نگاهی به صدسال رنگرزی در صنعت نساجی ایران
فقدان پژوهشهای مستمر در حوزۀ رنگرزی نساجی کشور
نگارش : ندا طالبیان
چکیده
متن پیشِ رو درصدد نشاندادن فقدان پژوهشهای مستمر در حوزۀ رنگرزی نساجی کشور است. پژوهشهایی که ضمن فراهمکردن مدلهای مختلف تئوریک در پیوند با تجربیات انضمامی رنگرزی صدسالۀ ایرانی، از منظر تاریخی نیز این تجربیات را به حوزۀ بحث و مُداقۀ علمی کشانده باشند. از اینرو، این مقاله به کاستیها و فقدانهای مطالعاتی حوزۀ رنگرزی علیرغم گذشت دههها از تأسیس دانشگاهها و سایر ارگانهای ذیربط نساجی میپردازد.
بدیهی است که اگر چنین پژوهشهایی انجام شده بود، با گذشت دههها از سویی، با تکرر مسائل مختلف این حوزه و تکرر راهحلهای موقتی برای آنها نظیر رفع موانع گمرکی و بانکی واردات روبهرو نبودیم؛ و ازسوی دیگر، پژوهشهای اینچنین خالی از انضمام و سرشار از انطباق با مدلهای نظری وارداتی در عرصۀ نساجی علمی کشور خودنمایی نمیکردند.
امروز، در ابتدای دهۀ اول ۱۴۰۰ه.ش، یک قرن از ورود صنعت رنگرزی به ایران در حوزۀ نساجی میگذرد. البته قبل از ۱۳۰۰ه.ش نیز در دوران قاجار رنگهای مصنوعی به عرصۀ نساجی دستی و فرشبافی ایرانی وارد شده و تا پایان این دوره، پنج کارخانۀ نساجی ماشینی در ایران تأسیس شده بودند.
در دوران پهلوی اول، تعداد کارخانههای نساجی به حدود چهل کارخانه رسید. کارخانۀ وطن اصفهان بهعنوان اولین کارخانه در این دوران در ۱۳۰۲ه.ش تأسیس شد. این کارخانه در ادامه، طی اِعمال قانونهای استعمال اَلبسۀ وطنی و لباس متحدالشکل رضاشاهی، به تأمین پارچههای مورد نیاز مستخدمان کشوری در رنگ مورد نظر دولت یعنی رنگ مشکی موظف شد. بدینترتیب، این صنعت، تاریخی صدساله را پشت سر گذارده است.
اما با وجود گذر صد سال، این صنعت هنوز یکی از حوزههای چالشبرانگیز در عرصۀ نساجی کشور است. در سال ۱۳۹۵ه.ش، خدامی در مصاحبه با مجلۀ کهن، پایینبودن راندمان تولید در بخش رنگرزی و چاپ منسوجات را نسبتبه سایر بخشهای نساجی ازجمله مسائل موجود در این عرصه دانسته است.
همچنین اَسناد و اخبار مربوط به این حوزه نشان میدهد که صاحبان این بخش از صنعت، پیوسته برای تأمین نیازهای آن به واردات رنگهای خارجی، مواد اولیه برای تولید داخلی رنگها، ماشین و تجهیزات تولید رنگها، ماشینهای رنگرزی و چاپ منسوجات، قطعات یدکی و آوردن کارشناسان خبره برای فعالیت در بخشهای مختلف این صنعت وابسته بوده و هستند. بنابراین، این موارد بهعنوان مسائل عمدۀ صنعت رنگرزی در طول این دههها مطرح بودهاند و رفع موانع مربوط به امور گمرکی و بانکی برای واردات اقلام مختلف کالا ازجمله مسائل و البته راهحلهای مطرح در این حوزه معرفی شدهاند.
اما در این میان، مسائل پیرامون نحوۀ برپایی صنعت رنگرزی منسوجات و مسائل مربوط به فرایندهای عملی و انضمامی رنگرزی در سطح و درون کارخانهها به ذکر مباحثی کلی و پراکنده در اخبار و نشستها محدود شده است. در بهترین حالت، فهرستی کلی از این مسائل مطرح گردیده و جزئیات آنها به عرصۀ بحث و پژوهش وارد نگردیده است.
این موارد نشان از پُرنشدن جای خالی پژوهش در تجربیات رنگرزی کشور طی این دههها دارد. پژوهشهایی مستمر که در ارتباط تنگاتنگ با فرایندهای عملی و انضمامی مسائل درونی و بیرونی کارخانهها به مدلهای نظری مختلفی در این صنعت دست یافته باشند و پاسخهایی محتمل را ارائه داده باشند.
