (پنبه پاک نکرده ) از ۰۰۰ ، ۳۴۱ تن در سال پایه (۱۳۶۷) به ۰۰۰ ، ۴۵۲ تن در سال پایانی برنامه (۱۳۷۲)، از ۱۳۶۸ به اجرا درآمد. پروژه های هفتگانه مشتمل بود بر تهیه بذر مادر، بهبود کیفیت بذرهای گواهی شده ، لینترگیری (مرحله آماده سازی برای روغن گیری )، بهبود تصفیه وش ، بهبود روشهای کاشت و داشت و برداشت پنبه ، ترویج پنبه کاری و آموزش پنبه کاران ، و ایجاد گسترش شبکه های مبارزه با آفات و بیماریها و علفهای هرز پنبه (ایران . وزارت کشاورزی ، ص ۱).‏

مقایسه مقادیرموردنظربرنامه باوضع اجرایی ،حاکی از این است که سطح زیرکشت و تولید، سیر نزولی و عملکرد

درهکتاروش باکمی فاصله ازبرنامه ،روندافزایشی داشته است (همان ، ص ۲، برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به ص ۸،نمودار).کاهش سطح زیرکشت وتولیدوش نشان دهنده کاهش تمایل کشاورزان در تخصیص اراضی خود به کشت

پنبه است که ناشی ازشرایط نامناسب بازارپنبه ودرنتیجه عدم صرفه اقتصادی آن برای کشاورزان بوده است (همان ، ص ۲). به طور مشخص اجرای “طرح افزایش تولید” برنامه پنجساله اول تا ۱۳۷۰ش با موفقیت همراه بود اما از۱۳۷۱ش به علت افزایش قیمت تولیدات زراعتی دیگری چون دانه های روغنی (سویا)، از میزان سطح کشت وتولیدپنبه کاسته شد، به طوری که در ۱۳۷۲ش میزان سطح کشت و تولید

پنبه بترتیب با ۱۴۸ هزار هکتار و ۹۰۰ هزار تن به پایینترین سطح خود طی چهل سال گذشته رسید ( تاریخچه پنبه ایران ، ص ۵؛ کمیته بین المللی مشاوره پنبه ، ص ۶۷) و در

این سال برای اولین بار ۳۰۰ ، ۳ تن و در سال بعد هشت هزار تن پنبه از جمهوریهای آسیای مرکزی ، وارد کشور شد (همانجا؛ ایران . وزارت کشاورزی ، ص ۲۵). کاهش تولید پنبه از یک

طرف و پایین بودن کیفیت پنبه های وارداتی نسبت به پنبه داخلی از طرف دیگر، قیمت پنبه را در ۱۳۷۳ش افزایش داد و باعث افزایش سطح کشت و تولید در ۱۳۷۴ش گردید. در ۱۳۷۵ش میزان سطح کشت و تولید پنبه بترتیب به ۳۱۸ ، ۳۱۱ هکتار و ۸۲۹ ، ۱۷۵ تن بالغ شد که بالاترین رقم ، طی سالهای پس از انقلاب اسلامی است (ایران .وزارت کشاورزی ، ص ۲۴؛ تاریخچه پنبه در ایران ؛ کمیته بین المللی مشاوره پنبه ، همانجاها).

در ۱۳۷۴ش برنامه پنجساله دوم زراعت پنبه (۱۳۷۴ـ

۱۳۷۸)درقالب برنامه پنجساله دوم توسعه به اجرادرآمد.این برنامه با توجه به میزان نیاز کارخانه های نساجی کشور

به الیاف پنبه درطی دورهاجرایی برنامه ــ که بالغ بر۱۳۳تا ۱۹۸ هزار تن می گردد ــ اهدافی را پیش بینی کرده که

مشتمل است برتأمین مواداولیه صنایع نساجی وروغن کشی با کیفیت ممتاز و تهیه فرآورده های مرغوب ، پایین آوردن هزینه تولیددرواحدسطح وتسهیل درعملیات زراعی و افزایش عملکرد وش . پیش بینی عملکرد در برنامه ، رشدی معادل ۳۲۰ کیلوگرم وش در هکتار نسبت به سال پایه (۱۳۷۴ش ) است (ایران . وزارت کشاورزی ، ص ۳۴ـ۳۵). به رغم کاهش کیل (درصد الیاف به وش ) که مهمترین عامل در

عملکرد به شمار می رود، عملکرد پنبه طی سالهای برنامه ، افزایش قانع کننده ای نداشت و به همین دلیل از ۱۳۷۵ ش طرحی به نام “طرح پایدارپنبه “درکشوربه اجرادرآمد.‏

نتیجه اجرای این طرح در ۱۳۷۸ش مطلوب و رضایتبخش بود به طوری که در سطح حدود ۴۶ هزار هکتار پنبه کاری ، متوسط عملکرد پنبه به ۹۰۰ ، ۲ کیلوگرم در هر هکتار افزایش یافت . در پایان این طرح ــ که به مدت پنج سال ادامه خواهد داشت ــ پیش بینی شده است که عملکرد متوسط کشور در سطح دویست هزار هکتار پنبه کاری به ۲۵۰ ، ۳ کیلوگرم در هر هکتار برسد ( گزارش بررسی دو دوره هشت ساله کشت پنبه در دهه های ۱۳۵۰ و ۱۳۷۰، ص ۳).

تحلیلی مقایسه ای که اداره کل پنبه و دانه های روغنی ایران از وضع پنبه کشور در سالهای بعد و قبل از انقلاب اسلامی به عمل آورده ، حاکی از آن است که عملکرد پنبه در کشور طی سالهای اخیر نسبت به سالهای قبل از انقلاب افزایش یافته است . براساس این تحلیل ، کاهش سطح کشت پنبه در کشور که بیشتر در استانهای شمالی مصداق داشته و بر اثر تغییر در الگوی کشت پدیدار شده ، بیشتر به مسائل بازرگانی پنبه ارتباط دارد که در اثر کوچک شدن اراضی زراعی ، جانشین شدن زراعتهای رقیب و امکان کشت دو محصول در یک سال به وجود آمده است (همان ، ص ۳ـ۴).

منابع : ایران . وزارت کشاورزی . شورای برنامه ریزی کشاورزی و آب . گروه برنامه ریزی زراعت ، برنامه پنجساله دوم زراعت پنبه ، تهران ۱۳۷۶ ش ؛ تاریخچه پنبه در ایران . کرج : وزارت کشاورزی ، اداره کل پنبه و دانه های روغنی ایران ، ۱۳۷۷ ش ؛ گزارش دو دوره هشت ساله کشت پنبه در دهه های ۱۳۵۰ و ۱۳۷۰،کرج :وزارت کشاورزی ،اداره کل پنبه و دانه های روغنی ایران ، ۱۳۷۸ ش ؛ مرکز تحقیقات روستائی و اقتصاد کشاورزی ، گزارش اقتصادی پنبه ، تهران ۱۳۶۳ ش الف ؛همو،نگاهی به مسایل و مشکلات بازار پنبه در ۱۳۶۳ ، تهران ۱۳۶۳ ش ب ؛

۲) افغانستان . واژه پنبه در افغانستان به دو صورت پخته (فارسی تاجیکی ) و پُمبَه (فارسی دری ) به کار می رود. کشت پنبه در افغانستان در پیش از اسلام رواج داشته است . به نوشته برخی منابع ، در اواخر قرن چهارم / دهم پوشاک پنبه ای در بُست ، هرات و کابل تولید و صادر می شد ( حدودالعالم ، ص ۱۰۳؛ ثعالبی ، ص ۲۴۷؛ ادریسی ، ج ۱، ص ۱۹۶؛ ابن حوقل ، ص ۴۵۰). بنابراین پنبه باید در اطراف همین مراکز کشت

شده باشد.

از اوایل قرن سیزدهم / نوزدهم ، افغانستان دیگر صادر کننده پوشاک پنبه ای نبود. در واقع صنعت فعال بافت پنبه منحصراً داخلی باقی مانده بود، اما در آخرین دهه های همین قرن افزایش تقاضای صنعت پنبه روسیه انگیزه ای قوی برای کاشت پنبه در سرزمینهای پست واحه آسیای مرکزی ، از جمله شمال افغانستان ، ایجاد کرد.

در جریان جنگ داخلی ، بازار روسیه سقوط کرد و کشت خشخاش به جای پنبه در هرات رواج یافت (مارکووسکی ، ص ۹۸ـ۹۹). تولید پنبه در اطراف مزارشریف که در اواخر دهه ۱۳۰۰ش به طور قطع ناحیه اصلی کشت پنبه در افغانستان بود، وضع بهتری داشت ، اما در ۱۳۰۹ ش هجوم ملخها بیشتر محصول را نابود کرد ( پمبه در افغانستان ، ص ۵).

گام سرنوشت سازتر برای آینده کاشت پنبه در افغانستان ، بنیانگذاری شرکت اتحادیه ولایت شمالی در ۱۳۱۴ ش بود. این شرکت خصوصی به رهبری مقتدرانه عبدالعزیز لندنی (۱۲۷۹ـ۱۳۲۹ش )، بازرگان سرشناس کابل ، سیاست برنامه ریزی منطقه ای را برای کشت پنبه ، براساس ترکیب رشد صنعتی و کشاورزی ، در افغانستان به اجرا درآورد (دوپری ، ۱۹۶۶، ص ۳ به بعد؛ همو، ۱۹۷۳، ص ۴۷۱ به بعد). ناحیه انتخاب شده قَطغَن بود که دولت در آنجا هزاران هکتار زمینهای باتلاقی و مالاریاخیز را، در اطراف بغلان و قندوز، با بیگاری احیا می کرد؛ شرکت قطعات زیادی از این زمینهای احیا شده را خرید و آنها را به اجاره دارانی از نواحی مختلف واگذار کرد و آنان را ملزم ساخت که یک ششم (پس از ۱۳۲۷ ش /۱۹۴۸ یک دهم ) از زمینهای مزروعی را به کاشت پنبه اختصاص دهند. بعلاوه ، شرکت برنامه جایگزین کردن پنبه تار بلند امریکایی ( گوسوپیوم

هیرسوتوم ) را به جای انواع پنبه تار کوتاه ( گوسوپیوم هرباکیوم )، برای مثال غوزه قوقندی ، کوکَلّه (از کوک ترکی به معنای سبز + کله فارسی به معنای غوزه پنبه = پنبه غوزه سبز)، و سیاه چِگت (از چیگیت ترکی به معنای تخم پنبه = پنبه تخم سیاه ؛ دورفر ، ج ۳، ص ۸۸؛ پمبه در افغانستان ، ص ۴) در

پیش گرفت . پنبه تار کوتاه تقاضای کمتر و کمتری در بازار جهانی پیدا کرد.

شرکت کوشید تا بذر پنبه محلی را خریداری و ۵۰۰ ، ۲ تن بذر از نوع ممتاز وارداتی را به رایگان عرضه کند ( پمبه در افغانستان ، ص ۷). به این ترتیب با تأمین ذخایر پنبه

کاملاً مرغوب ، شبکه ای از ایستگاههای جمع آوری مجهز به ماشینهای پنبه پاک کنی و روغن کشی وارد شده از اتحاد جماهیرشوروی (و بعدها از بریتانیای کبیر) بنیان گذاشت .‏

الیاف پنبه به بازارهای خارجی (اتحاد جماهیر شوروی ،

آلمان ) و همچنین به بازار داخلی که پس از تکمیل دو کارخانه پنبه در جبل السراج (۱۳۱۶ ش ) و پُلِ خُمری (۱۳۲۱ ش ؛ رجوع کنید به ادامه مقاله ) رونق یافته بود، فروخته می شد و پنبه به

“طلای سفید” قطغن و عنصر اصلی در تجارت خارجی افغانستان تبدیل شد.‏

در نیمه دهه ۱۳۱۰ش / ۱۹۳۰ چندین شرکت تجاری دیگر تأسیس شد و رسماً پیگیری سیاست مشابه در سایر مناطق مستعد افغانستان را به عهده گرفت (حسن خان ، ص ۳۳ به بعد)، اما هیچ پیشرفت مهمی در کاشت پنبه در خارج از قطغن روی نداد. سرانجام شرکت اتحادیه شمالی انحصار تجارت پنبه خام را به دست آورد و به نام شرکت پنبه معروف شد.

نمودار تولید از یک سو صعود ناگهانی تا نیمه دهه ۱۳۵۰ش / ۱۹۷۰، و از سوی دیگر تغییر شدید محصول از یک سال تا سال بعد را نشان می دهد.

