از سالهای میانی دهه ۱۹۶۰ در ادبیات توسعه با موجی سروکار داریم که از آن به عنوان نهضت شاخصهای اجتماعی نام برده میشود و بحث بر سر آن است که حال که پذیرفتیم وجه اجتماعی زندگی انسان هم حائز اهمیت است با چه مبنای نظری با این مسئله روبرو شویم؟
تحولاتی که به اعتبار تجربیات توسعه در کشورهای در حال توسعه اتفاق افتاد به گونه دیگری کوششهای نظری را تکمیل میکرد و پیامش این بود که باید به وجه اجتماعی انسان حتی برای درک دقیقتر و بهتر عملکرد اقتصادی او توجه بیشتری کنیم.
در ربع پایانی قرن بیستم مسئله دیگری پیدا شد این پدیده جهانی شدن اقتصاد بود در مورد جهانی شدن اقتصاد حداقل از سه زاویه، وجه اجتماعی زندگی انسان و تأثیرات تعیینکننده آن بر عملکرد اقتصادی برجسته شد. وجه اول اینکه در اثر انقلاب انفورماتیکی و الکترونیکی که تغییرات شگرفی را در همه جنبههای حیات اجتماعی انسان پدید آورد، با افزایش بیسابقه ارتباطات و تعامل بین انسانها روبرو شدیم. یعنی میزان تحرکات، مسافرتها، ارتباطات اینترنتی و … موقعیت بیسابقهای را در افزایش ارتباطات پدید آورد که این به معنای افزایش اصطکاکها است و در این چارچوب نقش محدودیتهای موجود در عرصه اطلاعات در عملکرد اقتصادی نسبت به گذشته بسیار برجستهتر شد. نکته دوم این بود که در اثر این تعاملات فزاینده و اصطکاکها با افزایش خارقالعاده مبادله اقتصادی در مقیاس جهانی روبرو هستیم.
به طوری که از سال ۱۹۸۰ تا امروز همواره نرخ رشد صادرات از نرخ رشد تولید در مقیاس جهانی بالاتر است و طبیعتاً این گسترش مبادلات در کنار ویژگیهای پنجگانه اطلاعات، مبادله را در مقیاس جهانی با ابعاد کمسابقهای از نظر گستره و عمق ریسکهایی که طرفین مبادله با آن درگیر بودند روبرو ساخت.
عنصر سوم در پدیده جهانی شدن که ترکیب این سه عنصر به درک مفهوم سرمایه اجتماعی کمک کرد و باعث شد ایدههای اولیه و خاصی که مطرح بود خیلی زود جدی شود و سرمایه اجتماعی نقشی تعیینکننده در مبادلات جهانی داشته باشد، مسئله وارد شدن دانایی در تابع تولید و ظهور اقتصادها و جوامع مبتنی بر دانایی بود. در چارچوب این شرایط جدید با این واقعیت روبرو میشویم که انسانها در فرایند تولید از یک طرف با برجستهترین جایگاه در تاریخ اقتصادی خود روبرو میشوند و وزن انسانها و سرمایههای انسانی در خلق ارزش افزوده جدید به یک ابعاد استثنایی میرسد و از طرف دیگر الگوی تعامل با انسانها در فرایند تولید به شیوههای پیشین دیگر قابل تداوم نیست یعنی علاوه بر اینکه نقش انسان در ایجاد ارزش افزوده جدید فوقالعاده بالا میرود جایگاه انسان در فرایند تولید هم به انسانیترین نقطه خود در طول تاریخ بشر میرسد. یعنی وزن و سهم تواناییهای فیزیکی انسان در خلق ارزش افزوده جدید به سمت صفر میل میکند و سهم ایدهها و تواناییهای ذهنی انسان در این شرایط به جایگاه بیسابقه میرسد.
ترکیب این دو مسئله باعث میشود که ما با یک انقلاب بزرگ در علوم اجتماعی و انسانی روبرو شویم در اقتصاد با صعودی شدن بازدهی در اثر ورود دانایی در تابع تولید با شرایط کاملاً متفاوتی از استانداردهای متعارفی که در نظریههای اقتصادی مطرح بود روبرو میشویم. در عرصه مدیریت گفته میشود وقتی انسان به انسانیترین جایگاه فرایند تولید دست پیدا کرد همه آنچه که به انسان مربوط میشود، اهمیت پیدا میکند؛ احساسات، عواطف، ترجیحات، سلیقهها و … به شکل بیسابقهای حساسیت پیدا میکند به همین خاطر در این مرحله مثلاً در دانش مدیریت با انقلابی روبرو میشویم که به آن انقلاب پسافوردی میگویند و تحت تأثیر آن است که مسئله مشارکت انسان چه در وجه سیاسی و چه در وجه اجتماعی و اقتصادی، چه در مقیاس بنگاه چه در مقیاس ملی اهمیت فوقالعادهای پیدا میکند و همه اینها دست به دست هم میدهد تا وجه اجتماعی زندگی انسان از جایگاه فوقالعادهای برخوردار میشود و مسئله سرمایه اجتماعی به این اعتبار موضوعیت پیدا میکند که به قاعده مشاهدههای بیشمار چه در مقیاس بنگاهها و چه کشورها این نتیجه حاصل میشود که شبکه روابط میان انسانها با برجسته کردن عنصر اعتماد و با تسهیل مبادله اطلاعات نقش بسیار تعیینکنندهای در کاهش هزینه مبادله ایفا میکند.
نویسنده: قاسم حیدری، فوق لیسانس تکنولوژی نساجی کمپانی های سازنده ماشین آلات ریسندگی نیز در…
تبلیغات روی جلد: کاوان شیمی فهرست مطالب شماره 90 مجله نساجی کهن نمایشگاه پیشرفتهترین فناوریهای…
در نمایشگاه Heimtextil 2025، بخش فرش و کفپوش به سطح جدیدی از گسترش و نوآوری…
نویسنده:سیامک عیقرلو آری، تیتر این نوشتار درست نوشته شده است و به درستی آن را…
فناوریهای نوظهور و هوش مصنوعی با وجود همه اثرات مثبت و غیرقابل انکاری که برای…
ایتما آسیا ۲۰۲۴ فرصتی برای نمایش پیشرفتهای چشمگیر صنعت نساجی چین بود، جایی که شرکتهای…