۶۱ سال تولید در گفت وگو با یکی از قدیمی ترین فعالان صنعت نساجی کشور
کاش دولت هم صنعت را دوست داشت
نویسنده: مریم میرزایی
خاک تولید خوردن یعنی سختی کشیدن به تمام معنا. می شود این را از خاطرات شخصی فهمید که وقتی سالیان سال، تولید را به تصویر می کشد، اشک در چشمانش حلقه می زند. به خصوص وقتی می گوید خاله اش وی را دیده است که کارتن جوراب های اتو شده را برای تحویل به سفارش دهندگان روی دوش می کشد و مادرش فکر کرده بوده که وی برای دیگران حمالی می کند. می خواهم به مناسبت ۱۰تیر و «روز صنعت و معدن» دیگر سراغ مسوولان و نامداران این عرصه نروم. از وعده های بی عمل تولید ننویسم. می خواهم، پای درد دل کسی بنشینم که سال ها خاک تولید خورده است. از فعالان صنعت نساجی سراغی می گیرم و از قدیمی ترین فعالان این صنعت. نامی هایی مطرح می شود و باب آشنایی با «حاج خلیل رحیمی» را باز می کند. می گویند ۸۱ سال دارد و سه چهارم عمر خود را پای تولید گذاشته است. برای گفت وگو با حاج خلیل رحیمی باید پا به یکی از قدیمی ترین محله های پایتخت گذاشت، چهارراه گلوبندگ. آنجایی که بافت فرسوده، گره شهری شده و تنها مغازه هایی که آیینه و شمدان هایی پر زرق و برق را به نمایش گذاشته اند، با چند واحد ساختمان نوساز و بانک، نمای مدرن به چهارراه داده است، با این حال نمی توان از فرسودگی بافت آن گذشت. وقتی پای صحبت یکی از قدیمی ترین فعالان صنعت نساجی به میان می آید در میان ساختمان های قدیمی این محله نام آشنای پایتخت به دنبال کارخانه دوزندگی می گردم. آدرس درست است اما ساختمان قدیمی نیست. وارد ساختمان که می شوم با خوشرویی به اتاق بزرگ سبزرنگی راهنمایی ام می کنند که سمت راست آن میزکار بزرگی قرار دارد و سمت چپ آن نیز میزی با هشت صندلی به چشم می خورد. روی دیوارها تابلوهای نقاشی، خط، معرق و لوح های تقدیری از «مصطفی معین» وزیر علوم دولت اصلاحات گرفته تا «محمد نهاوندیان» رییس اتاق بازرگانی ایران توجه را جلب می کند. مشغول خواندن لوح های تقدیر هستم که حاج آقا رحیمی از در وارد می شود. سلام می کنم و منتظر می شوم تا جایی که راحت است بنشیند. برای آغاز گفت وگو پشت میز هشت نفره قرار می گیرد و شروع می کنیم. آنقدر در مقابلش جوان، خام و بی تجربه هستم که به سختی می پرسم چند سال است که وارد کار تولید شده و پاسخی می شنوم که نمایی از شش دهه را به نمایش می گذارد، ۶۱ سال.
بسیار آرام است، آرام نیز پاسخ می دهد. خاطرات را نیز دو یا سه بار تکرار می کند. گویی از تکرار خاطراتی که گفته است لذت می برد. از روزهایی می گوید که خانه اش در نارمک بود تا زمانی که به خیابان بابک آمد، آن روزهایی که هنوز بزرگراه مدرس را نساخته بودند تا حالا. به پشتوانه شش دهه حضور در صنعت نساجی، پای خاطرات تلخ و شیرین روزهای تولید می نشینیم و حاج خلیل رحیمی ۶۱ سال تولید را ورق می زند.
حاج آقا چندسال است که در عرصه تولید فعال هستید؟
من ۸۱ سال سن دارم و ۶۱ سال است که کار می کنم.