از زمان برنامه ریزی اقتصادی در ۱۳۳۵ ش ، پنبه همواره بالاترین اولویت را در سیاست توسعه ملی افغانستان داشته است . دولت ، نخست از طریق ملی کردن نسبی شرکت پنبه که بسیار پرسود بود، تمام امور تولید پنبه را در اختیار گرفت . بعدها، در پی کودتای جمهوریخواهان در ۱۳۵۲ ش ، شرکت که در ۱۳۴۰ ش به “سپین زر” (“طلای سفید” به زبان پشتو) تغییر نام داده بود، کاملاً ملی شد (سدید، ص ۱۷). سپس مقامات دولتی سیاست التقاطی اعمال فشار (کاشت اجباری ) و متقاعدسازی (برنامه های توسعه کشاورزی ، حمایت از قیمت ) را در پیش گرفتند تا به اهداف تولیدی خود دست یابند و گاهی بیش از آنچه انتظار می رفت موفق بودند. در نیمه دوم دهه ۱۳۵۰ش / ۱۹۷۰ پنبه دومین محصول عمده پس از گندم ، و عمده ترین محصول فروشی در سراسر ولایت هلمند بود (ایالات متحده . آژانس توسعه بین المللی ، ص ۵۸ به بعد، ۱۱۰). هرچند مدرک کافی وجود ندارد، روند مشابهی در دره هریرود مرکزی در اطراف هرات و در واحه سفلای بلخاب در غرب مزار شریف ، بویژه در اطراف شورتپه ، روی داد.‏

شرکت دولتی بذر افغان در ۱۳۶۴ ش /۱۹۸۵ و ۱۳۶۵ ش /۱۹۸۶، بترتیب ۸۸۳ ، ۶تن و ۹۰۱ ، ۵ تن بذر از دو مزرعه نمونه در مارجه (هلمند) و لَرخابی (بغلان ) عرضه کرد. کاشت انواع بومی به طور رسمی در همه چهار ناحیه عمده کاشت تجاری پنبه ممنوع شد و امروزه فقط در نواحی مرزی به جا مانده است .

از آنجا که دولت بانی بیشتر پیشرفتهای دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ش بود، شگفت آور نیست که کاهش قدرت دولت و از دست دادن نظارت بر چندین ناحیه عمده تولیدی در دهه ۱۳۶۰ش ، سبب کاهش شدید کشت و تولید پنبه بوده باشد.‏

پنبه در افغانستان عمدتاً محصولی تابستانه و آبی است . برعکس ایران ، پنبه دیمی در افغانستان محصولی حاشیه ای است که به نقاط معینی در دامنه های پست کوهستانی در بخش شمالی کشور محدود می شود. در تمام مناطقی که به انداره کافی پست اند و متوسط دما در سردترین ماه سال به زیر صفر نمی رسد، این شرایط تأمین می شود. بنابراین پنبه در بیشتر دره های کوهستانی ، از جمله حوضه کابل ، قابل کشت نیست ؛ اما در دره پست تر ناحیه کوهستان در شمال کابل ــ که کشت پنبه زمانی در آن متداول بود ــ قابل کاشت است (لرد، ص ۵۲۸؛ واویلوف و بوکینیچ ، ص ۳۹۰؛ بل ، ص ۲۷۳).‏

افزایش قیمت پنبه خام در ۱۳۵۹ش حدود ۲۰%، ۱۳۶۲ش حدود ۶۰% و ۱۳۶۷ش حدود ۱۰۰% بوده است . با وجود این ، از آنجا که این افزایشها در عمل برای بازگرداندن کشت پنبه

به سطح پیشین آن کافی نبود، مقامات افغانی قوانین تشویقی

جدیدی وضع کردند؛ برای مثال ، توزیع کالاهای اساسی

(شکر، روغن خوراکی ، صابون و غیره ) با قیمت یارانه ای

به همه کشتکاران پنبه و تحویل یک تُن کود در برابر هر

یک تُن پنبه تولید شده ( پلان انکشاف ، ص ۲۵). از سوی

دیگر، گزارش شده است که چندین فرمانده مجاهدان افغانی

به کشاورزان فرمان داده اند که به جای پنبه گندم بکارند.

بنابراین کاشت پنبه به یکی از مهمترین برگهای برنده در کشمکش قدرت در افغانستان تبدیل شد که از اهمیت واقعی آن برای اقتصاد ملی کشور، هم به عنوان منبع فعالیت صنعتی و هم به عنوان یکی از اقلام اصلی تجارت خارجی ، فراتر می رفت .

پنبه به اساس و پایه انواع مصنوعاتی تبدیل شده است که بر روی هم تنها شاخه مهم بخش صنعتی کوچک افغانستان را تشکیل می دهند. اما تنوع صنعتی ، همراه کاهش اخیر تولید پنبه خام ، در سرتاسر دو دهه گذشته به زوال نسبی این شاخه منجر شده است . صنایع پنبه افغان به دو گروه اصلی ، صنایع پنبه پاک کنی و فرآوری بذر و صنایع نساجی ، قابل تقسیم است . صنایع پنبه پاک کنی (حلاجی ) و فرآوری بذر تا اواخر دهه ۱۳۵۰ش / ۱۹۷۰ به طور منظم گسترش یافت تا پاسخگوی افزایش محصول پنبه خام باشد. کارخانه پنبه پاک کنی گِرِشک (در ولایت هلمند) آخرین کارخانه ای بود که در آبان ۱۳۵۷ افتتاح شد. در مقایسه با نواحی هرات و هلمند که بتازگی تجهیز یافته اند و امکانات صنعتی در آنها فقط در یک یا دو مکان متمرکز شده است ، در نواحی قدیمتر کشت پنبه در افغانستانِ شمالی شبکه های وسیعِ مراکز صنعتیِ کوچک وجود دارد که هر یک از آنها بر مرحله متفاوتی از فرآوری پنبه متمرکز است . اما باید یادآور شد که بهترین اطلاعات موجود درباره باکتریای مرکزی در حوالی مزار شریف از اوایل دهه ۱۳۵۰ش / ۱۹۷۰ است ؛ دوره ای که در آن چهار شرکت خصوصی پنبه پاک کنی در این منطقه بشدت با یکدیگر رقابت می کردند و این رقابت به زیاده روی در خرید تجهیزات منجر شد. هنگامی که این شرکتها در ۱۳۵۳ش در یکدیگر ادغام و به یک شرکت دولتی تبدیل شدند، واحدهای صنعتی بسیاری تعطیل شد. به هرحال تصویر روشنی از موقعیت فعلی در دست نیست (ناتان ، ص ۳، ۱۰۴).

نساجی ، مهمترین صنعت تولیدی در افغانستان ، در اختیار پنج کارخانه دولتی است ؛ سه کارخانه قدیمتر پنبه در افغانستان ، همچنین دو کارخانه دیگر که بزرگترین کارخانه های افغانستان اند، به “شرکت نساجی افغان ” وابسته اند که در حدود ۵۵ تا ۶۰% کل تولید ملی الیاف پنبه را تولید می کند و در دهه ۱۳۶۰ش / ۱۹۷۰ نمایندگیهای فروش در سراسر کشور، دست کم یک نمایندگی در هر ولایت ، را اداره می کرد.

پیشرفت صنعت نساجی ملی سبب کاهش صنایع دستی سنّتی شده است ( رجوع کنید به گروتسباخ ، ص ۲۴۹)، اما این صنعت نباید نادیده گرفته شود: در ارزیابیِ ۱۳۵۳ش در یازده ولایت ، شامل همه ولایتهای عمده کشت پنبه و بیشتر ولایتهای پرجمعیت ، بیش از پنج هزار کارگاه تولید کالای پنبه ای دستباف با مجموع بیش از ده هزار بافنده سرشماری شد.

کاهش بافت دستی پنبه پیش از ایجاد صنعت نساجی ملی شروع شد، یعنی در اوایل قرن سیزدهم / نوزدهم که پارچه پنبه ای وارداتی به طور روزافزونی در دسترس قرار گرفت .

دهها سال است که ارزش واردات پارچه پنبه ای بسیار پایینتر از صادرات پنبه محلوج است . واردکنندگان عمده پنبه افغانستان کشورهای سوسیالیستی اروپا و اتحاد جماهیر شوروی بودند که کشور اخیر، بجز سالهای معدودی ، بزرگترین بازار پنبه افغان در قرن چهاردهم / بیستم بوده است . پیش از ۱۳۵۹ش / ۱۹۸۰ آلمان غربی و بریتانیای کبیر نیز مقدار قابل ملاحظه ای از پنبه افغانستان را، هر چند کمی نامنظم ، وارد کردند. هیچ نوع پارچه پنبه ای بافته شده در محل ، از افغانستان صادر نمی شود.‏

منابع : ابن حوقل ، کتاب صوره الارض ، چاپ کرامرس ، لیدن ۱۹۶۷؛ ] محمدبن محمد ادریسی ، کتاب نزهه المشتاق فی اختراق الا´فاق ، قاهره ، بی تا. [ ؛ پلان انکشاف اقتصادی و اجتماعی سال ۱۳۶۷ ، کابل ۱۳۶۷ ش ؛ پمبه در افغانستان ، کابل ?] ۱۳۳۴ ش [ ؛ ] عبدالملک بن محمد ثعالبی ، لطائف المعارف ، ترجمه علی اکبر شهابی خراسانی ، مشهد ۱۳۶۸ ش ؛ حدودالعالم من المشرق الی المغرب ، چاپ منوچهر ستوده ، تهران ۱۳۴۰ ش [ ؛ حسن خان ، “پمبه در افغانستان “، مجله اقتصاد (کابل )، ش ۲۱۷ (۱۳۱۹ ش )، ص ۲۳ـ۳۵؛ ع .ر.سدید، “پمبه در افغانستان “، جغرافیا (کابل )، ۲/۱ (۱۳۴۳ ش )، ص ۱ـ۲۲؛

‏۳) سرزمینهای عرب زبان . در دوره فتوحات مسلمانان ، چون گذشته ، پنبه از هند به نواحی شرقی ایران و سرزمینهای مجاور آن وارد می شد. در این دوره ، پنبه در همه جا کشت می شد و صنعت شکوفای آن در این نواحی کالاها و فرآورده های پنبه ای تولید می کرد. جغرافیدانان مسلمان در وصف اقتصاد این سرزمینها در دوره عباسیان ، به طور خاص از فرآورده های پنبه ای سخن می گویند، و دلایل کافی این فرض را ثابت می کند که مراکز صنعتی از پنبه ای که در همین نواحی کشت می شد استفاده می کردند.‏

در پایان قرن سوم و آغاز قرن چهارم هرچند در بین النهرین علیا پنبه کشت می شد، اما شامات و فلسطین بخش جدیدی در کشاورزی ایجاد کردند. اصطخری ، در نیمه اول قرن چهارم ، می نویسد که در اکثر سرزمینهای رأس العین ، در بین النهرین علیا، پنبه کشت می شد (ص ۷۴). ابن حوقل (ص ۲۲۲) از کشتزارهای پنبه و فرآورده های پنبه در شهر عَرَبان در همین استان و مقدسی (ص ۱۴۵) از کشت پنبه در ناحیه حرّان سخن به میان می آورد. در قرن چهارم در ولایت حلب و در فلسطین ، در منطقه حُولَه و در جولان نزدیک بانیاس * پنبه زیادی کشت می شد. از وصف مقدسی (ص ۱۸۰) درباره فلسطین می توان نتیجه گرفت که در حوالی بیت المقدس نیز پنبه کشت می شده است . در نوشته ای از ابن حوقل درباره نواحی منتهی الیه بین النهرین مشخص می شود که حاکمان محلّی دولت و مزارع وسیعی ایجاد کردند و به تولیدات کشاورزی صنعتی همچون پنبه پرداختند، در نتیجه کشت پنبه در این نواحی افزایش قابل توجهی یافت . گرچه ابن حوقل از حَمدانیان نام می برد (ص ۲۱۳)، اما دلایلی بر این که خاندانهای دیگری نیز در این کار دست داشته اند وجود دارد. در هر صورت ، به نسبت کل محصولات کشاورزی در این سرزمینها کشت پنبه نقش نسبتاً کمتری داشته است . ابن حوقل مشخص می سازد که پنبه از ناحیه بین النهرین علیا به شام وارد می شده است (ص ۲۲۲).