طی صدسال گذشته، نساجی ایرانی به رنگرزی انواع نخها، الیاف و پارچهها برحسب طرح و جنس اقدام کرده است و طبیعتاً در این مسیر از مواد، تجهیزات و فنون رنگرزی متنوعی بهره برده است، ضمن اینکه مستهلکشدن مادی و معنوی دورهای ماشینها و تجهیزات رنگرزی و اقدامات برای نوسازی آنها، این صنعت را در هر دوره با فنون جدیدتری مواجه ساخته است.
بنابراین، با این دامنۀ گسترده از تنوعِ منسوجاتِ تولیدشده در ایران و لزوم رنگرزی آنها و با توجه به اینکه با گذشت اینهمه سال هنوز چنین مسائلی مانند اینکه کارخانهها توانایی تولید پارچههایی با فرمول رنگ یکسان در صورت تکرار سفارش مشتریان را ندارند، گویا ضرورت پژوهشهای انضمامی در این میان هنوز مورد توجه قرار نگرفته است.
پژوهشهایی انضمامی که با توجه به جنس منسوجات، طرح و غیره در دورههای مختلف طبقهبندی شده باشند و کلیۀ مراحل این صنعت، مسائل و مباحث آن را وضوح بخشیده و نهتنها از بار مسائل داخلی کارخانهها بلکه از بار مسائل پیرامونی مانند واردات اقلام مختلف کالا، مسائل گمرکی و ارزی و غیره کاسته باشند و یا حداقل درصدد کاستن برآمده باشند.
در واقع، اگر قرار بر این بود که ضرورت پژوهش در مراحل مختلف صنعت رنگرزی از تولید و واردات رنگ گرفته تا تولید نهایی پارچهای با کیفیت بالای رنگ در نظر گرفته شود و این صنعت بر اساس دستاوردهای پژوهشی متحول گردد، نحوۀ عملکرد در بسیاری از فعالیتهای این حوزه تغییر میکرد و شاید صنعت رنگرزی کشور امروز در مسیر دیگری قرار داشت.
برای نمونه، یکی از مسائلی که پیوسته در این حوزه مطرح میگردد، مسائل مربوط به نبود و یا کمبود مواد اولیه برای تولید رنگ و مواد تعاونی در داخل است. در راستای پاسخ به این مسئله، پرسشی که بایست مطرح شود، این است که به لحاظ نظری چه رویکردی باید اتخاذ کنیم تا در ادامه بتوانیم فرایندهای عملی رنگرزی را با راندمان بهتری تحقق بخشیم. بدینمنظور، نخست، بایستی پیوند گستردهتر و ارتباط متقابل این صنعت با سایر بخشهای نساجی ازجمله ریسندگی و بافندگی در نظر گرفته شود. از اینرو، توجه به ظرفیتها و پتانسیلهای طبیعی، مادی و معنوی کشور در تولید دستههای مختلف منسوجات ضرورت مییابد.
آیا باید برای عقبنماندن از نساجی دنیا مبادرت به تولید هر نوع پارچهای داشته باشیم بدون درنظرگیری اینکه در مسیر تولیدات خود قادر به تأمین چه منابعی هستیم؟و به لحاظ ظرفیتها و منابع کشور، توانایی و اجازۀ تولید کدام دسته از منسوجات موجود در بازارهای جهانی را داریم؟
چنین نگاهی ضرورت پژوهشهای مستمر و دقیق در این حوزه را مطرح میکند تا بهجای اینکه مجبور باشیم پس از اجازۀ ورود فنون و تجهیزات تولید پارچهای خاص به هر طریقی خود را با نیازهای تولید آن تطبیق دهیم و به واردات پیدرپی وابسته باشیم، دستکم سرمایههای کشور را در راستای ارتقای منسوجات منتخبمان هزینه کنیم. واردات احتمالی در راستای کمکرسانیِ هرچه بهتر به ارتقای کیفیت تولید منسوجاتِ منتخب صورت گیرد و سایر منسوجات را وارد کرده و از تحمیل هزینههای اضافی بر دوش منابع کشور خودداری کنیم.
بدین ترتیب، در ارتباط با بخش رنگرزی نیز پژوهش پیرامون انواع منسوجات منتخب، مصارف آنها و خواص مورد انتظار از رنگهای بهکار رفته در آنها در پیوند با ظرفیتها و پتانسیلهای کشور ضرورت مییابد. چه منابعی به لحاظ مواد اولیه و مصنوعی و همچنین به لحاظ استانداردهای ثبات رنگ مانند مقاومت در مقابل شستوشو، نور، سایش گرم و سرد و غیره در حوزۀ رنگ و مواد تعاونی داریم.
