اخبار فرش ماشینی

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت!

روزنامه خراسان – مورخ پنج‌شنبه ۱۳۹۲/۰۱/۲۲ شماره انتشار ۱۸۳۷۶
(منبع: تابناک)
شهاب مرادی

روزهای آخر سال ۹۱ بود. با یکی از دوستان که گفته بود در خرید و فروش تابلو فرش اشتغال پیدا کرده، تماس گرفتم و برای خرید ۳ عدد تابلو فرش، سفارش دادم اما ظاهرا درخواستم عجیب یا خاص بود چون با چند بار تماس و قول و قرار، به من گفت: «پیشنهاد می کنم «و ان یکاد…» بخرید بهتر هم هست». اما درخواستم عجیب نبود ۳ تا تابلو فرش می خواستم با نقش «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»؛ با هر طرح و کیفیتی… تأکیدی هم بر تشابه این ۳ نداشتم. فقط تابلوهایی باشند که از لحاظ محتوا، ارتباط با نام مبارک یا یکی از فضایل بی شمار امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) داشته باشند، اما پیدا نشد! برایم جالب شد؛ به یکی از نقاط مرکزی شهر تهران که تقریبا بورس تابلو فرش و صنایع دستی است رفتم و تقریبا تمام تابلو فرش های مغازه ها را با حوصله دیدم. تابلو ها ۲ دسته بودند: مذهبی و غیر مذهبی؛ غیرمذهبی ها اغلب تصاویر طبیعت و حیات وحش و چهره و… بود-که از نقد آن ها می گذرم- و تابلوهای مذهبی هم منحصر بود در انواع گوناگون و پرتیراژ «و ان یکاد» و در مواردی چهار قل و دو قل! و آیه الکرسی، البته همه در حاشیه آیه شریفه «وان یکاد» و تعدادی هم تصویر مسجدالحرام.اما نکته نگران کننده این جا بود که از نماد ها و شعارهای شیعی خبری نبود. دایره درخواستم را گسترده تر کردم و گفتم: اگر اسامی خمسه طیبه علیهم السلام (پنج تن) یا چهارده معصوم یا تابلوهایی مثلاً با تصویر بارگاه آقا علی بن موسی الرضا (علیه السلام) یا نام یکی از اهل بیت و… باشد هم خوب است.

خلاصه تابلوهایی که وقتی بر دیواری نصب می شود نمادی و شعاری از شیعه بودن اهل منزل باشد. فروشندگان محترم و متدین با دلسوزی همراهی کردند و حتی برخی با دیگران تماس گرفتند و یک عزیز هم همراهم شد در سایر فروشگاه ها و… اما یافت نشد! در آخر سه تابلوی متفاوت از انواع گوناگون «و ان یکاد» انتخاب کردم و… .آن روز دیدم که گویی مولا در بازار تابلو فرش و بین صاحبان تقاضا و کاسبان عرضه هم غریب است. یک سینه حرف موج می زند در دهان ما… همان ماجرای تلخ همیشگی که «یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت!» ولی این جا چرا؟! در مملکتی که محبت علی و اولاد علی سکه رایج بوده و هست. آن روز برای چندمین بار دیدم که مدیریتی فرهنگی در این امور نیست و بافنده و دلال و فروشنده همه چشم به تقاضای بازار دارند و بازار هم -بخش خارجی و غیر مذهبی اش که هیچ- بخش مذهبی هم به فکر دغدغه های شخصی و کاملا فردی خودش هست؛ می خواهد چشم نخورد! و کم توجه به هویت شیعی…چشم زخم را رد نمی کنم؛ العینُ حقٌ، اما با توجه به این که تلاوت یا نصب آیه شریفه وان یکاد.. هیچ تأثیری در جلوگیری از چشم زخم ندارد، این نکات مطرح است:

۱. چرا این قدر این آیه را همه جا می بینیم؛ از کارت تبریک و پلاک طلا برای نوزادان و کودکان گرفته تا روی آثار هنری گوناگون از جمله همین تابلو فرش ها و…؟

۲. اغلب مردم عزیز ما، در هر وضع و وضعیتی که هستند؛ زیبا و زشت، غنی و فقیر، از هر دَهک اقتصادی؛ بر این باورند که دیگران حتما آن ها را چشم خواهند زد! اما چرا؟! گویی غباری از جنسِ «خودپسندی» و «خود خاص پنداری» بلند شده و بر سر و کله همه ما نشسته!

۳. این نگاه، فاصله ها را بین خانواده ها بیشتر کرده و بیشتر می کند. متأسفانه خیلی می بینم که افراد معمولا موفقیت های مالی و اقتصادی خود را حتی المقدور از فامیل خود مخفی می کنند. که مبادا چشم زخم و حسادت و سایر مزاحمت های احتمالی و… اما بد بختی ها و نگرانی هایشان را راحت تر به اشتراک می گذارند! به قولی ختم ها شلوغ تر از عروسی هاست!