پاپیروسهای متعددی حاکی از آن است که کشت پنبه در مصر در قرون دوم تا چهارم نیز انجام می شده است ؛ اسناد تاریخی به کشت پنبه در زمان حکومت فاطمیان اشاره می کند. به گفته ادریسی (ج ۱، ص ۳۱۵ـ۳۱۶)، حتی در این دوره ،

پنبه از مصر به لیبی صادر می شد. از طرفی ، بسیاری اسناد

و مدارک یهودی ـ عربی در جِنیزَه حاکی از آن است که از

نیمه دوم قرن پنجم و نیمه اول قرن ششم پنبه و کالای پنبه ای

از سیسیل (صقلیّه ) و بخصوص از شام و فلسطین (به مصر) وارد می شده است .‏

شواهد مشابهی حاکی از آن است که در همین دوره در کشور مغرب نیز پنبه تقریباً در همه جا ولی به میزان نسبتاً کمی کشت می شده است . ابن حوقل به کشتزارهای پنبه در مناطق تونس و مَسیلَه در الجزایر اشاره می کند (ص ۷۳ـ۷۴، ۸۵ـ۸۶). ابوعبید بکری نیز به کشت پنبه در استان مسیله اشاره نموده در وصف خود از مُستَغانِم ، در نواحی غربی الجزایر، از آن مشروحتر و بیشتر سخن می گوید. طبق نقل جغرافیدانان مسلمان ، در مراکش ، در نواحی فاس ، تادله ، بصره و کورت پنبه کشت می شده است . در قرن چهارم در اندلس و در اشبیلیه (سویل ) و در ناحیه وادی آش (گوادیخ ) تا شرق غرناطه (گرانادا) نیز پنبه کشت می شده است .‏

در دوران جنگهای صلیبی کشت پنبه تا حد زیادی در شامات ، بخصوص در استانهای شمالی ، گسترش یافت . قراردادهای بین ونیز و حکمرانان ایوبی حلب و صهیون حاکی از صادرات پنبه از قلمرو این حکمرانان است . با این حال ، رشد و ترقی کشت پنبه در سوریه می بایست بعدها، یعنی پس از سقوط دولتهای صلیبی ، اتفاق افتاده باشد. وقتی کشاورزان بازار پر رونق شهرهای صلیبیون را از دست دادند، بازار غله اشباع شد و در نتیجه آنان دوباره به کشت پنبه روی آوردند. پیشتر در ۷۰۳/ ۱۳۰۴ بعضی از نمایندگان بازرگانی ونیز به دیدار حاکم مملوک ایالت صَفَد رفته بودند تا با او درباره تجارت پنبه مذاکره کنند، زیرا کشت پنبه به میزان قابل ملاحظه ای در قلمرو حکومت وی افزایش یافته بود. کاهش جمعیت به سبب طاعون و کاهش تقاضای غلات که همچنان ادامه داشت این رشد را تسریع کرد، به طوری که صادرات پنبه شام بخش مهمی از تجارت خاور نزدیک گردید.‏

مارکوپولو، در اواخر قرن هفتم ‏/ سیزدهم ، نقل می کند که در استان موش و ماردین مقدار بسیار زیادی پنبه کشت و تولید می شد، که در صنایع پارچه بافی آنجا به کار می رفت (ج ۱، ص ۶۰ـ۶۱). حمدالله مستوفی ، در نیمه اول قرن هشتم ، نیز از کشت پنبه در ناحیه ماردین ، و دیگران از کشت پنبه در نواحی دیگر از جمله نواحی بازَبدی ‘، برطلّی ، اِربیل در بین النهرین علیا و حومه ولاشجرد (بلاشگرد) سخن می گویند (ص ۱۰۵ـ۱۰۶). جوزپه باربارو ، که در ۸۷۹/ ۱۴۷۴ به سراسر این نواحی مسافرت کرده است ، نیز به کشت پنبه و کارخانجات و منسوجات پنبه ای در ماردین و همچنین کشت پنبه در ناحیه حِصن کیفا اشاره می کند. مقررات مالی اوزون حسن بر وجود صنایع پنبه در اورفه ، عربگیر و ارزنجان ــ شهرهایی که امروزه بخشی از ترکیه است ــ دلالت دارد. در عراق آن روز پنبه در نواحی بغداد، کوفه و حِلّه کشت می شد.‏

در مصر نیز از نیمه قرن هفتم / سیزدهم تولید پنبه افزایش یافت ، هرچند همچنان از سودان نیز پنبه وارد می کردند. سیمون سیمونس ، زایر ایرلندی که در ۷۲۳/ ۱۳۲۳ از منطقه فُوَّه در دلتای غربی عبور کرد، کشتزارهای پنبه ای را که در آن نواحی مشاهده کرده بود وصف می کند؛ سپس امانوئل پیلوتی ، در آغاز

قرن نهم / پانزدهم ، نقل می کند که در این دوره پنبه بهترین تولید و فرآورده استان الغربیه (در مصر) است . آرنولد فون هارف ، جهانگرد آلمانی ، در اوایل قرن دهم / پایان قرن پانزدهم در مسیر خود از قَطیه و غَزّه کشتزارهای پنبه را مشاهده کرده است . در اواخر قرون میانه ، مصر هم توانست به اروپا پنبه صادر کند.

با وجود این ، در اواخر قرون میانه ، در خاورمیانه هیچ کشوری به اندازه شام در کشت و تولید پنبه نقش نداشت و حجم تولید آن نیز در مقایسه با سایر غلات به اندازه این کشور مهم و قابل بررسی نبود. شام مقادیر بسیار زیادی پنبه به اروپا صادر می کرد، و در اروپا پنبه به عنوان ماده خام جهت رونق صنعت پارچه های نخی در لومباردی و جنوب آلمان به کار می رفت . مراکز کشت پنبه حلب ، حَماه و مناطق شمالی فلسطین بود. در شمال شام ، بخصوص در مناطق جَبَله ، عازاز و سَرمین (که ایتالیاییها آن را سیامو می خواندند و با شام اشتباه می گرفتند)، و در فلسطین در دشتهای آکره و دره یزرعیل پنبه کشت می شد. با اینهمه ، در طرابلس ] شام [ و سواحل لبنان نزدیک بیروت ، صیدا و صور نیز پنبه کشت می شد. در سفرنامه های زایران مسیحی ، از کشت پنبه نزدیک یافا و رَمله نیز یاد شده است . در اردن (قدیم ) در عجلون پنبه کشت می شده است . طبق > راهنمای بازرگانان < ، اثر پگولوتی ، پنبه حَماه بهترین نوع پنبه بوده که جداول قیمتهای بازارِ ونیز هم این را ثابت می کند، اما انواع پنبه سوریه در اروپا از پنبه کشورهای دیگر چون ترکیه ، قبرس ، مصر و جزیره مالت مرغوبتر و مقبولتر بود. این نوع پنبه به دلیل الیاف بلندتر و انعطاف پذیرتر بیشتر مورد توجه قرار می گرفت . بخشی از پنبه سوریه محصولات و صنایع پنبه ای (بخصوص بوکاسِن برگرفته از بوغاسی ترکی ) را تغذیه می کرد که در بعلبک ، در روستاهای لبنان تا شرق طرابلس و روستاهای نزدیک حلب رونق فراوان داشت . با وجود این ، به نظر می رسد که این صنعت فقط بخش کمی از تولید پنبه این کشور را به کار می گرفت ، و در حقیقت بیشترین بخش آن به خارج صادر می شد. از اوایل قرن دهم / پایان قرن پانزدهم بیشترین خریداران پنبه تاجران ونیزی بودند، در حالی که بازرگانان جنوایی بخصوص پنبه بالکان و یا ترکیه را ــ که در ایالتهای قونیه و سیواس کشتزارهای وسیع و مهمی داشت ــ خرید و فروش می کردند. بازرگانان کاتالونیایی که در آغاز قرن نهم / پایان قرن چهاردهم هنوز پنبه زیادی از سوریه می آوردند، از قرن نهم /پانزدهم پنبه مورد نیاز خود را به طور خاص از سیسیل تأمین می کردند. وِنیز هر ساله دو گروه از تجار پنبه بافی را به سوریه می فرستاد. از اسناد آرشیوهای ایتالیا نتیجه می گیریم که در دوره های مناسبات حسنه ، ونیزیها، علاوه بر مقداری نخ پنبه ، هر ساله هشت هزار کیسه گونی (عدل ) مواد خام پنبه از سوریه وارد می کردند.

آمار ثبت شده در فلسطین در ۹۳۲/ ۱۵۲۵ـ۱۵۲۶ و ۹۶۳/ ۱۵۵۵ـ ۱۵۵۶، حاکی از تولید حجم عظیم پنبه در جلیله و همچنین در ناحیه یافا بعد از فتح این سرزمینها به دست عثمانیهاست . در واقع ، سوریه همچنان به مصر و سایر کشورها تا اوایل قرن سیزدهم / پایان قرن هجدهم پنبه صادر می کرد. در مصر در اوایل قرن سیزدهم / آغاز قرن نوزدهم ، در حوالی دَمَنْهور، در ساحل غربی نیل ، و در استانهای سَمَنود و منصوره ، در ساحل شرقی نیل ، پنبه کشت می شد، ولی کشتزارهای پنبه خیلی وسیع نبود. لویی الکسی ژومل در قاهره “گونه “ای پنبه کشف کرد که از نظر الیاف بلند و قوی از سایر انواع متمایز بود و به کمک محمدعلی پاشا به کشت این نوع پنبه پرداخت . از آنجا که این گونه جدید به نسبت سایر انواع به قیمت گرانتری به اروپا برده می شد، از ۱۲۳۷/ ۱۸۲۲ در بخش وسیعتری ، بخصوص در ساحل شرقی نیل ، کشت می شد. با حمایت مالی محمدعلی ، متخصصان کشت پنبه همواره به مصر دعوت می شدند و در ۱۲۴۶/ ۱۸۳۰ نوعی آیین نامه کشاورزی (لایحه زراعه الفَلاّ ح ) مشتمل بر دستورالعملها و راهنماییهای مشروح برای کشت پنبه منتشر شد، اما افزایش فوق العاده کشت پنبه در مصر تنها در ۱۲۷۷/ ۱۸۶۰، وقتی جنگهای داخلی امریکا قیمت پنبه مصری را بالا برد و موجب توسعه کشت آن گردید، آغاز شد. از این زمان به بعد کشت پنبه در کشاورزی مصر مقام اول یافت .‏

منابع : ] ابن حوقل ، کتاب صوره الارض ، چاپ کرامرس ، لیدن ۱۹۶۷؛ محمدبن محمد ادریسی ، کتاب نزهه المشتاق فی اختراق الا´فاق ، قاهره بی تا.؛ ابراهیم بن محمد اصطخری ، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۹۶۷؛ حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی ، کتاب نزهه القلوب ، چاپ گی لسترنج ، لیدن ۱۹۱۵، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ ش ؛ محمدبن احمد مقدسی ، کتاب احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۹۶۷ [ ؛

مصر در دوره معاصر ‏. تا ۱۳۲۸/۱۹۱۰ یک چهارم اراضی مزروعی مصر به کشت پنبه اختصاص داشت و ۱ر۸۰% کل صادرات را محصول پنبه تشکیل می داد. منتقدانِ ملی گرا انگلستان را ــ که از ۱۳۰۰/۱۸۸۲ بر مصر تسلط یافته بود ــ به سبب تبدیل این کشور به کشتزار بسیار گسترده پنبه و در نتیجه ، آسیب پذیری اقتصاد مصر مقصّر می دانند ( > دایره المعارف خاورمیانه معاصر < ، ذیل “‏Cotton‏” ).‏

طی دهه های ۱۳۱۰ش / ۱۹۳۰ و ۱۳۲۰ش / ۱۹۴۰ به رغم رشد اساسی صنعت ، بویژه صنایع نساجی ، کشت و صادرات پنبه همچنان بزرگترین بخش اقتصادی بود (بنین ، ص ۳۱۸). طی سالهای ۱۳۰۲ـ۱۳۳۱ش / ۱۹۲۳ـ۱۹۵۲ کشتیرانی ، راه آهن و خدمات شهری در قاهره و بندر اسکندریه ــ که چهره ای اروپایی پذیرفته بود ــ برای تسهیل حمل و نقل و صادرات این محصول توسعه یافت (همانجا). آسیب پذیری نظام اقتصادی تک محصولی مصر، که کاملاً به محصول پنبه وابسته بود،

در بحران اقتصاد جهانی در سالهای ۱۳۰۸ـ۱۳۱۳ش / ۱۹۲۹ـ ۱۹۳۳، نمایان شد. کاهش کم سابقه بهای پنبه سطح زیرکشت پنبه را ــ که در ۱۳۰۸ش / ۱۹۲۹ به ۸۴۱ ، ۱ هزار فدّان می رسید ــ به ۰۹۴ ، ۱ هزار فدان در ۱۳۱۱ش / ۱۹۳۲ کاهش داد.