چطوری کار را شروع کردید و اولین کار یا فعالیت تان چه بود؟
در روزهای تعطیل و تابستان ها پدرم من را نزد عمویم می گذاشت که کارخانه اتوکاری داشت. اولین کار من اتوی جوراب بود؛ اتوی جوراب به صورت دستی. به این صورت که با چوب قالب پای مردانه و زنانه را درست کرده بودیم، بعد جوراب های خام را که دستی بافته شده بودند را می کشیدیم روی این قالب ها. پاشنه و جلوی جوراب را صاف می کردیم، به این صورت جوراب خام به قالب می چسبید. به دلیل اینکه کار سنتی بود، جایی را نداشتیم که این جوراب های قالب گرفته را خشک کنیم. این قالب ها را می بردیم پشت بام تا جوراب های خام، خشک شوند. جوراب ها پس از خشک شدن شکل قالب را به خود می گرفتند. جوراب های خشک را از قالب در می آوردیم و به صورت ردیفی لابه لای مقوا می چیدیم. در چند ردیف، یکی در میان، جوراب و مقوا را روی هم می چیدیم. در آن زمان، کوره هیزمی داشتیم. چدن ها را می گذاشتیم داخل کوره تا داغ شوند، چدن های داغ شده را از کوره بیرون می آوردیم، یک حلبی روی مقواها می گذاشتیم و بعد چدن های داغ را روی حلبی ها می گذاشتیم و دوباره حلبی دیگری را روی چدن ها قرار می دادیم. فلکه ای داشتیم، مقواهایی که جوراب ها را بین آنها گذاشته بودیم بین این فلکه قرار می دادیم. فلکه را تا جایی که دستمان زور داشت، می پیچاندیم. با این کار جوراب هایی که بین مقواها گذاشته بودیم را پرس می کردیم. جوراب ها به این صورت بین مقواها، چدن های داغ و فلکه ای که روی آنها فشار می آورد اتو می شدند.
کار اتوکشی در حال حاضر یکی از آسان ترین شغل ها به نظر می رسد، اما در آن زمان خیلی سخت بوده!
هم سخت بود و هم به غیر از سختی، کسی هم وارد کار تولید نمی شد. دلایل مختلفی داشت، سختی کار یکی از آنها بود اما کسی سرمایه چندانی نداشت که بخواهد در کار آن هم کار سنتی با آن همه سختی سرمایه گذاری کند. یادم هست اولین کاری را که برای خودم شروع کردم پول چندانی نداشت به همین دلیل برای اینکه پولی به کارگر ندهم، خودم کارتن های جوراب اتو شده را حمل می کردم، می بردم به بازار مسگرها و به کسانی که جوراب ها را به من سفارش داده بودند، تحویل می دادم.
یک روز خاله ام در حالی که کارتن بزرگ جوراب های اتو شده را روی دوش گذاشته بودم و به سمت بازار مسگرها می رفتم من را دیده بود. رفته بود و به مادرم گفته بود که شما «خلیل» را گذاشته اید حمالی کند، چرا این کار را کردید؟ آمدم، دیدم مادرم گریه می کند. گفت: خاله ات دیده که تو حمالی می کنی. گفتم: من حمالی نمی کنم، کار خودم است، سفارش ها را خودم می برم و تحویل می دهم.
کارم را از اینجا شروع کردم. هیچ ابایی هم از سختی کار نداشتم. تا اینکه کم کم که سرمایه کمی جمع کردم، وارد کار جوراب بافی شدم که آن هم به صورت سنتی بود. بعد هم که پارچه بافی را شروع کردم. کار سنتی بود و پارچه ها را هم به همان صورت جوراب ها و لابه لای چدن ها اتو می کردیم، می پیچیدیم و تحویل مشتری می دادیم.
تولید سنتی خیلی سخت بوده، واقعا می شود حق داد که کسی حاضر نباشد وارد عرصه تولید شود. تولید سنتی چطور به صنعتی تبدیل شد؟
چند سال بعد از اینکه وارد کار شدم و صاحب کمی سرمایه، تولید سنتی داشت جای خود را به تولید صنعتی می داد. در آن موقع یک «کلیمی» چند دستگاه ماشین بافندگی چینی وارد کرده بود. من دو تا از دستگاه ها را به صورت قسطی، خریدم و از تولید جوراب به صورت سنتی، به کار بافندگی جوراب با دستگاه یا به عبارتی تولید صنعتی مشغول شدم. بعد که کمی کار با دستگاه و تولید صنعتی را یاد گرفتم، چند دستگاه دیگر نیز خریدم و جمعا کار را با ۱۳ دستگاه جوراب بافی ادامه دادم.
بافت که اتوماتیک شد، سرعت تولید هم بیشتر شد. در آن زمان کارگرها روز کار می کردند و من خودم شب ها می ماندم، بقیه جوراب ها را می پیچیدم. صبح که کارگرها می آمدند تا کار را شروع کنند، من جوراب های ۲۰۰ تا ۳۰۰ مقوا را پر کرده بودم. یعنی دو شیفت کار می کردم. در آن موقع خانه ام در نارمک بود و مجبور بودم تا به جای این که ماشین سوار شوم، نیم ساعت یا ۴۵ دقیقه را پیاده روی کنم تا خودم را به کارگاه برسانم.