قادر به تولید داخلی کدام دسته از این مواد هستیم، مواد اولیه کدام دسته را وارد کرده و در داخل تولید کنیم، و یا کدام دسته را بهتر است کاملاً وارد کنیم و هزینه اضافی برای تولید آنها صرف نکنیم. از اینرو، متناسب با جنس الیافِ مورد استفاده در منسوجات، مصارف آنها و کیفیت رنگ مورد انتظار، مواد اولیه مورد نیاز، نوع رنگها و مواد تعاونی، تجهیزات و ماشینهای تولید رنگها و مواد تعاونی، و همچنین تجهیزات و ماشینآلات رنگرزی و چاپ منسوجات منتخب، فرمولهای خاص ترکیب مواد رنگزا و تعاونی و کارشناسان مورد نیاز در این حوزهها مشخص میشوند.
چنین پژوهشهایی و دانش حاصل از آنها، به نحوۀ برپایی این صنعت و فرایندهای تولید درون کارخانههای نساجی جهت میدهد و در ارتباط متقابل با پژوهشهایی که منعکسکنندۀ فرایندهای رنگرزی درون کارخانهها هستند، نهتنها این فرایندها را در زمینۀ ترکیب رنگها و مواد تعاونی، مدت زمان، درجه حرارت رنگرزی و سایر مقتضیات این مرحله بهبود میبخشند بلکه به ارتقا کیفیت تولید رنگها و مواد تعاونی منجر میشوند. بهعلاوه اینکه با چنین پژوهشهایی مسائل و تجربیات اکتسابی در این عرصه محدود به کارشناسان خارجی و گروهی خاص از مهندسان رنگرز داخلی باقی نمیمانَد.
این تجربیات به عرصۀ بحثهای آکادمیک وارد شده و در پیوند متقابل صنعت و دانشگاه (موضوعی که بارها در محافل علمی مطرح گردیده و پژوهشهای زیادی را دربرگرفته) از بار مسائل کارخانهها کاسته میشود، به انباشت دانش در کشور کمک میکند و انتقال دانش رنگرزی به نسلهای بعدی مهندسان نسّاج را تسهیل میکند. بنابراین، بهنظر میرسد حل چنین مسائلی و بیشمار مسائل مطرح در این حوزه با چنین نگاهی و انجام چنین پژوهشهایی امکانپذیر گردد.
بههرحال، جای چنین پژوهشهایی که بهمنظور اتخاذ تدابیری برای آینده با نگاهی پرسشگرانه به بررسی انواع منسوجات، دستهبندی آنها، انتخاب دستهای برای تولید متناسب با پتانسیلهای داخلی، فرایندهای انضمامی رنگرزی و تجربیات رنگرزی ایرانی بپردازد، خالی است. در چنین شرایطی مسلم است که یکی از راهحلهای این مسائل به واردات هرچه بیشتر و تلاش برای تسهیل هرچه بیشتر وارداتها منوط و مشروط میشود.
از معدود پژوهشهایی که به نساجی و از جمله رنگرزی و مسائل پیرامون آن پرداخته و میتوانست مبنایی برای پژوهشهای بعدی باشد، کتاب تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران است. در سال ۱۳۷۶ه.ش. محبوبی اردکانی در این کتاب با آوردن گزارش وضعیت صنعت ریسندگی و بافندگی (۱۳۳۴) از مجله بازرگانی تهران(۱۳۴۴) نقل میکند: «کارخانههای داخلی از لحاظ لوازم یدکی و رنگ در موقعیت خیلی بدی هستند، زیرا هر کارخانهای مجبور است مقدار معتنابهی سرمایه برای رفع این دو احتیاج کنار گذارد.
وابستگی همیشگی به خارج برای تهیۀ لوازم یدکی و رنگ باعث شده این صنعت هیچگاه به خود قائم نباشد.» ازسوی دیگر، مجبوبی اردکانی در جای دیگری از همین کتاب به نقل از زاوش (۱۳۴۲) در مورد اهمیت پژوهش مینویسد: «از نظر تحقیقات و تفحصات علمی در کارخانهها کار ارزندهای صورت نمیگیرد چه “… هنوز در کشور ما یک آزمایشگاه مجهز و کامل برای احتیاجات صنعتی وجود ندارد و پیشرفت صنعت با جستوجوهای علمی و فنی ملازمه دارد.”» البته که در سالهای کنونی در کارخانهها آزمایشگاههایی راهاندازی شده است اما ناگفته پیداست که این آزمایشگاهها برای حل مسائل داخلی خودِ کارخانهها بوده و در راستای تدقیق پژوهشهای علمی قرار نگرفته است.