پیامد رکود فعالیتهای زراعی و تجاری پنبه ، سیل مهاجرت روستاییان و کشاورزان بیکار به شهرهای مصر و تشدید بحرانهای سیاسی ـ اجتماعی بود ( تاریخ معاصر کشورهای عربی ، ج ۲،ص ۱۳۷).‏

در جنگ جهانی دوم زمینهای زیرکشت پنبه به نصف کاهش یافت و کشت غلات جانشین آن شد، زیرا در آن سالها مصر مرکز کمک رسانی نیروهای انگلیس در خاورمیانه جهت پشتیبانی متفقین تلقی می شد (همان ، ج ۲، ص ۱۴۵). در حال حاضر، تولید پنبه همچنان اهمیت حیاتی خود را در اقتصاد مصر حفظ کرده است . این محصول منبع درآمد کشاورزان و مادّه خام صنایع نساجی ، مهمترین بخش صنعت مصر، و اشتغال زا و تأمین کننده ارز خارجی کشور است .

پنبه در مصر محصولی تابستانی است که در مناطق حاصلخیز اطراف رود نیل کشت می شود. پنبه مصر در بلندی الیاف ، شهرت جهانی دارد. انواع گوناگون آن عمدتاً در شمال غرب منطقه دلتا، فیوم و شمال و جنوب بنی سُوَیْف ، سیوط ، سوهاج و مینیا کشت می شود (معوّض ، ص ۱۰ـ۱۱؛ تکیه ای ، ص ۴۶ـ ۴۷؛ رفعتی ، ص ۴۲ـ۴۳). برابر آخرین آمار در ۱۳۷۸ش / ۱۹۹۹، ۲۶۷ هزار تن پنبه از سطحی برابر ۲۹۴ هزار هکتار با کیل ۹۰۹ (کیلوگرم در هکتار) تولید شده است . طی دو دهه اخیر میزان تولید، و سطح زیرکشت پنبه مصر و همزمان صادرات این محصول روند نزولی داشته است ، که ناشی از نارضایتی فزاینده نسبت به پنبه مصری در بازارهای عمده جهانی آن ، ژاپن و ایتالیا، است (کمیته بین المللی مشاوره پنبه ، ص ۶۲؛ معوّض ، ص ۹).‏

منابع : تاریخ معاصر کشورهای عربی : ۱۹۱۷ـ۱۹۷۰ ، ویرایش د.ر. فوبلیکوف و دیگران ، ترجمه محمدحسین شهری ، تهران ۱۳۶۰ـ ۱۳۶۱ ش ؛ مهدی تکیه ای ، مصر ، تهران : وزارت امور خارجه ، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی ، ۱۳۷۵ ش ؛ محمدرضا رفعتی ، بازار جهانی پنبه ، تهران : موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی ،۱۳۷۰ ش ؛

‏۴) قلمرو عثمانی . واژه پنبه در لهجه های ترکی شرقی پَخته یا بخته (رادلف ، ج ۴) آمده است . در ترکی اویغوری واژه کبز برای پنبه معمول است که به صورت بِز ، برای پارچه های پنبه ای زبر، در لهجه های دیگر ترکی معمول شده است .

ترکان اویغور با ادامه سنت کشت و صنعت پنبه در آسیای مرکزی ، به تولید پنبه پرداختند و چنانکه در منابع چینی قرن سوم / نهم ضبط شده است ، منسوجات پنبه ای را به چین صادر می کردند (هامیلتون ، فهرست ، ذیل “‏Po-tie‏” ). در دوران سلجوقیان تولید و صنعت پنبه ظاهراً در آسیای صغیر رواج قابل توجهی داشت ، به طوری که در این ناحیه شهرهای عمده بازارهای پنبه (برای نمونه رجوع کنید به بازار پنبه فروشان در قونیه ،افلاکی ، ص ۶۱۸) و کاروانسراهای منسوجات پنبه ای داشتند (برای الخان البزّازی در سوق البزازین در قرشهر رجوع کنید به تمیر ، ص ۲۳). به نوشته ابن بطوطه (ج ۲، ص ۴۲۵) در ۷۳۳ پارچه های الیاف پنبه ای با حاشیه زربفت از لاذق (لئودیکائون ـ لیکوس ، دِنیزلی امروزی ) در سراسر آناطولی مشهور، و تا قرن نهم این شهرت همچنان باقی بود (عاشق پاشازاده ، ص ۵۲).‏

گرچه بازارهای اروپایی پنبه با کیفیت بهترِ تولید شمال سوریه (حماه و حلب ) و انواع تولیدات سیسیلی و قبرسی را ترجیح می دادند (هید ، ج ۲، ص ۴۶۳)، اما بخش عمده پنبه وارداتی به اروپا در قرون هشتم و نهم از بنادر شرقی و جنوبی آناطولی تأمین می شد (همانجا؛ شر ، ص ۲۳۳۵؛ مازائوی ، فصل ۲). در سرزمینهای ساحلی این بنادر هم پنبه کشت می شد. جزیره کیوس / خیوس مرکز مهم صدور پنبه آناطولی بود و جنواییها در این دوره پنبه ترکیه را از طریق این جزیره به دیگر کشورهای اروپایی و حتی مغرب صادر می کردند (هیرز ، ص ۳۹۳). در طول این دوره ، ونیز کوشید تا واردات و توزیع پنبه وارد شده به غرب را در انحصار خود درآورد.

در قرن دهم / شانزدهم صنایع پنبه در فرانسه و انگلستان رشد سریع خود را آغاز کرد. فرانسه و آلمان و هلند که از دولت عثمانی امتیازات تجاری ویژه ای دریافت کرده بودند، مستقیماً پنبه را از شرق وارد کردند و صنایع پنبه ایتالیا را در قرن یازدهم / هفدهم از میدان رقابت خارج ساختند. جنگ قبرس (۹۷۸ـ ۹۷۹/ ۱۵۷۰ـ۱۵۷۱) را می توان به عنوان نقطه عطفی برای سقوط تجارت ونیز قلمداد کرد.

قبل از ۱۲۱۵/ ۱۸۰۰ صنایع پنبه ای بسیار فعال با قابلیت بالا در آناطولی وجود داشت . غیر از تقاضای روزافزون اروپاییها و صرف نظر از خرید و فروش داخلی ، نیاز دولت به تولیدات پنبه برای نیروی دریایی و ارتش نیز یکی از عوامل مهم توسعه تولید پنبه و بویژه توسعه انواع مخصوص منسوجات پنبه ای بوده است . در بعضی مناطق تا ده برابر افزایش تولید پنبه نیز مشاهده می شد. در هیچ موردی ، در دوره قبل از قرن سیزدهم / نوزدهم ، تغییری به سوی تک محصولی کردن حاصل نشده است .‏

گونه های متنوع پنبه هندی ( گوسوپیوم هرباکیوم ) که اصطلاحاً پنبه “یرلی ” (محلی ) خوانده می شد، خود را با شرایط خاک و آب و هوای این مناطق وفق داده بود، و تا قرن سیزدهم / نوزدهم در آسیای صغیر کشت می شد. در نیمه اول قرن سیزدهم / نیمه دوم قرن نوزدهم گونه های امریکایی و اروپایی در آسیای صغیر و بالکان شناخته و کشت شد. با وجود این ، در ۱۳۲۰ش / ۱۹۴۱، ۹۰ تا ۹۵% تولید پنبه در غرب آناطولی و ناحیه اَدَنَه را هنوز هم گونه های محلی تشکیل

می داد (بروک ، ص ۲۴۲ـ۲۴۹؛ > تاریخ زراعت ترکیه < ، ص ۱۲۹ـ ۱۳۵).

در قرن نهم / پانزدهم جلگه های ساحلی بین دراما و قره فریه (ورویا) و وُدِنا به منطقه ای مهم برای کشت و تولید پنبه در روم ایلی تبدیل شد. در ۱۱۶۳/۱۷۵۱ کنسول ونیزی ، کویداس مجموع پنبه خام صادرشده از این منطقه را سیزده هزار عدل تخمین زده است . بازار پررونق پنبه در این منطقه در نیمه دوم قرن دوازدهم / هجدهم ظاهراً عامل تغییر و تبدیل کشت برنج به پنبه ، احیای زمینهای جدید برای کشت پنبه ، توسعه “چِفْتْلِک “های (مزارع ) بزرگ و سودآوری کشاورزی ، و رشد و شکوفایی “اعیان “های بزرگ همراه با افزایش نظارت بر این زمینها بوده است .

صاحبان تولیدات پنبه ای در شهرهای بزرگ که از مناطق تولید پنبه دور بودند، معمولاً با نخ وارداتی نیاز خود را تأمین می کردند ( بورسه احتساب ، دوم ، ص ۷، ۳۳). طبق مقررات ، نخ وارداتی باید مستقیماً از طریق واردکنندگان در اختیار بافندگان قرار می گرفت . این مقررات فروشندگان نخ پنبه شهر را از فروش دوباره نخ وارده به تاجران منع می کرد، و این معیاری برای جلوگیری از بالارفتن قیمت و به هم خوردن نظام قیمت گذاری بود. اما قیمتهای بهتری که اروپاییان پیشنهاد می کردند، تاجران محلی را وسوسه می کرد تا این کالاها را قاچاقی به تاجران و خریداران خارجی بفروشند. دولت با جدّیت می کوشید که مانع این عمل گردد (فاروقی ، فصل ۲، ص ۷۳ـ۷۴).

مهمترین مسئله برای فروشندگان منسوجات پنبه ای حفظ حق انحصار فروش خود در شهرها و حمایت از آن بود. کالاهای تکمیل شده ، ساخته محل یا وارداتی ، می بایست طبق مقررات به فروشندگان نخ پنبه در شهرها فروخته می شد (اولوچای ، سندهای ش ۱۶، ۴۳، ۴۴، ۴۸، که همه متعلق به قرن یازدهم / هفدهم است ). در مَغْنیسا از حق انحصار بزازها که حکم سلطان را به دست آورده بودند، حمایت می شد و ارمنیهای ایرانی از داشتن فروشگاه و رقابت با فروشندگان محلی آن شهر محروم می گردیدند (همان ، سند ش ۶۱؛ قس رفیق ، ص ۴۰ـ۴۱). بزازها نیز مراقب رعایت معیارها در اندازه و کیفیت و رنگهای به کار رفته در تولید پنبه بودند. نمایندگان دولت در بازار منسوجات پنبه (بوغاسی پازاری ) کالاها را بازرسی و مهر می کردند.‏

دولت عثمانی برای بهتر شدن کیفیت پارچه بادبانهای نیروی دریایی (اوزون چارشیلی ، ۱۹۴۸، ص ۵۱۵)، و نخ پنبه خام برای طناب کشتی و لباس زیر برای سربازان در استانبول (همو، ۱۹۴۳، ج ۱، ص ۲۸۲ـ۲۸۴) سفارشهایی به مراکز تولیدی می فرستاد. سفارشهای دولت که شامل تولید پارچه های پنبه ای با کیفیت بالا در یک زمان محدود بود، در مراکز تولید پنبه تغییراتی در مقدار تولید، قیمتها و حتی در سازماندهی تولیدات به وجود آورد. این وضع غالباً مناطقی را که به پایتخت عثمانی نزدیکتر بودند یا از طریق دریا به آنجا متصل می شدند تحت تأثیر قرار می داد (اوزون چارشیلی ، ۱۹۴۸، همانجا؛ فاروقی ، ص ۶۵ـ۷۲).