توضیح دادید که کار چطوری از سنتی به صنعتی تبدیل شد، درخصوص مشکلات دوره سنتی هم توضیح دهید.
یکی از مشکلات بزرگ در آن دوره نبود سرمایه بود. واقعا کسانی که می خواستند کار تولید انجام دهند، سرمایه ای نداشتند که بتوانند فعالیت خود را شروع کنند. این امر شروع فعالیت تولیدی را سخت می کرد. وقتی شروع کردم به کار، در بازار مسگرها مکانی را گرفته بودم، کار دستی انجام می شد و محدود. همان طوری که تعریف کردم شب ها خودم کار می کردم تا تولید را بالاتر ببرم و درآمد بیشتری داشته باشم و در عین حال کارتن های جوراب را خودم حمل می کردم تا کمتر به کارگر پول بدهم. یادم می آید که در آن دوران، ساعت چهار صبح می رفتم کارگاه، افسری جلوی من را گرفت و پرسید: کجا میری؟ گفتم: میرم کارگاه. گفت: چهار صبح کارگاه باز نمی شود. گفتم من برای خودم کار می کنم، می رم در را باز می کنم و کار را شروع می کنم تا بقیه سرکار بیایند. افسری که من را گرفته بود، چیزی نگفت، من را رها کرد و رفتم. فردا شب داخل کارگاه مشغول کار بودم که صدای در آمد. در را روغن کاری نکرده بودیم و به همین دلیل، صدای جیرجیر در درآمد. ترسیدم که این وقت شب چه کسی وارد کارگاه شده، دیدم همان افسری است که شب قبل من را گرفته بود. گفت: آقای محترم من شک داشتم که چهار صبح واقعا می آیی کار کنی یا نه، به همین دلیل دنبال ات آمدم ببینم واقعا کار می کنی. گفتم: من چون سرمایه ندارم، یک شیفت کارگرانم کار می کنند، شب ها هم برای اینکه کار زودتر پیش برود خودم کار می کنم. این اتفاق، ارتباط خوبی را بین من و آن افسر رقم زد. بعدها این افسر به من خیلی کمک کرد. در آن دوران برای رفت وآمد محدودیت هایی وجود داشت، چه در روز و مکان هایی خاص و چه در شب. اما من برای رفتن به تمام جاهایی که می خواستم، آزاد بودم. آن افسر برای من مجوز گرفته بود و من آزادانه برای انجام کارهایی که داشتم تردد می کردم.
کار سنتی خیلی سخت بود، خیلی سخت. کسانی که کار تولید را به صورت سنتی شروع کرده بودند و سنتی جلو آمده بودند، بسیار تلاش می کردند تا دستگاه هایی خریداری کرده و تولید سنتی را کنار بگذارند، اما به دست آوردن سرمایه، کار مشکلی بود. الان که کار را به صورت صنعتی و اتوماتیک انجام می دهم خیلی نگاهم به گذشته است. سعی کرده ام تا کارگرانی که با من کار می کنند، در محیطی مناسب و خوب کار کنند. یک بار یکی از مهندسانی که در کارخانه کار می کند، از من پرسید که چرا آنقدر برای کارخانه خرج می کنی؟ گفتم: چون من از کارگری بالاآمده ام، قدر کارگر را می دانم. نمی خواهم کارگر من در زیرزمین در یک جای خفه بدون پنجره کار کند. دلم می خواهد کارگر در یک فضای تمیز و مناسب کار کند تا از کار لذت ببرد. خودم سختی کشیدم، دوست دارم کارگری که با من کار می کند حس خوبی داشته باشد و از کارش لذت ببرد این امر بر کار او نیز تاثیر مثبت دارد.
حاج آقا رحیمی، به غیر از سختی های کار سنتی که توضیح دادید، در جریان تغییر یعنی تبدیل تولید سنتی به صنعتی چه چالش هایی وجود داشت؟
مهم ترین آنها، نبود سرمایه برای خرید دستگاه ها بود. یکی دیگر از مشکلات هم این بود که وقتی فعالان تولید سنتی، دستگاهی می خریدند، نحوه اداره کار را بلند نبودند. یا باید خودشان کار را یاد می گرفتند یا مهندسی می آوردند که کار را بلد باشد. تولیدکنندگان سنتی، به کار در این سیستم وارد نبودند، هماهنگ شدن با این سبک کار سخت و مشکل ساز بود. به همین دلیل کمتر کسی تمایل به تولید داشت. در آن دوره بیشتر جوراب ها توسط کلیمی ها وارد می شد. حتی تولیدکنندگان نخ های مورد نیاز خود را نیز از کلیمی ها می خریدند.
