با بررسی دیوارنگارههای غارهای دوانهوانگ در شمال شرقی چین به عنوان یکی از شاهراههای مهم اختلاط فرهنگ و هنر و ادیان در مسیر جاده ابریشم در زمان پادشاهی اشکانیان و ساسانیان، سپس با بررسی نحوه تاثیرپذیری هنر نگارگری ایران از هنر نقاشی چین بعد از ظهور اسلام در ایران، بخصوص بعد از حمله مغول و تأثیرات گسترده آن در سیر تکامل نقاشی ایران میتوان دریافت که این تبادلات موجب اعتلای هنر در هر دو تمدن ایران و چین بوده است.
حاصل و غایت هنر این سدهها مراوده دو کانون تمدن و فرهنگ و هنر را میتوان در شاهنامه طهماسبی مشاهده کرد. لقب شاهکار هنر ایرانی و گرانترین اثر اسلامی برای شاهنامه طهماسبی شاید کمترین توصیف هاست. این اثر طی سالیان متمادی در عصر طلایی مکتب تبریز بوجود آمده و نقش تاریخی در روابط فیمابین دولت صفوی و عثمانی داشته است. حضور اساتید بنام خوشنویسی و نقاشی این غایت هنر را که خود راوی اساطیر و افسانههاست بدل به افسانه کرده است. با این حال معاوضه ۱۱۸ برگ از این شاهنامه با اثر زن شماره سه ویلم دکونینگ پرسشهایی را به ذهن متبادر میسازد که پاسخ هریک از آنها میتواند راهگشا باشد.
چون فراموشت شود تدبیر خویش یابی آن بخت جوان از پیر خویش
چون فراموش خودی یادت کنند بنده گشتی آنگه آزادت کنند
از رنسانس تا انقلاب صنعتی و تجلی هنر آن عصر، در کلیساهای باروک و روکوکو، تا سده هیجدهم، که به قرن عقلگرایی و روشنگری مشهور است، که ضرباتی سهمگین بر پیکره باورهای دینی وارد شد و عقلگرایان در هرگونه باور غیرعقلی تردید داشته و هیوم به مخالفت با معجزات پرداخته بود و تا کانت که ادله توماس اکوایناس را مخدوش ساخته بود، نه تنها شاهد واکنشی در هنر آن اعصار بدین امر نبودهایم بلکه امروز در هر کتاب در زمینه فرش دستباف سخن از عرش به فرش است فرش به عرش.
در قرن ۱۸و ۱۹، به تدریج از سلطه کلیسا و حکومتهای استبدادی بر مردم از بین رفته و با به بوجود آمدن طبقه متوسط، شکلگیری موزهها و گاﻟﺮیﻫﺎی ﻫﻨﺮی، رواج ﺧﺮﻳﺪ و ﻓﺮوش آﺛﺎر و کتب ﻫﻨﺮی باعث گسترش هنر در جامعه شد. همچنین نبرد تأملات فلسفی و استدلالهای خشک و بیروح به تضعیف گرایید و بستر تولد مکتبی جدید به نام رمانتیسم فراهم آمد. این نهضت، که واکنشی فراروی عصر روشنگری و تکیه بی چون و چرا بر عقل بود، همزمان با نخستین انقلابهای اجتماعی و سیاسی عصر جدید که تاثیری شگرفی در ذهن انسان اروپایی داشت پدید آمد.
آنچه جایگزین عقل شد، احساس، تخیل، عشق و اشتیاق بود. شکلگیری این جنبش تا حد زیادی واکنش به انقلاب صنعتی، هنجارهای اجتماعی و سیاسی در عصر روشنگری و توجیه عقلانی طبیعت بر اساس علم بود، که در واقع همگی عناصر مدرنیته هستند. مشخصه اصلی رمانتیسم، تاکید بر احساس و فردگرایی و ستایش گذشته و طبیعت بود.
رمانتیسم، هنر فولکلور و عرف باستان را به جایگاهی والا و اصیل بالا کشید و برخلاف خردگرایی و کلاسیسیسم در عصر روشنگری، رمانتیسم گرایش به قرون وسطی و عناصر هنری و روایی منتسب به آن دوره را احیا کرد تا راهی برای فرار از رشد جمعیت، گسترش بیرویه شهر و پیامدهای انقلاب صنعتی فراهم کند.
برداشت مستقیم هنرمند از دیدههای زودگذر بهشکلی رؤیاگونه به همراه توجه جلوههای نور و ﻣﻌﺎنی رواﻧﺸﻨﺎختی رنگ موجب پدید آمدن امپرﺳﻴﻮﻧﻴﺴﻢ ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ پدﻳﺪه ﻫﻨﺮی ﻗﺮن۱۹ اروپا و ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺟﻨﺒﺶ ﻧﻘﺎشی ﻣﺪرن شد. با افزایش قدرت انسان برای ایجاد، بهبود و تغییر شکل محیط اطرافش، با استفاده از علم، فناوری و آزمایشهای عملی، اندیشههای نوگرایی و مدرن غالب جریان هنر را رهبری کردند. در این زمان موضوع هنر خلاقیت و نوآوری بود.
عبارت مدرنیسم جنبشهای زیاد سیاسی، فرهنگی و هنری را در بر میگیرد که ریشه در تغییرات جوامع غرب در پایان قرن نوزده و آغاز قرن بیستم دارند. از این زمان به بعد جنبشهایی هنری که تحت تأثیر تحولات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی یا عوامل دیگر شکل میگیرد و برای مدتی گروهی از هنرمندان را به تفکر و عملکرد مشابه میکشاند. این جنبشها بسته به بنیان و زمینههای بهوجود آورنده و توسعهدهندهی آنها توانستند مدتی پایدار باشند.