مراکز صادراتی . با اطمینان می توان گفت که در قلمرو عثمانی ، بعد از تولیدات چرمی ، صنعت و تولیدات پنبه و پارچه بافی با بیشترین ظرفیت صادراتی از مهمترین صنایع بخصوص در آناطولی غربی و سوریه و نواحی تالابی بین النهرین ، و مقدونیه جنوبی به شمار می رفت . این صنعت پایه و رکن رونق اقتصادی و توسعه مدنی در قلمرو عثمانی تا قرن سیزدهم / نوزدهم بود. هزینه بالای حمل و نقل پنبه خام موجب تمرکز صنایع پنبه ای در مناطق نزدیک به بخشهای تولید پنبه شد، در حالی که کالاهای پنبه ای و منسوجات ظریف و گرانقیمت “بوغاسی ” و “دولْبند” و همچنین پارچه های ارزانقیمت ، کرباس ، و “آستر” و نخ پنبه ای از راه زمین یا دریا به تمام اروپا و مناطق عثمانی فرستاده می شد.‏

در قرون نهم و دهم / پانزدهم و شانزدهم ، آناطولی غربی از نظر میزان صادرات پنبه مقام اول را داشت . در این دوره ، شهرهای فعال این منطقه برغمه ، مغنیسا، تیره ، و چند شهر دیگر بود. تیره به تولید پارچه مخصوص بالش و تشک ، “آلاجه ” (پارچه راه راه ) و همچنین نخ (طناب ) پنبه ای که “رشته تیره ” یا “تیره ” نامیده می شد، معروف بود. برغمه در تولید پارچه برای نیروی دریایی شهرت داشت .‏ در قرن دهم / شانزدهم مناطق انطالیه و سلفکه ـ موت ، در ساحل مدیترانه ، بزرگترین مناطق کشت پنبه و تولید پارچه های پنبه ای به شمار می آمدند (فاروقی ، ص ۹۶ـ۹۷).‏

حلب ، انطاکیه (پارچه های پنبه ای انطاکی )، کلیس ، عینتاب (غازی آنتپ ) و مَرْعَش از نواحی مهم دیگر در صنعت پنبه با ظرفیت بالای صادرات بودند. توسعه تجارت پنبه بویژه در حلب ادامه داشته است . در دهه ۱۰۹۰ـ۱۱۰۰/ ۱۶۸۰ـ۱۶۹۰ پارچه های پنبه ای ظریف و گرانبهای این ناحیه در میان محصولات واردات فرانسه دیده می شد (ماسون ، ج ۱، جدول شماره ۸).‏

ماردین (گویونچ ، ص ۱۳۹، ۱۶۷) و دیار بکر که در مناطق شرقیتر قرار داشتند، مراکز مهم صنایع نساجی پنبه به شمار می رفتند. پارچه های پنبه ای ضخیم و الیاف پنبه قرمز دیار بکر به استانبول و اروپا صادر می شد. در شمال آناطولی ، ناحیه قسطمونی ـ آماسیه ـ توقات ، در میان کشورهای شمالی حوزه دریای سیاه ، به مرکز توسعه یافته مهمی با صادرات بالا تبدیل شد.‏

رویهمرفته ، تولیدات پنبه ای که از آناطولی به کشورهای حوزه شمالی دریای سیاه صادر می شد در نیمه قرن دوازدهم / هجدهم بالغ بر یک میلیون قروش بود. به نظر می رسد که در این دوره واردات پنبه از خارج ، غیرقابل توجه بوده است .

ظاهراً این بازار شرق بود که در ابتدا در توسعه صنایع پنبه هند سهم و نقش داشت . هند در قرون دهم و یازدهم / شانزدهم و هفدهم تولید انواع پارچه های پنبه ای و پنبه ای ابریشمی را که مورد درخواست ترکیه بود، آغاز کرد (چودهوری ، ص ۵۰۲، ۵۰۴). قبل از ۹۰۴/۱۵۰۰ “آلاجه ” و “قُطنی ” (کتانی ) دو نوع پارچه بود که در ترکیه از قبل شهرت و عمومیت داشت (دفتر ثبت گمرکات کَفه ، آق کرمان و کیلی ).

سابقه واردات منسوجات هندی به ترکیه به قرن نهم / پانزدهم برمی گردد. در ۸۷۵ محمود گاوان ، ] وزیر ایرانی بهمنیانِ دکن * [ ، نمایندگانی با “اقمشه ” برای تجارت به بورسه فرستاد ( بللتن ، ش ۲۴، ص ۶۹، ۷۵، ۹۵). براساس اسناد کاخ سلطنتی ادرنه ، انواع پارچه های هندی خیلی زودتر از اروپا در ترکیه مورد استفاده قرار گرفت . احتمالاً هنگامی که صنایع و کارخانه های هندی با اطلاع از تقاضاهای بازار متصرفات عثمانی در شرق مدیترانه (لوان )، از نظر الگو و انواع تولیدات ، هماهنگی لازم را در تولیدات خود به وجود آورد (چودهوری ، ص ۲۳۹ـ۲۴۰، ۲۴۷)، اولین پارچه های نفیس هندی در سرزمینهای عثمانی همانند اروپا، بخصوص در اواسط قرن یازدهم / هفدهم ، شهرت زیادی پیدا کرد. به هرحال ، قبل از اینکه پارچه های اروپایی در قرن سیزدهم / نوزدهم بازارهای عثمانی را تحت نفوذ خود قرار دهد، انواع تولیدات پنبه ای هند از قبیل چیتهای مرغوب ، پارچه های گلدار، انواع آلاجه و قطنی ، همچنین نخ ، پارچه و الیاف هندی به عثمانی نفوذ کرد و تقریباً بازار پنبه در عثمانی را در معرض تهدید قرار داد. تا ۱۱۰۲/۱۶۹۰ صادرات هند به این قلمرو را پنج برابر پارچه های چیت صادره به بازارهای انگلستان و هلند تخمین زده اند (همان ، ۲۴۵ـ۲۴۶). همچنین ، قسمت عمده ای از پارچه های پنبه ای که هلندیها و انگلیسیها از هند وارد می کردند دوباره به امریکا، غرب و شرق افریقا صادر می شد (گلامان ، ص ۱۳۳ـ۱۳۴، ۱۴۳). با این حال ، در اواخر قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم / سه دهه پایانی قرن هفدهم ، بازارهای اروپایی تقاضای زیادی برای پارچه ها و منسوجات شرقی داشتند، زیرا در این زمان استفاده از پارچه های پنبه ای هند در میان بانوان طبقات بالا بسیار اشاعه یافته بود (همان ، ص ۱۳۳؛ چودهوری ، ص ۲۸۰ـ۲۸۳؛ ماسون ، ج ۲، ص ۱۹۵). واردات پارچه های پنبه ای زبر (غیرمرغوب ) فرانسه از سرزمینهای عثمانی در ۱۱۱۵/۱۷۰۳ تا حدود سه میلیون لیر فرانسه افزایش یافت . الیاف پنبه ای در مارسَیْ رنگ و نقش زده می شد و بخش عمده آن به اسپانیا و ایتالیا صادر می گردید (ماسون ، ج ۲، ص ۱۹۸ـ۱۹۹). ازینرو، مشرق (کرانه شرقی ) در رونق تولید و صادرات پارچه ها و فرآورده های پنبه ای به اروپا نزدیک شد. این رونق در سالهای ۱۱۱۲ـ۱۱۶۴/ ۱۷۰۰ـ۱۷۶۰ به حداکثر رسید. اما منسوجات هندی با کیفیت عالی خود بر بازارهای کرانه شرقی به واسطه کمپانیهای هلندی و انگلیسی هندشرقی غلبه یافت ، در حالی که تولیدات شرقی ، نخهای پنبه و پارچه ای ضخیم ، عمدتاً به فرانسه صادر می شد. پسونل ، کنسول فرانسه در ازمیر و کریمه در نیمه قرن دوازدهم / هجدهم ، متوجه شد که صادرات منسوجات فرانسوی به کرانه شرقی را عمدتاً رقابت موفق تولیدات پنبه ای بومی محدود می کند (ج ۱، ص ۳۱). الیاف پنبه قرمز آناطولی غربی و دیار بکر که از ازمیر صادر می شد، به دلیل کیفیت و رنگ خوب و قیمت پایین ، همیشه در غرب بازار خوبی داشت و به مقدار زیاد به فرانسه و هلند صادر می شد (اُهگرتی ، ص ۲۰۴).

تا اواخر قرن دوازدهم / هجدهم تولید سالانه نخ پنبه ای تسالی و مقدونیه به ۵ر۲ میلیون کیلوگرم رسید (اسورونس ، ص ۲۴۸). شرکت اتریشی استارهمبرگ که در ۱۱۹۰/۱۷۷۶ در سالونیکا/ سلانیک تأسیس شده بود، به موفقیت چشمگیری دست یافت . تا ۱۲۰۴/۱۷۸۹ این شرکت کارخانه های متعددی ایجاد کرده بود که ، از جمله ، کارخانه های سرس / سیروز و لاریسا نخ پنبه ای تولید می کردند (همان ، ص ۱۸۲ـ۱۸۵). سویسیها نیز با وارد کردن پنبه و نخ پنبه از طریق مارسی صنعت نساجی پنبه را رشد و گسترش دادند، و در ۱۱۷۴/۱۷۶۰ یک کنسولگری با هدف اصلی ایجاد و توسعه تجارت پنبه در سالونیکا تأسیس کردند (همان ، ص ۱۸۵، ۲۵۲).‏

صادرات نخ پنبه و منسوجات پنبه ای از مصر به اروپا، یعنی فرانسه و لگهورن و ونیز، تنها بخش کوچکی از صادرات مصر را دربر می گرفت (ریموند، ج ۲، ص ۱۸۰). از ۱۱۳۳/۱۷۲۰ صدور منسوجات پنبه ای ــ دمته یا دمیاطی و ملائوی یا مَحَلَّوی ــ از قاهره ، بیشتر به فرانسه ، بسرعت افزایش و سپس در سالهای ۱۲۰۰/ ۱۷۸۶ تا ۱۲۰۳/ ۱۷۸۹ کاهش یافت . این کاهش بیانگر کیفیت و احتمالاً ناشی از رقابت با تولیدات پنبه ای غربی بوده است (همان ، ج ۱، ص ۲۳۰). در طول همین دوره ، سهم انگلستان در واردات پارچه های مصری کمتر از ده درصد بود (همان ، ج ۱، ص ۱۷۴، ۱۸۰ـ۱۸۲). از طرفی ، کشور مصر خود تولیدات پنبه ای را از سوریه ، ازمیر، بورسه و استانبول وارد می کرد. تولیدات پنبه ای یا ابریشمی و پارچه های پنبه ای سوریه مانند انطاکی ، نابلُسی ، قُطْنی ، آلاجه و شامی بخش مهمی از واردات مصر از سوریه را تشکیل می داد (همان ، ج ۱، ص ۱۹۰). قبل از اینکه کالاهای پنبه ای انگلیسی به بازارهای این مناطق نفوذ و رخنه کند، قاهره بازار بزرگ و مهم منسوجات هندی بود که از طریق دریای سرخ وارد می شد. در اوایل قرن دوازدهم / هجدهم وارداتِ رو به رشد تأثیر مخربی بر صنایع بافندگی و پارچه های پنبه ای محلی در مصر داشت (همان ، ج ۱، ص ۱۹۱، ۱۹۳، ۱۹۹). از ۱۱۳۳/ ۱۷۲۰ به این طرف ، دولت فرانسه به منظور حمایت از صنایع ملی و همچنین صنایعِ مستعمراتش در آنتیل حقوق گمرکی سنگینی به میزان بیست لیر (فرانسوی ) برای هر قنطال (معادل صد کیلوگرم ) بر روی نخها و تولیدات پنبه ای که از کرانه شرقی (لاوان ) وارد می شد، تعیین کرد (ماسون ، ج ۲، ص ۲۰۱).