آیا میدانستید مجله نساجی کهن تنها مجله تخصصی فرش ماشینی و نساجی ایران است؟ نسخه پی دی اف آخرین مجلات از اینجا قابل دریافت است.

۴. چرا اغلب، همین جماعتی که همیشه در ترس از بلیه چشم خوردن نگران و هراسان هستند، به دیگران و نعمت های خدا به آن ها، یا به دیده تحقیر و تمسخر نگاه می کنند یا حسادت و حسرت؟ به عبارتی با واکنش خود یا دل می شکنند یا ترسِ چشم زخم خوردن را در جان هم نشین خود بیشتر می کنند، زیرا معمولا کسانی که تنگ نظرند بیشتر نگران حسد و آفات آن هستند.

۵. چرا در ادبیات عامه مردم در کوچه و بازار و فیلم و سریال عبارت هایی مؤثر و نورانی مانند: «سبحان ا…»، «ماشاءا…» و «تبارک ا…» و… کمتر شنیده می شود. مثلاً شما در روز اگر با مردم، زیاد معاشرت دارید چند بار «خسته نباشید» می شنوید؟ و چند بار «ماشاء ا… لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» و یا حداقل «ماشاءا…»؟

۶. موضوع چشم زخم از لحاظ اجتماعی و فرهنگی بحث مهمی است و نقش باور ها و اضطراب ها و افکار وسواسی در آن بسیار اساسی است و نیاز به شرح و بسط بیشتری دارد که ان شاءا… شاید بعدها به صورت مستقل به آن بپردازم. اما دردِدلم را این گونه ادامه می دهم:

۷. کاشی های سردر منازل را جوان ها شاید کمتر به یاد داشته باشند ما هم از کودکی به یاد داریم که نام پنج تن برآن ها بود یا حدیث «ولایه علی بن ابیطالب حصنی…» و یا «بسم ا… الرحمن الرحیم» و یا یکی از آیات کریمه قرآن مثلا آیه تطهیر و… اما در معماری امروزه ما این سنت فراموش شده و بچه های ما در سردر منازل جدید، دیگر کاشی های «ادخلو ها بسلام آمنین» و یا «هذا من فضل ربی» و… را به ندرت می بینید.

۸. چه شده که خانم های ایرانی که در دوره پهلوی و قبل از آن و حتی در دربار قاجار، از گردن بند «ا…» و «پنج تن» و «شمایل (تمثال) آقا علی بن ابیطالب» با عشق و ارادت استفاده می کردند، امروزه به سنگ های مثلاً انرژی زا رو آورده اند و ادبیات امروزشان مملو است از کلماتی از جنس چاکرا و انرژی و انرژی درمانی و موج مثبت و یوگا و فنگ شویی و… به کجا رسیده ایم.

۹. راستی سخت گیری های شبهِ طالبانی برخی از دینداران، به دینداری مردم، کمک کرده یا در بی دینی و بی قیدی و التقاط برخی موثر افتاده؟ مثلا ایرادهای بنی اسرائیلی به خانم ها که گردن بند اسامی «اهل بیت» یا «ا…» استفاده نکنید چون شاید بی وضو باشی و … از این جور حرف ها! خُب ملاحظه می فرمایید چه شد؟ نمادهای بت پرستی و بودیسم و کوفتیسم جایش را گرفت!

۱۰. بدون هیچ رودربایستی همه ما شیعیان و هر دولتی و هر مجلسی که هر وقت در این مملکت بر سر کار بیایند، بر اساس قانون اساسی موظف اند و همه مردم موظفیم که پاسدار مذهب حقه جعفری باشیم و این مذهب را ترویج و تبلیغ و با خرافه و التقاط مقابله کنیم، حتی اگر دشمن را خوش نیاید!

۱۱. سهم من و تو از این وظیفه و تکلیف چقدر است؟

راستی این نوشته نامه ای به وزیر و وکیل نیست! با خود شما هستم برادر و خواهرم که این متن را می خوانی و الا مسئولان امور فرهنگی ما، مشغول جلب نظر «از ما بهترون!» هستند و اغلب مثل «اهالی هنرِ اصلی!» در سودای سیمرغ و آرزوی اسکار و خرس و گاو طلایی هستند. یا دغدغه های سیاسی مهم تری دارند و یا… که اگر این چنین نبودند، این وضع فرهنگ و هنر ما نبود.

اشتراک رایگان سالانه مجله کهن

جهت دریافت اشتراک رایگان سالانه مجله نساجی و فرش ماشینی کهن در فرم زیر ثبت نام کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
×