یعنی می توانیم بگوییم در جریان تبدیل تولید سنتی به صنعتی، صاحبان کارخانه های سنتی به دلیل نداشتن آگاهی از تکنولوژی دچار مشکل بودند.
بله، دقیقا این موضوع در ابتدا مشکل ساز بود.
این امر باعث شد که تولیدکنندگان سنتی نسبت به این تغییر از خودشان مقاومت نشان بدهند؟
نه، کسی مقاومت نمی کرد اما مشکل اصلی اینجا بود که برای تبدیل تولید سرمایه وجود نداشت. مثلاکسانی مثل من که از تولید سنتی آمده بودیم و تصمیم داشتیم صنعتی باشیم و با تکنولوژی کار کنیم، سرمایه ای نداشتیم که بخواهیم دستگاه بخریم. خود من قسطی دستگاه خریدم تا تولید سنتی خود را عوض کرده و به تولید صنعتی تبدیل کنم.
ارتباط مردم با طرح صنعتی شدن چگونه بود؟
وقتی چیزی قرار است عوض شود یا اوضاع به هر دلیلی به هم می خورد، سازماندهی دوباره اوضاع بسیار سخت است و مشکلات بسیاری هم دارد. بسیاری ممکن است از شرایط سوءاستفاده و شرایط را سخت تر کنند. به هر روی، از کسانی که می خواستند کار کنند و تولید را ادامه دهند، استقبال می کردند. اما برای کسانی که با تولید سروکاری نداشتند، این تغییر مهم نبود. ما در عرصه تولید خیلی سختی کشیدیم، ولی متاسفانه دو یا سه سالی است که کار ما پیشرفتی نکرده و به عبارتی عقب رفته است، بسیاری کار را رها کرده اند و مشغول فعالیت های دیگری شده اند و برخی از فعالان قدیمی صنعت نساجی نیز از کشور خارج شده اند.
دلیل این عقب افتادگی چه بود؟ چرا فعالان این صنعت کار را رها کرده یا فعالیت دیگری در پیش گرفته اند یا از کشور خارج شده اند؟
مهم ترین دلیل آن دولت ماست، وزارت صنایع ماست. وزیر صنایع ماست. من یک بار هم که وزیر صنایع را دیدم، این موضوع را به صورت سربسته مطرح کردم.
این موضوع را با وزیر سابق، یعنی آقای «محرابیان» مطرح کردید یا وزیر کنونی؟
این موضوع را به محرابیان گفتم که شما واردات را آزاد گذاشته اید، وقتی نخ وارد می شود تا چرخ تولید بچرخد، چرا باید اجازه داده شود پارچه هم وارد شود؟ یک بافنده نمی تواند در مقابل این حجم واردات، قاچاق و محصولات چینی که بسیار ارزان تر از محصولات ایرانی تمام می شود، مقاومت کند. به وزیر گفتم باید جلوی این کار را بگیرید. از چین وارد می شود، باید جلویش گرفته شود اما این کار را نمی کنند. از جوراب تا کت وشلوار از چین وارد می شود. به هر جا که بروی جنس چینی هست که به مشتری ایرانی عرضه شود. به ایشان گفتم جلوی این کار را بگیرید، چرا باید از چین جنس بیاید و تولیدکننده ما و کارگر ما بیکار شوند؟ این خواسته ما هیچ جوابی نداشته است، یعنی به ما جوابی داده نشد. کار تا جایی پیش رفته است که برخی معتقدند، دولتی ها خودشان وارد کننده جنس چینی اند یا از واردکنندگان سهم می گیرند، این اعتقاد اصلااعتقاد خوبی نیست و انگیزه های تولید را از بین می برد، چراکه حس می شود از تولید حمایتی نمی شود.
اگر بخواهیم سال هایی را که شما در عرصه تولید پشت سر گذاشته اید، بررسی کنیم، در چه دوره ای وضعیت تولید خوب بود یا به قول تولیدکنندگان گل کار بود و در چه دوره ای تولید سخت شد؟
۳۰ تا ۳۵ سال پیش، به یاد می آورم که وقتی کارخانه «دوخت» را راه اندازی کردیم، محصولات مان به روسیه، ایتالیا و کانادا صادر می شد. تعداد صادرکنندگان زیاد بود.