در نیمه دوم قرن هجدهم ، در میان واردات متنوع آلمان (لایپزیگ ) و اتریش به امپراتوری عثمانی ، منسوجات پنبه ای و انواع چیت و نوع منسوجاتی که اصطلاحاً “شبه هندی ” نامیده می شد در صدر فهرست کالاهای وارداتی قرار داشتند. کالاهای پنبه ای آلمانی در ازمیر و بورسه بازار نسبتاً پررونقی داشت (گزارش اوبن ). کالاهای پنبه ای انگلیسی نیز از طریق بازارهای لایپزیگ به بالکان می رسید. علاوه بر لایپزیگ ، وین نیز مرکز مهم دیگری برای تجارت عثمانی محسوب می شد. در طول سالهای ۱۱۶۴ـ۱۲۳۷/ ۱۷۵۰ـ۱۸۱۲ که تجارت اتریش با عثمانی پیشرفت قابل توجهی داشت ، پنبه خام و پارچه های پنبه ای جزو مهمترین صادراتی قرار گرفتند که از منطقه سرس به اتریش و آلمان صادر می شد (پاسکا لوا ، ص ۴۹ـ۵۶). البته پارچه پنبه ای شرقی در کرانه شرقی به سبب دستمزد کمتر هنوز هم از امتیاز ارزان بودن برخوردار بود (ماسون ، ج ۲، ص ۴۳۶ـ۴۳۷). صنعت نساجی غرب تنها زمانی می توانست به طور قطعی بازارهای شرقی را تسخیر کند و تحت نفوذ خود درآورد که با استفاده از ماشینهای بافندگی مشکل تفاوت قیمت را حل کند، و با تقلید یا ایجاد طرحها و رنگهای جدید موفق به جلب یک مشتری شرقی شود.‏

آشنایی با شیوه های رنگرزی شرقی موجبات موفقیت صنعت نساجی غرب و صادرات آن را فراهم کرد. در نتیجه از میزان صادرات پارچه پنبه ای قرمز ترکیه به این کشورها کاسته شد (اُهگرتی ، همانجا؛ ماسون ، ج ۲، ص ۴۳۹ـ۴۴۰). این تغییر در رشد سریع واردات پنبه خام کاملاً نمایان و مشهود بود و موجب کاهش مقدار پنبه و منسوجات پنبه ای (وارداتی ) از کرانه شرقی گردید. بین سالهای ۱۱۱۲/۱۷۰۰ و ۱۲۰۳/۱۷۸۸ واردات مواد خام پنبه به فرانسه ده برابر افزایش یافت ، که این رقم ۳۹% از مجموع کل واردات از کرانه شرقی را نشان می دهد، در حالی که پارچه های پنبه ای چنین پیشرفتی نداشتند. این فرآیندِ تغییر نسبتاً طولانی بود و در مراحلی به موفقیت دست یافت . تا مدتی کرانه شرقی به صدور پارچه های نخی خود، اما این بار به صورت مواد خام و رنگ نشده ، ادامه داد؛ سپس عمدتاً صدور منسوجات پنبه ای (نخی )، بخصوص پارچه هایی را که با رنگ قرمز و زریهایی درون آن رنگ شده بود، آغاز کرد و سرانجام هم فقط به صدور نخ و پنبه خام اکتفا نمود. از طرفی ، تسلط بر بازارهای شرقی تنها بعد از انقلاب صنعتی در انگلستان با انبوهی از محصولات ارزان آن و پارچه های پنبه ای مرغوب (موسوم به تویست و میول ) و پارچه های نقش دار اهمیت و معنا یافت و کار بدانجا رسید که شرق برای تهیه منسوجات پنبه ای و برای فروش مواد خام کاملاً به صنعت نساجی غرب وابسته و متّکی شد.‏

در سالهای ۱۰۹۱ـ۱۱۸۴/ ۱۶۸۰ـ۱۷۷۰ صادرات پنبه و کالاهای پنبه ای از شرق به انگلستان کاهش یافت ؛ این کاهش اساساً ناشی از کاهش کلی تجارت انگلستان در شرق و سیاستهای داخلی انگلستان در استفاده از تولیدات پنبه ای محلی بود (دیویس ، ص ۲۹ـ۳۱). عامل مهم دیگر، رقابت تولیدات پنبه نواحی مستعمراتی انگلستان در صدور این کالاها از هندوستان و هندوچین به انگلستان بود. در نیمه دوم قرن دوازدهم / هجدهم که کارخانجات و صنایع پنبه انگلستان مورد تشویق و حمایت (سیاست داخلی ) قرار گرفت ، تجارت پنبه دوباره احیا شد، که در نتیجه آن آناطولی غربی یکی از منابع مهم تولید و عرضه پنبه گردید.‏

میزان پنبه صادراتی از شرق (به انگلستان )، در سالهای ۱۱۱۱ـ ۱۱۱۳/ ۱۶۹۹ـ۱۷۰۱ تقریباً ۳۰۰ تُن ، در ۱۱۳۳ـ۱۱۴۳/ دهه ۱۷۲۰ و ۱۱۴۳ـ۱۱۵۳/ دهه ۱۷۳۰، ۱۵۰ تن ، و در ۱۱۶۴ـ ۱۱۷۴/ دهه ۱۷۵۰ بالغ بر ۵۰۰ تن بود (همان ، ص ۱۷۳). همچنین مقداری از پنبه شرق از طریق هلند به انگلستان وارد می شد (وُود، ص ۱۶۰). رشد ارزش پنبه را می توان عامل رواج مجدد تجارت (پنبه ) انگلستان در سالهای بعد از ۱۱۹۴/۱۷۸۰ دانست ؛ زمانی که صنعت انگلستان پیشرفت چشمگیری کرده بود (دیویس ، ص ۱۸۷، ۲۴۱ـ۲۴۲).

صنایع پنبه ای بریتانیا در شرق نه تنها باید با منسوجات پنبه ای مرغوب هندوستان ، بخصوص پارچه های چیت و چلوار، بلکه حتی با الیاف پنبه ای هندوستان نیز به رقابت برمی خاست . تولیدات انگلیسی (“تویست “) به بازارهای عثمانی و از طریق طرابوزان تا مرکز تولید پنبه یعنی دیار بکر و همچنین از طریق سالونیکا تا بازارهای اروپای مرکزی نفوذ کرد. پارچه های انگلیسی که تقلیدی از پارچه های (چیت ) هندی بود و در تهیه کلاه ، روسری و چادر استفاده فراوانی داشت در شرق جای واردات هندی را گرفت (اوبن در گزارش خود فهرستی طولانی ارائه می دهد).‏

انگلیسیها این تجارت را مهمترین تجارت خود می دانستند ( رجوع کنید به گزارش اسحاق موکمر به تاریخ ۱۸۱۴، به نقل وُود، ص ۱۹۲ـ۱۹۳). هرچند واردات پنبه خام از شرق در همان زمان افزایش چشمگیری از خود نشان داد، اما همه ارزش آن در مقابل ارزش کالای صنایع پنبه ای صادراتی به شرق خیلی بالا و مهم نبود. پنبه ترکی فقط یک دوازدهم کل واردات انگلستان بود.

بعد از هند، آلمان نیز در کار تولیدات پنبه ای ، در قبال تولیدات انگلستان ، در بازارهای کرانه شرقی خسارت زیادی متحمل شد. در طی جنگهای ناپلئون ، به سبب بالا رفتن قیمتها در آلمان و تعطیلی دو کارخانه در تریست و فیوم ، دو بندر مهم حمل و نقل در صادرات اتریش ـ آلمان ، انگلستان از این اوضاع سود فراوانی برد و علاقه بریتانیا به شرق به عنوان بازار مهمی برای تولیدات پنبه ای خود بخصوص از ۱۲۴۱/ ۱۸۲۵ که تأثیر کامل انقلاب صنعتی در کشور احساس می شد، بیشتر شده بود. پیمان تجاری ۱۲۵۴/ ۱۸۳۸ میان عثمانی و بریتانیا حکومت عثمانی را به بازار آزاد تجاری صنایع و تولیدات پنبه ای انگلستان تبدیل می کرد (پورییر ، ص ۱۰۷ـ۱۳۰؛ بیلی ، ص ۳۹ـ ۱۷۸؛ کوتوک اوغلو،۱۹۷۶). از ۱۲۵۴ تا ۱۲۶۹/ ۱۸۳۸ تا ۱۸۵۲، واردات منسوجات پنبه ای بریتانیا سه برابر و واردات الیاف پنبه دو برابر شد. ارزش کالاهای پنبه ای انگلیسی که به ترکیه وارد می شد تقریباً از۱۳۸ در ۱۲۴۰/ ۱۸۲۵، به ۱۹ کل تولیدات در ۱۲۷۱/ ۱۸۵۵ افزایش یافت (بیلی ، ص ۸۶). تجارت و مبادلات عثمانی ، در تجارت خارجی انگلستان در۱۲۴۷/ ۱۸۵۱ در رتبه سوم قرار داشت (همان ، ص ۸۲ ـ۸۳).

در قلمرو عثمانی ، تولید نخ پنبه نخستین صنعتی بود که آسیب دید و مستقیماً در زندگی ریسندگان که فقیرترین بخش جمعیت مناطق شهری و روستایی بودند تأثیر گذاشت . در ۱۲۴۹/۱۸۳۳، اورکو هارت می گوید “نسّاجان برای اینکه نخهای پنبه ای خودشان ناهمگون و در بافتن سخت و سنگین بود نوع نخ پنبه ای انگلیسی را ترجیح می دادند” (ص ۱۴۸). اولین بحران جدی صنایع نخ پنبه ای ظاهراً در طول سالهای ۱۲۴۱ـ۱۲۴۶/ ۱۸۲۵ـ۱۸۳۱ اتفاق افتاد (همان ، ص ۴۷ـ۵۴؛ سارچ ، ص ۴۸ـ۴۹). بعداً، در ۱۲۷۹/ ۱۸۶۲، انگلیسی دیگری به نام لویس فارلی (ص ۵۹ ـ۶۰) می گوید: “ترکیه دیگر یک کشور تولیدکننده پنبه نیست . تولیدات متعدد و متنوعی که سابقاً نه تنها برای مصرف امپراتوری (عثمانی ) بلکه برای شرکت در بازارهای شرق حتی به اندازه چندین کشور اروپایی توانایی داشت ، اکنون در بعضی موارد بسرعت رو به زوال گذاشته ، و در مواردی دیگر بکلی از دور خارج شده است … بغداد که روزگاری مرکز اوج شکوفایی تجاری مخصوصاً در زمینه چلوار گلدار محسوب می شد و حلب که به سبب تولیدات نخ طلایی ، پارچه های پنبه ای … و پنبه خالص موسوم به “نانکین ” معروف بودند رو به زوال گذاردند. پارچه های وال (چلوار) انگلیسی جای پارچه های دیگر هندی را گرفته است ، شالهای کشمیری جای خود را به “زبرا”ی گلاسکو و منچستر داده است “. همین نویسنده اضافه می کند که انگلستان “تا تبدیل ترکیه به یک بازار سودآور و افزایش دهنده تولیدات برای تجارت ما (انگلیسیها) این روند را ادامه خواهد داد” (ص ۶۱).

جان مک گرگور (ص ۱۴۰؛ قس عیساوی ، ص ۲۲۱؛ همچنین ویکیسنل که ارقام واقعیتری را نشان می دهد، ص ۵۱) نقل می کند که در طی سالهای قبل از ۱۲۷۳/۱۸۵۶ در حلب فقط هفت هزار چرخ بافندگی با تولید سالانه نیم میلیون طاقه پارچه وجود داشت .

مروری بر اقتصاد عثمانی در سالهای ۱۳۳۲ـ۱۳۳۵ ( > صنایع عثمانی < ، ص ۱۳۴؛ الدم ، ص ۷۶) نشان می دهد که ۸۰% کل محصولات پنبه به خارج صادر می شد، در حالی که محصولات پنبه ای که وارد می شد بخش عمده کل واردات را تشکیل می داد. تا ۱۳۳۵/۱۹۱۵ کارخانه های جدید پنبه در سرزمینهای عثمانی فقط نه تا بود؛ تمامی آنها فقط نخ پنبه و پارچه پنبه ای تولید می کردند ( > صنایع عثمانی < ، ص ۱۳۳؛ الدم ، ص ۱۳۰ـ۱۳۱). با این حال ، تا اوایل قرن چهاردهم / آخر قرن نوزدهم قونیه ، قره مان ، انطالیه ، نیکده ، آغلاسون ، توقات ، مرزیفون ، مرعش و آنتپ (عینتاب ) همچنان از مراکز مهم کارخانه ها و ریسندگی پارچه های پنبه ای ذکر شده اند (اپل ، ص ۵۲۵). در اوایل قرن سیزدهم / آغاز قرن نوزدهم ، به سبب شورش و هرج و مرج ، بعضی از کارگران و بافندگان کارخانجات صنایع پنبه ، شهر حلب را به مقصد مصر، عینتاب و مرعش ترک کردند. عینتاب در تولیدات و صنایع پنبه ، بخصوص در نوع نخ قرمز رنگ شده ، در دهه ۱۳۱۸ـ ۱۳۲۸/ ۱۹۰۰ پیشرفت چشمگیری داشت (همان ، ص ۵۲۸).‏

گرچه بعضی از شعبه های کارخانه های پارچه بافی در خاورمیانه به فنون و نمونه های سنّتی روی آوردند، اما نفوذ و هجوم کالاهای ماشینی غربی همچنان ادامه داشت .‏

iترکیه . با اعلام سلطنت مشروطه در ۱۳۲۶/ ۱۹۰۸ یارانه های بیشتری برای تشویق تولید پنبه برقرار گردید و قانونی به اجرا درآمد که به موجب آن بذرهای پنبه آسیای مرکزی و نیز ایالات متحده ، از عوارض گمرکی معاف می شد. تا ۱۳۳۲/ ۱۹۱۴ تولید پنبه به ۰۰۰ ، ۱۶۰ عدل (هر عدل ۲۱۵ کیلوگرم ) رسید (مارت و دیگران ، ص ۱۵۳).‏

از هنگام استقرار جمهوری در ترکیه (۱۳۰۲ش / ۱۹۲۳) تولید پنبه و صنعت وابسته به آن ، به بیشترین حجم و توسعه دست یافت . اهمیت دادن به تحقیق و پژوهش این محصول و مساعدت به کشاورزان ، موجب افزایش تولید پنبه به بیش از دو میلیون عدل در ۱۳۴۸ش / ۱۹۶۸ شد (همانجا).‏

بازده پنبه در ترکیه از دهه ۱۳۳۰ش / ۱۹۵۰ آهنگ افزایشی داشته است . در ۱۳۷۵ش / ۱۹۹۶ پنبه ترکیه از نظر بازدهی بعد از استرالیا رتبه دوم جهانی را داشت . افزایش چشمگیر بازده پنبه در ترکیه مرهون چندین عامل است ، از جمله استفاده از گونه هایی که فرآوری بالایی دارد و الیاف آن نیز مرغوب است ، توجه به کیفیت بذر و آماده سازی زمین ، مهار بیماریها و آفات ، و ترویج کشاورزی مکانیزه (مارت و دیگران ، ص ۱۵۴ـ۱۵۵؛ قس کمیته بین المللی مشاوره پنبه ، ص ۵۴، ۸۰؛ ناظری ، ص ۱ـ۲).‏

در ۱۳۷۸ش / ۱۹۹۹ ترکیه به طور تقریبی از سطح زیرکشت ۷۲۰ هزار هکتار و تولید ۸۱۳ هزار تن و بازده پنبه ۱۲۹ ، ۱ کیلوگرم در هر هکتار برخوردار بود. این کشور از حیث میزان تولید پنبه در میان تولیدکنندگان جهانی پنبه رتبه ششم را دارد (کمیته بین المللی مشاوره پنبه ، ص ۴، ۸۰).