از ربع آخر قرن نوزدهم میلادی تا ربع آخر قرن بیستم میلادی برای توصیف هر جنبش یا مکتب هنری، که در قالب مجموعهای از جریانهای اصلاحطلبانه فرهنگی در هنر، معماری، موسیقی، ادبیات و هنرهای کاربردی حضور داشت اصطلاح هنر نوگرا به میرفت. مکتب رئالیسم، مکتب امپرسیونیسم، سبک سورئالیسم، سبک اکسپرسیونیسم و هیجان نمایی انتزاعی، مکتب فتوریسم،سبک کوبیسم، پست مدرنیسم، پاپ آرت و سبک مینیمالیسم از جمله مکاتبی بودند که در سدههای اخیر مورد توجه بسیاری قرار گرفتند.
هنرمندان این مکاتب توانستند با قانونشکنی و شکست ساختارهای ذهنی، قیود و سنت را زیر پا بگذارند و ضوابط دیرینه زیبایی شناختی را لغو کنند و تجربه ای از نظم در غالب بینظمی را ارایه کنند. همچنین با عبور از طبیعتگرایی و هرگونه تقلید از آن و روی آوردن به ضبط و روایت حقیقت اشیا و نه لزوما شکل ظاهری آن و همچنین آزادسازی فرم از قید بازنمایی عینی و ترجیح خواستهای درونی به بازتاب دادن واقعیت های بیرونی توانستند فصل نوینی در تاریخ هنر بیافرینند.
شاید این مصرع حافظ -صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست- شرححال هنر در ایران از اواخر عصر صفوی تا به امروز باشد، بخصوص در فرش که بیشتر بودن موتیفها از معانی بیشتر به چشم میآید. تلخیص و پیراستن فرش از حواشی و زواید برای رسیدن به تجریدگرایی، عبور از اطناب و درازگویی و رسیدن به ایجاز بسیار ضروری است.
امید است با تجدیدنظر در مبانی فکری و توجه به اصول زیباییشناسی نوین در طراحی و خلاقیت در اجرا شاهد گذار به دوره سوم در فرش باشیم. (البته ناگفته نماند شاهد نوآوری و جلوههایی از ابتکار در طراحی و بافت فرش در مجموعه آثار استاد فقید رسام عربزاده بودهایم که بی شک استاد روح تازهای به کالبد هنر فرش در ایران دمیده ولیکن با این وجود متاسفانه این امر تداوم نداشت)
توجه به ارزشهای زیباییشناسی و نظر پیتر اسمیت در این مورد میتواند در تقسیم بندی طرحهای فرش و در عبور از وضعیت فعلی بسیار راهگشا باشد. او معتقد بود تغییر در زیباییشناسی بر اساس بافتی خاص انجام میشود که قابل قیاس با تغییرات آب در اقیانوسهاست. در سطح آب امواج بسیاری وجود دارد با بسامد زیاد و دامنه کم. در زیر این امواج، امواج بزرگ و عمیق تری هست که در واقع امواج بالایی را در روی خود حمل میکند.
در زیر تمام این امواج در عمق اقیانوس جریانهای دریایی وجود دارند که تودههای بسیار عظیم آب در آنها جاری هست و تمام آنچه در سطح میگذرد کوچکترین اثری بر آنها ندارد. در این قیاس امواج ریز سطحی و نمایان، مد به حساب میآیند که بیشترین تغییرات در سطح مد انجام میشود و در فاصلهی کوتاه زمانی چیزی جای چیزهای قبلی را میگیرد و باعث تغییر سلیقه میشود.
امواج بزرگتر که حمل کننده امواج بالایی هستند نمایانگر سبک در دورهای فرهنگی و هنری هستند و در نهایت در زیر تمامی این امواج ارزشهای بنیادی زیبایی شناسی یا الگو ها قرار دارند که به آرامی در تغییرند. این تقسیمبندی برغم نظرهای رایج دیگر (تقسیم بندی نوزدهگانه) همچون جدول مندلیف هم در طبقه بندی گذشته، هم در تحلیل و گسترش در آینده بسیار پاسخگوست. هدف از ارائه تقسیم بندی جدید آمادهسازی فضای فکری حاکم بر فرش دستباف برای پروژه گذار و رد هرگونه نظریات خلق الساعه است.
اصلاح مداوم فرآیندهای تولید فرش ماشینی، موجب تولید فرش با شانه و تراکم بالا شده که توان رقابت با فرش ریزبافت به اصطلاح هایپررئالیستی را داراست. این فرشهای ماشینی هویت هنری فرشهای ریزبافت دستبافت را زیر سوال بردهاند. بنابراین استفاده از دستاوردهای هنری سده اخیر و توجه به بافت (تکسچر) بصری و خلاقیت در اجرا میتواند علاوه بر مسائل حقوق بشری موجب کاهش قابل توجه رجشمار فرش و اقتصادی شدن پروسه تولید گردد، ارزش و بیان هنری فرش را هم اعتلا بخشد.
تجدیدنظر در مبانی فکری، توجه به اصول زیباییشناسی نوین در طراحی و خلاقیت در اجرا در کنار توجه به بایستگیهای معماری، انسانواری و کارکرد روزمره، شخصیسازی تا چرخهعمر محصول و زنجیرهتامین، پایداری و پیامدهای (ردپا) محیطزیستی رمز بقا و کلید حضور در عصر جدید است.