یعنی در دهه ۵۰ که برخی همواره از رشد خوب تولید در آن دوره صحبت می کنند؟
بله، در همان موقع. در بخش نساجی که خودم فعال بودم، می دیدم که تولیدکنندگان بسیاری محصولات شان را صادر می کردند. انقلاب که اتفاق افتاد یک عده ای از همکاران ما ترسیدند، نمی دانستند چه می شود. سرمایه داشتند که سرمایه گذاری کنند و تولید را در روزهای سخت اوایل انقلاب پیش ببرند اما فکر می کردند که دولت کارخانه ها را می گیرد و امنیت سرمایه شان به خطر افتاده است.
این ترس به چه دلیل بود؟
به خاطر کارخانه هایی که گرفته شد، نگران شده بودند. کارخانه ها را تعطیل کردند یا فروختند، سرمایه ها را برداشتند و رفتند. ضربه ای که این اتفاق به تولید زد این بود که بسیاری از کسانی که کار می کردند و کار را در دست داشتند، کار را رها کرده و رفتند. رفتند و در خارج از کشور کار را ادامه دادند.
بعد رسیدیم به روزهای جنگ. یادم می آید که یک روز تنها آمدم کارخانه. در خیابان دیگری بمبی انداخته شد و شیشه های کارخانه ما را خرد کرد. این اتفاق حتما برای تولیدکنندگان بسیاری در آن دوران افتاد، چراکه در آن زمان هم عده ای ترسیدند و کار را رها کردند. یعنی در آن دوره هم باز عده ای از صحنه تولید کنار رفتند.
دولت باید در زمان بحران و سختی هم به تولیدکننده اطمینان بدهد که از تولید و سرمایه اش حمایت می شود. در آن دوران هم دولت باید به اتحادیه ها یا انجمن های تولیدی می آمد و اعلام می کرد که نترسید، ما پشتیبان شما هستیم.
منظورتان بعد از جنگ است؟ زمان جنگ چنین امکانی وجود داشت که دولت به تولیدکننده اطمینان بدهد؟
بله، منظورم بعد از جنگ است. نه، چنین امکانی نبود ولی بالاخره باید چرخ تولید می چرخید. اوایل کارهایی انجام می شد چراکه تولیدکنندگان هنوز مواد اولیه در دست داشتند اما بعد مشکلات بیشتر شد چون تامین مواد اولیه خیلی سخت شده بود.
اشاره کردید که عدم امنیت مالی و جانی باعث شد بسیاری از تولیدکنندگان تولید را رها کنند و برخی نیز حتی از کشور خارج شدند. رسیدیم به دوره سازندگی، شرایط در این دوره چگونه بود، سرمایه گذاری حاضر بود برگردد و تولید را شروع کند؟
بعضی از کسانی که رفته بودند، بعد از جنگ ابتدا از بستگان، دوستان یا همکاران سابق خود خواستند که کارخانه ها را راه بیندازند. یادم هست که با همکاران سابق خود تماس می گرفتند و می گفتند که اگر امکانش هست، کارگر گذاشته شود و کارخانه شان دوباره باز شود. یک عده آمدند، یک عده هم نیامدند اما کم کم کارخانه ها راه افتاد. البته دوران خیلی سختی داشتیم.