با وجود آنکه سهم کشاورزی در تولید ناخالص ملی ترکیه از دهه هفتاد به این سو آهنگ کاهشی داشته است ، پنبه به عنوان محصولی صنعتی همچنان جایگاه قابل توجهی در اقتصاد ترکیه دارد و تولید آن در سالهای آتی افزایش بیشتری خواهد داشت . بویژه ، با تکمیل پروژه عظیم جنوب شرق آناطولی موسوم به پروژه گاپ (مشتمل بر ۲۲ سدّ و ۱۹ نیروگاه آبی بر رودهای دجله و فرات ) و آبیاری گسترده ۰۰۰ ، ۷۰۰ ، ۱ هزار هکتار زمین کشاورزی با اولویت کشت پنبه انتظار آن می رود که نواحی زیرکشت پنبه ترکیه به دو برابر حد فعلی افزایش یابد و میزان تولید پنبه آن از استرالیا نیز فراتر رود (خوفی ، ص ۹ـ۱۰؛ > خاورمیانه و شمال افریقا ۱۹۹۸ < ، ص ۱۰۳۴؛ کمیته بین المللی مشاوره پنبه ، ص ۸۰؛ ناظری ، ص ۸).‏

پنبه از دیرباز یکی از منابع عمده تأمین درآمد ارزی ترکیه به شمار می رفته و از محصولات صادراتی اصلی کشاورزی آن است . این محصول در سواحل اژه ، مرمره ، مدیترانه ، و شرق ترکیه کشت می شود، اما عمده تولید در منطقه مدیترانه ، اژه و جنوب شرقی آناطولی صورت می پذیرد ( > خاورمیانه و شمال افریقا۱۹۹۸ < ، همانجا؛مارت و دیگران ، ص ۱۵۵).‏

۵) آسیای مرکزی . پنبه مهمترین محصول زراعی آسیای مرکزی است . دره های فرغانه ، و سرخان دریا، حوضه رودهای مرغاب ، زرافشان ، تجن ، استپ گلودین ، چرچیق ، آنگرن ، زمینهای پست اطراف دو رودخانه آمودریا و سیردریا (سیحون ) و زمینهای چِمکِنت در قزاقستان مراکز عمده کشت پنبه در آسیای مرکزی اند (احمدیان شالچی ، ص ۱۰۴ـ۱۰۵). در این

میان ، دره فرغانه و مناطق همجوار آن به عنوان رگ حیاتی سه جمهوری تاجیکستان ، قرقیزستان و ازبکستان بیشترین تراکم جمعیتی ، کانون عمده کشت و فعالیتهای اقتصادی متعلق به این محصول تلقی می شود؛ ناحیه خجند در شمال تاجیکستان ، تمامی مناطق اطراف اوش در قرقیزستان و تاشکند، پایتخت ازبکستان و بزرگترین شهر آسیای مرکزی ، را کشتزارهای وسیع پنبه دربرگرفته که از سیردریا سیراب می شود (همانجا؛ مارتین ، ص ۱۴۸ـ۱۴۹).‏

رونق و کشت وسیع پنبه در آسیای مرکزی در ایام تسلط تزارها صورت گرفت ، و در واقع پس از جنگهای داخلی در امریکا و پایان دهه ۱۸۶۰ میلادی بود (کولایی ، ص ۴۱). در دوره تسلط تزارها سیاست تبدیل منطقه به منبع تأمین مواد اولیه و بازار فروش محصولات ساخت روسیه به اجرا درآمد؛ حکومت تزاری تخم پنبه امریکایی را که تضمین کننده کیفیت محصولات نساجی کارخانه های روسیه بود، جایگزین انواع محلی آن کرد و با جلب سرمایه گذاریهای جدید در بخش کشاورزی پنبه ، پنبه ارزان و مرغوب برای صنایع نساجی روسیه تولید کرد، و سودهای کلانی از تولید و فروش انواع مختلف پارچه که پنبه آن از این منطقه تأمین می شد، به دست آورد (ضیاءاف ، ص ۱۶۳). با افزایش سطح زیرکشت پنبه نوع امریکایی طی ۱۳۰۵ـ۱۳۳۳/ ۱۸۸۸ تا ۱۹۱۵، حجم تولید نساجی نیز افزایش یافت و تعداد زیادی کارگاه و کارخانه پنبه پاک کنی احداث گردید. با فعالیت مراکز تجاری ـ صنعتی روسیه در این ناحیه ، تقریباً تمام پنبه صادراتی ترکستان در کارخانجات روسی تبدیل به پارچه ، و در مقابل بافته های پنبه ای و سایر کالاهای صنعتی وارد این منطقه می شد. این مبادله تجاری از طریق احداث و گسترش شبکه راه آهن ، که طی ۱۲۹۸ـ ۱۳۲۴/ ۱۸۸۱ تا ۱۹۰۶ تمامی شهرهای منطقه را دربر گرفته بود، انجام می پذیرفت (همان ، ص ۱۶۳ـ۱۶۴). روسها پس از حضور در آسیای مرکزی آبیاری این منطقه را نیز دگرگون ساختند؛ آنها برای توسعه پنبه آبراهه های جدیدی ایجاد کردند. طرح آبیاری میرزا کول صحرا یکی از موفقترین اقداماتی بود که توانست اراضی وسیعی را برای کشت و زرع آماده کند و این در افزایش تولید پنبه بویژه در فرغانه بسیار مؤثر بود. میزان کشت پنبه در اراضی این منطقه از ۱۴% در ۱۳۰۲/ ۱۸۸۵ به ۴۴% در ۱۳۳۳/ ۱۹۱۵ رسید (کولایی ، ص ۴۱، ۴۳).‏

توسعه کشاورزی با تمرکز بر کشت پنبه در اتحاد شوروی سابق نیز همانند دوران پیش از انقلاب در آسیای مرکزی انجام پذیرفت ، حال آنکه تولید غلات و محصولات غذایی اهمیت کمتری داشت . در این دوره سیاستهای روسیه در چهارچوب اجرای سوسیالیسم و اشتراکی کردن اجباری کشاورزی انجام می شد. به این ترتیب ، اراضی وسیعی در جمهوریهای آسیای مرکزی با توسعه سامانه آبیاری زیر کشت پنبه رفت . ۴۱% پنبه اتحاد شوروی در پایان دهه ۱۳۰۰ش / ۱۹۲۰ از خارج از کشور وارد می شد، ولی با اجرای برنامه اول پنجساله و برنامه دوم پنجساله در دوران استالین ، در ۱۳۱۲ش / ۱۹۳۳ تنها ۶ر۲% پنبه موردنیاز کشور از خارج وارد می شد (همان ،ص ۴۲). بهترین زمینهای کشاورزی به تولید این محصول اختصاص یافت و برای تولید بیشتر و مرغوبتر از کودهای معدنی و شیمیایی در مقیاس گسترده استفاده شد. “تب پنبه ” فراگیر شد و از رسانه های گروهی همواره راجع به فعالیت و محصول بیشتر صحبت می شد. کار در مزارع اجباری بود و افرادی از طرف حزب و نهادهای محلی ناظر بر فعالیت افراد در مزارع پنبه بودند (ضیاءاف ، ص ۱۷۰). سیاست تخصصی کردن اقتصاد منطقه بر محور تولید پنبه ، که با اجرای برنامه ریزی اقتصادی مرکزی و سامان یافته استالین بنیان یافت ، از سوی نیکیتا خروشچف تشدید و از سوی لئونید برژنف ادامه یافت . در دوران خروشچف به کشت اراضی بایر در شرق و جنوب شرقی اتحاد شوروی توجه شد و مناطق وسیعی از زمینهای مزروعی که به کشت دیگر محصولات کشاورزی اختصاص داشت ، زیر کشت پنبه رفت . مقادیر معتنابهی از پنبه در نتیجه فشار مرکزی و رهبریهای سیاسی جمهوریهای آسیای مرکزی تولید می شد. این تولید با به کارگیری کود بسیار و آب فراوان بدون کمترین ملاحظه ای در باب عواقب و آثار سوء زیست محیطی آن صورت گرفت . خشک شدن تدریجی دریاچه آرال که از دهه ۱۳۴۰ش / ۱۹۶۰ آغاز شد و تخریب زیست بوم مناطق پیرامونی دریاچه و افزایش شوری فزاینده خاک از آثار مخرب سیاستهای مرکزگرا برای تخصصی کردن کشت پنبه در آسیای مرکزی بود (مارتین ، ص ۱۴۱ـ۱۴۲، ۱۴۹، ۱۵۳؛ کولایی ، ص ۵۵ ـ ۵۶؛ آکینر، ص ۱۳۰ـ۱۳۱).‏

در این دوره ، کشت پنبه در برخی از جمهوریها بیش از نیمی از اراضی زراعی را دربر داشت . افزایش سطح زیر کشت پنبه سبب افزایش میزان تولید آن شد، اما این روند یکسان نماند و با مرور زمان ، به علت مشکلات ناشی از کیفیت خاک و تغییرات روش بهره برداری پنبه ، میزان تولید پنبه کاهش یافت و برای جبران این ضایعه ، به جای آن که میزان تولید در واحد سطح افزایش یابد، بر سطح زیرکشت افزوده شد. افزایش سطح کشت پنبه با اقداماتی برای بهبود کیفیت الیاف پنبه همراه نبود. بنابراین نه تنها پنبه مرغوبتر نشد، بلکه نسبت سهم پنبه مرغوب از کل تولید کاهش یافت ، به طوری که در اوایل دهه ۱۳۵۰ش / ۱۹۷۰ حدود ۷۷% از پنبه تولیدی کیفیت مرغوب داشت ، ولی در دهه ۱۳۶۰ش / ۱۹۸۰ این رقم به ۵۸% کاهش یافت . کاهش کیفیت پنبه تا اواخر این دهه ادامه یافت (احمدیان شالچی ، ص ۱۰۵ـ۱۰۶). از پیامدها و معضلات کشت گسترده پنبه و نشاندن تولید آن به جای محصولات غذایی ، تک محصولی شدن اقتصاد بعضی از جمهوریهای آسیای مرکزی بویژه ازبکستان و ترکمنستان بود که به ترتیب از بالاترین میزان تولید پنبه در منطقه برخوردارند. این پدیده وابستگی و آسیب پذیری جمهوریهای آسیای مرکزی را درپی داشت و بر موقعیت غذایی آسیای مرکزی بویژه از ۱۳۶۸ش / ۱۹۸۹ به بعد اثر جدی گذاشت (همان ، ص ۱۰۵ـ۱۰۷؛ عشقی و قنبرزاده ، ص ۱۵۲، ۱۵۴، ۱۷۶).‏