بنابراین، این پرسش مطرح میگردد که چرا طی این دههها هیچ اقدامی برای پژوهش در این حوزه صورت نگرفته است و این حوزه اینچنین از فقدان دادههای مُکفی، پژوهشهای کاربردی و حدی از دانش تثبیتشده رنج میبَرد. حتی میتوان اینگونه تصور کرد که طی دهههای آغازین ماشینیشدن صنعت نساجی در ایران هنوز لزوم انجام چنین اموری درک نشده بود، اما آیا میتوان همین تصور را برای دهههای اخیرتر داشته باشیم و بگوییم چنین لزومی در این دههها درک نشده است؟ درحالیکه نوشتۀ زاوش در دهۀ چهل و تکرار آن توسط محبوبی اردکانی در دهۀ هفتاد نشان میدهد چنین ضرورتی در دهههای پیشین مطرح شده است.
با کسب اجازه از دانشگاههای نساجی کشور باید بپرسیم که چرا این پژوهشها توسط این دانشگاهها در طول این سالها انجام نشده است. و مسائل این حوزه همه در حد ذکر مسائلی کلی بدون ذکر جزئیات آنها و عدم ارائۀ راهحل مناسب احتمالی برای آنها باقی ماندهاند.
در بهترین حالت، دانشگاههای نساجی و پژوهشکدهها به سفارش ارگانهای ذیربط به پژوهشهایی تئوریوار در مورد موضوعات روز صنعت به دور از درگیری با فرایندهای انضمامی تولید درون کارخانهها پرداختهاند و نتایج آنها هم نیز گویا تاکنون مسئلهای از مسائل این صنعت را حل نکرده است.
تورقی بر منابع موجود در نساجی ایرانی طی صدسال گذشته این فقدان را بهخوبی نمایش میدهد. منابع موجود نساجی ازسویی دربرگیرندۀ کتابهایی نظری از مقاطع دبیرستان تا دانشگاه هستند که تئوریوار نحوۀ کار با انواع ماشینها و مواد اولیۀ رنگرزی مختلف را بیان کردهاند. پژوهشهای دانشجویی نیز در حد تئوری بوده و در نتیجۀ مطالب موجود در آنها در ارتباطی عمیق با فرایندهای انضمامی مسائل درونی و بیرونی کارخانهها شکل نگرفته و از کارایی و کاربرد لازم برخوردار نیستند.
ضمن اینکه فارغالتحصیلان نساجی به دلیل مواجهۀ تئوریوار با صنعت رنگرزی و چاپ، خود نیز از توان علمی و فنی لازم برای کار در کارخانهها برخوردار نیستند. بنابراین، تجربیات و مسائل صنعت رنگرزی درون کارخانهها طی هر دوره همچون رازی سر به مُهر پشت درب کارخانهها و در دستان عدهای محدود از کارشناسان و کارفرمایان باقی میمانند.
چه کارخانهها در حوزۀ رنگرزی موفق عمل کنند، چه نکنند، در هر صورت تجربیات کسبشده در سطح کارخانهها بهجای مبدلشدن به دانش علمی و انباشت تدریجی این دانش، پشت دربهای بسته کارخانهها به محاق میروند و به نسلهای بعدی نساجان منتقل نمیگردند.
ضمن اینکه با تجدید و نوسازی کارخانهها امکان انتقال شفاهی تجربیات به نسلهای بعدی نیز به تقریب از بین میرود. هر کارخانۀ تازهتأسیس، خود، به کسب فنون رنگرزی از نقطۀ سرآغاز ملزم میشوند، حال چه از گروه مهندسان کوچک داخلی کمک بگیرند، چه مجبور به پرداخت حقوقهای دلاری به کارشناسان خارجی باشند.
بنابراین، خلاء مطالعاتی عمیقی در طول صدسال تجربۀ نساجی در حوزۀ رنگرزی به چشم میخورَد و ارتباط صنعت و دانشگاه در مهمترین و انضمامیترین سطح ممکن در صنعت رنگرزی قطع گردیده است. و پژوهشگران کشور بهجای اینکه از حیطۀ نظر به حیطۀ عمل و از عمل به نظر بروند، در حالو هوای نظری صرف و بر اساس دانش وارداتی پژوهش میکنند.
انگار در طول این صدسال هرگز این پرسش در ذهن پژوهشگران این حوزه مطرح نشده است که چرا کارخانهها هنوز توان تولید رنگهایی با فرمول یکسان را در صورت تکرار سفارش مشتریانشان ندارند، یا اگر امکان دسترسی به استانداردهای بینالمللی رنگرزی وجود ندارد، آیا نمیتوان به استانداردهای داخلی دست یافت.