توضیح دادید که در دهه ۵۰ به عنوان یک فعال نساجی صادرکننده بودید و بعد از انقلاب اتفاقاتی افتاد که اجتناب ناپذیر بود و سختی هایی را با تولید همراه می کرد، بعد هم اشاره کردید که دو یا سه سالی هست که تولید در این بخش عقب گرد دارد. به عنوان یک فعال صنعت نساجی، شرایط در حال حاضر چگونه است؟
صادرات بسیار کم شده است. به ندرت در این صنعت واحدهایی وجود دارند که صادرات انجام می دهند. بسیاری که در گذشته در این عرصه فعال بودند کار را رها کرده اند و فعالیت های دیگری انجام می دهند. حتی برخی خریدوفروش ملک انجام می دهند. قیمت تمام شده کالاگران تمام می شود، در این شرایط دولت باید کمک کند. مثلاگمرک مواداولیه وارداتی را از تولیدکننده نگیرد زیرا همین امر ۱۰ تا ۱۵ درصد هزینه های تولید را کاهش می دهد و امکان این را فراهم می کند که تولید کننده به صادرکردن فکر کند. دولت می تواند برای تشویق سرمایه گذاران برای ورود به تولید، اعلام کند که تا سه سال بیمه کارگران واحدهای جدید را پرداخت می کند یا برای مدت زمانی خاص واحدهای جدید را از پرداخت مالیات معاف کند. این طوری هم سرمایه گذاران را به حضور در بازار کار تشویق کرده و هم هزینه های تولید واحدها کمی پایین می آید، به این ترتیب تولیدات داخلی می تواند با کالاهای ارزان قیمت چینی که این روزها به وفور در بازار یافت می شوند، رقابت کند. دولت باید کمک کند، که این کار را نمی کند. در حال حاضر واردات به صرفه تر از تولید است. کسی که بخواهد وارد کار تولید شود، با گرفتاری زیادی همچون مسایل کارگری، راه اندازی کارخانه، تامین مواد اولیه، بیمه، مالیات و… روبه رو است که در این میان باید با کالاهای قاچاق و وارداتی هم رقابت کند. این در حالی است که اگر به واردکننده تبدیل شود این گرفتاری ها را ندارد و تنها باید هزینه های واردات را پرداخت کند و سود ببرد. در این شرایط سرمایه گذار چرا باید وارد کار تولید شود و سرمایه خود را هزینه کند؟
با توجه به این توضیح شما، سرمایه گذار نه تنها احساس امنیت نمی کند که سرمایه گذاری کند، بلکه سودی در عرصه تولید نمی بیند و انگیزه ای برای تولیدکننده شدن ندارد.
وقتی حمایتی نمی شود، چگونه برای وارد شدن به عرصه تولید انگیزه داشته باشد؟ هزینه های تولید ما بالاست و رقابت نه در بازارهای صادراتی بلکه در بازار داخل هم سخت است، چراکه کالاهای ارزان چینی در تمام کشور به فروش می رسد، من سرمایه گذار هیچ انگیزه و دلیلی برای اینکه سرمایه ام را صرف واردات ماشین آلات کنم و به یک تولیدکننده تبدیل شوم نمی بینم. در حال حاضر کارفرماها با مشکلات بسیاری مواجه اند. کارگران هم همینطور، همین مشکلات شرایط کار را سخت کرده است. کارگران روزهای سختی را می گذرانند و انتظار دارند که کارفرماها انتظارات شان را برآورده کنند. در حالی که واقعا کارفرماها نیز توان ندارند. در این میان کارگران نیز حق دارند؛ زمانی معیشت شان با حقوق ۱۰ هزار تومانی می گذشت اما الان چند برابر آن را دریافت می کنند اما امورات شان نمی گذرد. کرایه خانه، هزینه های زندگی، خرج تحصیل فرزند و… این امر روی کار کارگران نیز تاثیر می گذارد.
با وجود تمامی این مشکلاتی که به بخشی از آنها اشاره شد، یک سال و نیم از اجرای قانونی می گذرد که تولیدکنندگان صراحتا می گویند کار را برای آنها سخت کرده و هزینه های تولید را بالابرده است، نظر شما در مورد هدفمندی یارانه ها چیست؟
اجرای طرح ایرادی ندارد. اما به دنبال راهکار برای کاهش عواقب آن هستیم. می خواهیم به هر قیمتی شده به خاطر علاقه خودمان صنعت را نگه داریم. در حال حاضر سود بسیاری از واحدها به شدت کاهش پیدا کرده یا ادامه تولید با این شرایط سودی برای واحدها ندارد اما تولیدکنندگان همچنان تولید را نگه داشته اند. ما تولید را دوست داریم، دلمان می خواهد دولت هم دوست داشته باشد از ما حمایت کند، به تولید کمک کند تا سرپا بایستد. دولت هم باید مثل ما به کارخانه ها همچون بچه ای نگاه کند که نیاز به حمایت دارد تا بزرگ شود و سرپا بایستد.
با توجه به اینکه می گویید سود بسیاری از واحدها کم شده یا حتی تولید سودی برای واحدها ندارد، ادامه این وضعیت چه شرایطی را به وجود می آورد؟
روزبه روز تعداد کارخانه های فعال کمتر شده و به کارگران بیکار اضافه می شود. تولیدکننده ها نیز تا جایی می توانند، ضرر را بپذیرند و کم کم کارخانه را رها می کنند تا سرمایه خود را نجات دهند.
روزنامه شرق ، شماره ۱۵۶۵ به تاریخ ۱۰/۴/۹۱، صفحه ۴ (اقتصاد)