ازبکستان . ازبکستان تا پیش ازاستقلال چهارمین تولیدکننده جهانی بود و با کاهش تولید در سالهای پس از استقلال ، به رده پنجم تنزل کرد. طی یک دوره سی ساله از ۱۳۲۹ تا ۱۳۵۹ش / ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ محصول پنبه به بیش از دو برابر افزایش یافت (احمدیان شالچی ، ص ۱۶۴ـ۱۶۵؛ آکینر، ص ۱۳۰؛ کمیته بین المللی مشاوره پنبه ، ص ۳). از ۱۳۶۴ش / ۱۹۸۵ تا ۱۳۷۸ش / ۱۹۹۹ زمین زیرکشت پنبه بیش از پانصدهزار هکتار کاهش یافت و به حدود ۰۰۰ ، ۶۰۰ ، ۱ هکتار رسید. طی این سالها ازبکستان در میان کشورهای عمده تولیدکننده پنبه پایینترین محصول پنبه را داشته است . مشکل این است که این کشور، در بسیاری از امور کشاورزی مربوط به تولید پنبه ــ پنبه از انواع بسیار مولد ــ محصولاتی به دست می آورد که میزان آن در مقایسه با کشورهای همسایه که از همان بذرها استفاده می کنند، نصف است و این بدان معناست که محیط و شرایط تولید پنبه در این کشور بر کمیت و کیفیت محصول پنبه تأثیری منفی داشته است . افزون بر این ، از هنگام استقلال ، دولت سیاست چندمحصولی کردن اقتصاد را پی گرفته و کوشیده است تا سطح زیرکشت پنبه را به منظور افزایش تولید غلات کاهش دهد. با این حال ، اقتصاد این کشور بشدت متکی به کشت و صادرات پنبه است . برابر آمار ۱۳۷۴ش / ۱۹۹۵، ازبکستان بعد از امریکا بزرگترین صادرکننده جهانی پنبه است ، و ارزش صادرات این محصول حدود ۴۰% کل صادرات این کشور است (آکیمف ، ص ۳۲۵؛ > کتاب سال جهان اروپا۱۹۹۸ < ، ص ۳۶۹۳ـ۳۶۹۴؛ کمیته بین المللی مشاوره پنبه ، همانجا).‏

ترکمنستان . پنبه در نواحی مرو در دره مرغاب ، دره تجن چارجو، اطراف آمودریا، و ترکمن باشی کشت می شود. این منطقه اولین ناحیه جهان است که در آن پنبه رنگین کشت و تولید شده است . به نظر کارشناسانِ کشاورزی ، ترکمنستان از نظر کیفیت و تنوع پنبه پس از مصر در مرتبه دوم قرار دارد. پس از استقلال ، شرایط و مقتضیات اقتصاد و کشاورزی تک محصولی ، این کشور را که در ۱۳۷۰ش / ۱۹۹۱ بیش از ۵۰% از زمینهای زراعی آن به کشت پنبه اختصاص داشت ، در تنگنای ناشی از وابستگی شدید به مواد غذایی وارداتی و نوسانات قیمت پنبه قرار داد. از کل پنبه تولیدی این کشور فقط ۳% در داخل کشور تبدیل و مابقی به صورت خام صادر می شود. این محصول حدود ۲۰% کل صادرات ترکمنستان را تشکیل می دهد (احمدیان شالچی ، ص ۲۵۵؛ کریمی ، ص ۵۰؛ ترکمنستان ، ص ۴ـ ۵). روند تولید پنبه طی دهه ۱۳۷۹ش / ۱۹۹۰ سیر نزولی داشته و پیش بینی شده است که میزان تولید پنبه از ۴۳۷ هزار تن در ۱۳۶۹ش / ۱۹۹۰ به ۱۷۳ هزار تن در ۱۳۷۸ش / ۱۹۹۹ تنزل یابد. با وجود این ، ترکمنستان همچنان در میان جمهوریهای آسیای مرکزی بعد از ازبکستان بالاترین میزان تولید را دارد و در سطح جهانی با افت چشمگیر تولید، از مرتبه نهم در ۱۳۷۰ش / ۱۹۹۱ به مراتب پایینتری تنزل کرده است (کمیته بین المللی مشاوره پنبه ، ص ۸۱).‏

۶) پاکستان . یافته های باستانشناسی در محل شهر باستانی موهنجودارو گواه این است که پنبه در دره سند تاریخی بس دیرینه دارد؛ درواقع قدیمترین منسوجات شناخته شده جهان در این شهر به دست آمده که قدمت آن به قریب پنج هزار سال پیش بازمی گردد. در مهرگاره بلوچستانِ پاکستان بذرهای پنبه ای از هزاره پنجم قبل از میلاد به دست آمده است (احمد، ص ۷۱).

در گذشته گونه پنبه های آسیایی ( رجوع کنید به بخشهای پیشین ) در پاکستان کشت می شد. بذر گونه های مناطق مرتفع را اول بار پرتغالیها در قرن نهم / پانزدهم به شبه قاره هند وارد کردند (سومرو و خالق ، ص ۲).

تا پیش از ۱۲۶۹/ ۱۸۵۳ ــ که پنبه های امریکایی ویژه مناطق مرتفع وارد شد ــ گونه ای پنبه آسیایی که بومی قسمتی از هند (پاکستان ) بود در این کشور کشت می شد. در ابتدا که کشت نوع امریکایی به تنهایی اقتصادی نبود، هر دو نوع کشت می شد. در ۱۳۲۰/ ۱۹۰۲ اداره کشاورزی پنجاب تأسیس و به کارگیری پنبه مناطق مرتفع تقویت شد. برنامه تحقیقاتی خاصی نیز در۱۳۲۶/ ۱۹۰۸ در دانشکده کشاورزی لیلاپورد (فیصل آباد کنونی ) آغاز شد. درنتیجه این تحقیقات گونه ای پنبه با لایه کرکدار به دست آمد که در مقابل آفات مقاوم و از لحاظ تجاری نیز موفق بود. از ۱۳۳۲/ ۱۹۱۴ این نوع بتدریج جایگزین پنبه های بومی شد به طوری که اکنون ۹۷% کل زمینهای زیر کشت پنبه ، به این نوع اختصاص یافته است (احمد، همانجا؛ برای آگاهی از گونه های مختلف پنبه در پاکستان رجوع کنید به سومرو و خالق ، ص ۳).‏

سطح زیرکشت پنبه در پاکستان آهنگ رشد شتابانی داشته و از ۱۳۲۶ش / ۱۹۴۷ تا ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷ش / ۱۹۹۷ـ۱۹۹۸ گستره زیرکشت از ۲۴ر۱ به سه میلیون هکتار افزایش یافته است . اراضی ایالات پنجاب و سند که از مناطق عمده کشت پنبه است ، به شکل نوار ممتدی بین مدارهای ْ۳۴ و ْ۲۵ شمالی گسترش یافته است . گستره مذکور برمبنای میزان بارندگی و دما و تنوع آب و هوایی ناشی از آن به مناطق مختلفی تقسیم می شود که هر یک برای کشت گونه ای خاص از پنبه مناسب است (سومرو و خالق ، ص ۴ـ۶؛ رفعتی ، ص ۳۵).‏

طرح “سامانه تحقیقات ملی کشاورزی ” با هدف اصیل ماندن گونه های اصلح و پیشگیری از اختلاط گونه های خاص زیر نظر سازمان تحقیقات کشاورزی ملی با بیش از پنجاه سال تجربه ، از طریق “قانون نظارت پنبه “، به اجرا درمی آید. هرسال ، پیش از کاشت پنبه ، راهنماییهای لازم از طریق رسانه های جمعی در سطح وسیع انتشار می یابد (سومرو و خالق ، ص ۶). پاکستان از بزرگترین تولیدکنندگان پنبه جهان و اکنون با تولید ۶ر۱ میلیون تن پنبه چهارمین تولیدکننده جهانی است . صادرات نخ پاکستان حدود ۲۹% کل بازار مبادلات جهانی این محصول است . درآمد حاصل از پنبه منبع اصلی درآمد و نیز تأمین کننده عمده ارز خارجی کشور است . به دلیل اهمیت پنبه در اقتصاد ملی ، حکومت پاکستان تلاشهای نتیجه بخشی کرده است ، مانند خرید محصول با قیمتهای تشویقی ، تسهیلات اعتباری ، پرداخت یارانه به اقلام موردنیازی چون ماشینهای کشاورزی ، ترویج برنامه های دفع آفات و برنامه های آموزشی و کارورزی همگانی برای کشاورزان (کمیته بین المللی مشاوره پنبه ، ص ۴؛ احمد، ص ۷۳؛ نیز رجوع کنید به سومرو و خالق ، ص ۱۱، ۱۶ـ۲۶).‏

موازنه میان صادرات پنبه خام و مصرف داخلی این محصول ، به اقتضای توسعه صنایع نساجی در داخل کشور و پیدایش تنوع در بازار بین المللی ، تغییر یافته است . مصرف داخلی در ۱۳۷۲ش / ۱۹۹۳ به ۰۰۰ ، ۱۵۹ ، ۸ عدل پنبه رسید، که این میزان با مصرف کارخانه های نساجی در ۱۳۴۰ش / ۱۹۶۱ ــ که بالغ بر ۰۰۰ ، ۱۵۳ ، ۱ عدل شده بود ــ قابل قیاس است . بدین ترتیب ، بیشترین صادرات نیز به اقلام نخ و پارچه اختصاص یافته است (احمد، ص ۷۱).‏

منابع : الکساندر آکیمف ، “منابع معدنی و زراعی آسیای مرکزی “، ترجمه بدرالزمان شهبازی ، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز ، سال ۳، دوره ۲، ش ۸ (زمستان ۱۳۷۳)؛ شیرین آکینر؛ “تنزل شرایط زیست محیطی در آسیای مرکزی “، ترجمه عالیه ارفعی ، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز ، سال ۳، دوره ۲، ش ۷ (زمستان ۱۳۷۳)؛ نسرین احمدیان شالچی ، دیار آشنا: ویژگیهای جغرافیایی کشورهای آسیای مرکزی ، مشهد ۱۳۷۸ ش ؛ ترکمنستان ، ترجمه فرشاد صمصامی ، تهران : موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی ، ۱۳۷۳ ش ؛ منوچهر خوفی ، ترکیه ، تهران : موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی ، ۱۳۷۸ ش ؛ محمدرضا رفعتی ، بازار جهانی پنبه ، تهران : موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی ، ۱۳۷۰ ش ؛ حمید ضیاءاف ، “نظام اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی ترکستان در زمان حکومت تزارها و شوراها”، ترجمه بهرام تهرانی ، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال ۴، دوره ۲، ش ۱۲ (زمستان ۱۳۷۴)؛ ابوالفضل عشقی و هادی قنبرزاده ، ویژگیهای جغرافیایی آسیای میانه و قزاقستان ، مشهد ۱۳۷۴ ش ؛ حسین کریمی ، ترکمنستان ، تهران : وزارت امور خارجه ، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی ، ۱۳۷۵ ش ؛ الهه کولایی ، سیاست و حکومت در آسیای مرکزی ، تهران ۱۳۷۶ ش ؛ کیت مارتین ، “محیط زیست آسیای مرکزی : تراژدی فراموش شده “، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال ۳، دوره ۲، ش ۷ (زمستان ۱۳۷۳)؛ عطاءالله ناظری ، وضعیت تولید پنبه و صنعت نساجی در ترکیه ، کرج : وزارت کشاورزی ، اداره کل پنبه و دانه های روغنی ایران ، ۱۳۷۶ ش ؛. ‏

بهنام قاسمی

فارغ التحصیل رشته تکنولوژی نساجی

Recent Posts

شماره ۹۰ مجله نساجی کهن ویژه نامه آبان ماه منتشر شد

تبلیغات روی جلد: کاوان شیمی فهرست مطالب شماره 90 مجله نساجی کهن نمایشگاه پیشرفته‌ترین فناوری‌های…

4 روز ago

Heimtextil 2025: گسترش نوآورانه در صنعت فرش و کفپوش

در نمایشگاه Heimtextil 2025، بخش فرش و کفپوش به سطح جدیدی از گسترش و نوآوری…

5 روز ago

درباره رخدادی خوب در هنر فرش ایران

نویسنده:سیامک عیقرلو آری، تیتر این نوشتار درست نوشته شده است و به درستی آن را…

6 روز ago

فناوری در عصر هوش مصنوعی

فناوری‌های نوظهور و هوش مصنوعی با وجود همه اثرات مثبت و غیرقابل انکاری که برای…

6 روز ago

ایتما آسیا ۲۰۲۴؛ بررسی حضور پررنگ چینی‌ها و چالش‌های صنعت نساجی ایران (ویدیو)

ایتما آسیا ۲۰۲۴ فرصتی برای نمایش پیشرفت‌های چشمگیر صنعت نساجی چین بود، جایی که شرکت‌های…

1 هفته ago

مزایا ومعایب شرکت های دانش بنیان

شرکت‌های دانش‌بنیان در ایران به شرکت‌هایی اطلاق می‌شود که بر پایه دانش و فناوری‌های نوین…

2 هفته ago