آیا امکان تولید رنگهایی با برندهای مخصوص ایران وجود ندارد که درنتیجه بتوان پارچههایی با کیفیت و برندهای خاصی در رنگ داشت. یا اینکه چگونه کارشناس داخلی تربیت کرد و بدون نیاز به پرداخت حقوقهای دلاری یکی از عوامل گرانشدن پارچههای نهایی را کاهش داد و مسائل بیشمارِ دیگری که تا امروز بیپاسخ ماندهاند.
به نظر میرسد یکی از دلایل سربهمُهرماندن فرایندهای تولید کارخانهها ناشی از بیتمایلیِ کارفرمایان و صاحبان صنایع به آشکارکردن رموز تولید است تا بتوانند در عرصۀ رقابت، محصولاتی با برند مخصوصبهخود به بازار عرضه کنند و در نتیجه نفع اقتصادی بیشتری ببَرند. در پاسخ به این مسئله باید گفت که پنهان نگهداشتن رموز کار فقط در سالهای ابتدایی تأسیس کارخانهها ممکن است به تولید کالایی با کیفیتتر منجر بشود و نفع اقتصادی را برای صاحبان صنایع بههمراه آورَد.
اما با توجه به سرعت تغییرات فنون و تجهیزات و محصولات نساجی دنیا و با توجه به دیدگاهی که برای نجات نساجی کشور پیوسته راهحل را در نوسازی کارخانهها میداند، اهمیت این رموز طی گذر سالهای ابتدایی استقرار فناوری تولیدی خاصی از بین میرود. بنابراین، بایستی شرایطی فراهم شود که بتوان بهراحتی به درون کارخانهها رفتوآمد کرد و مسائل آنها را از نزدیک مورد تحقیق و تفحص قرار داد. در آخر، بهتر است به ذکر این مطلب بپردازیم که بهنظر میرسد فقدان چنین پژوهشهایی در سایر حوزههای صنعت نساجی ازجمله حلاجی، ریسندگی و بافندگی و … دیده میشود و تلاش میشود در پژوهشهای بعدی به این موارد پرداخته شود.
نتیجه
بهتر است نتیجۀ بحث حاضر را با این پرسش بیاغازیم که آیا زمان آن فرانرسیده که نگاهی متفاوت از گذشته به تجربیات رنگرزی کشور داشته باشیم و مسیر دیگری را برای حل مسائل آن برگزینیم. مسیری که از جنس پژوهشهای دقیق تئوریک تا فرایندهای انضمامی درون و برون کارخانهها باشد. مسیری که نوسازی کارخانهها را از اولویت نخستین راهحل مسائل نساجی کشور خارج کند و درصدد پاسخ به پرسشهایی نظیر این باشد که آیا صنعت نساجی ایرانی بایستی تمامی منسوجات مورد نیاز کشور را تأمین کند.
ظرفیت تولید کدام دسته از منسوجات را دارد و در حوزه رنگرزی قادر به تامین چه منابعی است. بدیهی با طرح پرسش هایی از این دست و پژوهش برای پاسخ به آن ها ازسویی، بحثهای تئوریک بهسمت امکانهای تولید و رنگرزی منسوجاتی متناسب با ظرفیتهای داخلی حرکت میکند و ازسوی دیگر، اگر قرار بر نوسازی کارخانهها باشد، این نوسازی در مسیر امکانهای موجود حرکت میکند و در پیوندی متقابل با این فرایند، تجربیات و مسائل کارخانهها به عرصۀ بحث و نقد کشانده میشود.
ضمن اینکه نباید از نظر دور داشت که تجربههای صدسال رنگرزی انواع منسوجات در ایران بایستی تا حد امکان پژوهش شود تا تجربیات نساجی در این حوزه نمایان شوند و به عرصۀ مفهوم و نقادی علمی کشانده شود. این گونه مطالعات چراغ راهنمایی را برای تصمیم گیری در توسعه رنگرزی کشور فراهم می کند و به پایه ای تئوریک برای تحقق امکان های مختلف رنگرزی ایرانی مبدل میگردند.
بنابراین، جای آن دارد که از تمامی دستاندرکاران ذیربط در این حوزه ازجمله وزارت صمت، دانشگاههای نساجی و پژوهشگران پرسیده شود که صدسال تجربۀ رنگرزی کافی نیست تا به این نتیجه برسند که راهحلهای کنونی، مسائل این حوزه را برطرف نمیکند و مردّد از مسیرِ آمده، به امکانهای دیگر بیندیشند.