اخبار نساجی

نوسازی: استراتژی صدسالۀ صنعت نساجی ایرانی

نگارش : ندا طالبیان

طی صد سال گذشته، استراتژیِ نوسازی در به‌کارگیری به‌روزترین تکنولوژی‌های دنیا به جریان اصلی برای هدایت، بقا و تداوم صنعت نساجی ایرانی مبدل گردیده است؛ استراتژی صنعتی نانوشته‌ای که با اقدامات گستردۀ دوران پهلوی اول و واردات چهل کارخانۀ نساجی در اَذهان دست‌اندرکاران آن متولد شد و چند دهه بعد در سال ۱۳۸۰ در قالب قانون حمایت از بازسازی و نوسازی صنایع نساجی، تجسم مادی یافت.

از این‌رو، در طول یک قرن گذشته، استراتژیِ نوسازی یا در راستای پاسخ به پارچه‌های روزآمد بازارهای جهانی بوده. با این نگاه که نساجی ایرانی از بازار رقابت داخلی و خارجی عقب نمانَد و با واردات تکنولوژی‌های این پارچه‌ها بتواند در این عرصه، حرفی برای گفتن داشته باشد یا در حل مسئلۀ فرسودگی مادی ماشین‌آلات به‌عنوان تنها راه‌حل ممکن از سوی دست‌اندرکاران آن معرفی شده است.

به‌علاوه، با هربار اِستهلاک معنوی۱ عوامل تولید و مثلاً ظهور ماشین‌هایی با سرعت بالاتر یا ضایعات کمتر در بازارهای جهانی، عوامل تولید کنونی، که گاهی بیش از یک‌دهه از واردات آن‌ها نگذشته، در اَذهان دست‌اندرکاران این جریان منسوخ و بر لزوم نوسازی آن‌ها تأکید شده است و با آغاز کمیابی و نایابی قطعات یدکی ماشین ها و غیره، بسته به امکانات برای نوسازی، این عوامل به تدریج از گردونۀ تولید خارج شده اند.

بدین‌ترتیب، هربار صاحبان کارخانه‌های کنونی یا سرمایه‌گذاران تازه‌نفسی که به صِرف داشتن سرمایه از ناکجاآباد از راه رسیده‌اند، آخرین تکنولوژی‌های دنیا یا تکنولوژی‌های یک نسل عقب‌تر را در قالب ماشین‌های نو و دست دوم وارد و راه‌اندازی کرده‌اند تا نساجی ایرانی بتواند در بازار رقابت داخلی و خارجی سرِ پا بماند.

شاهد این مدعا را طی یک قرن گذشته می‌توان از دوران پهلوی اول، واردات چهل کارخانه در رشته‌های مختلف نساجی و نوسازی مکرر این کارخانه‌ها طی سال‌های بعد مانند نوسازی‌های مکررکارخانۀ وطن، همچنین واردات تعدادی کارخانه طی دهۀ بیست شمسی و اوج آن دهه‌های سی و چهل، تأسیس سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران در سال ۱۳۴۶، تداوم این اقدامات پس از انقلاب، اقدامات اواخر دهۀ شصت و اوایل هفتاد برای خرید تجهیزات و ماشین‌آلات جدید، تصویب قانون نوسازی صنایع در سال ۱۳۸۰ و نوسازی‌های دهۀ هشتاد به بعد، تا به امروز جست‌وجو کرد.

آیا میدانستید مجله نساجی کهن تنها مجله تخصصی فرش ماشینی و نساجی ایران است؟ نسخه پی دی اف آخرین مجلات از اینجا قابل دریافت است.

در شرایطی که متوسط عمر بیش از هفتاد درصد ماشین‌های کشور سی‌سال است، صنعت نساجی به دلیل بهره‌مند نبودن از فناوری‌های جدید و به‌روز و همچنین دانش فنی، در مقایسه با صنعت نساجی دنیا عقب‌تر بوده و قدرت رقابت آن در حال تضعیف است.

پس می‌توان مشاهده کرد که از شکایت فعالان نساجی دهۀ بیست از ماشین‌های نوسازی‌شدۀ دنیا و پارچه‌های بهتر و ارزان‌تر آن‌ها (محبوبی¬اردکانی،۱۳۷۶: ۱۷۶)، تصویب قانون حمایت از نوسازی صنایع، سخنان بصیری، رئیس سابق انجمن نساجی، در سال ۱۳۸۹ که برای رقابت و به‌روزبودن، نوسازیِ هر هشت سال یک‌بارِ نساجی را لازم می‌داند (رجایی،۱۳۹۶: ۲۸۰) گرفته تا گلنار نصرالهی، مشاور معاون وزیر صنعت، که در ۱۳۹۵ می‌گوید: «صنایع نساجی که نتوانند خود را به دانش روز متصل کنند، محکوم به نابودی‌اند، چراکه رمز پیروزی در استفاده از تکنولوژی‌های روز دنیاست.» همگی بر ضرورت نوسازی تأکید کرده‌اند.

بدین‌واسطه، طی این یکصدسال انواع رشته‌های نساجی برای تولید انواع پارچه¬ها بدون ارزیابیِ دقیق از بافت نساجی ایرانی، پتانسیل‌ها، ظرفیت‌ها و مزیت نسبی آن به این بافت تحمیل شده‌اند. به علاوه، در نتیجۀ فرسودگیِ مادی و معنوی هربار عوامل تولید جدید در هریک از این رشته‌ها در انقطاع با عوامل تولید قبلی خود و بدون تناسب و پیوند تنگاتنگ با آن‌ها به نساجی ایرانی وارد شده است.

بزرگ‌ترین استدلال در راستای نوسازی در طول این یکصدسال نیز افزایش ظرفیت تولید برای رقابت با بازارهای روز جهان بوده است. اما پرسش مطروحه این است که در شرایطی که از تمامی ظرفیت ماشین‌های کنونی استفاده نمی‌شود، افزایش ظرفیت تولید چه حاصلی دارد. از آن گذشته، افزایش ظرفیت تولید چه منفعتی برای نساجی و رقابت آن دارد زمانی‌که حتی با فرض واردات به موقع ماشین آلات، نمی‌توانیم انواع قطعات یدکی و یا مواد اولیۀ منطبق با آنها را به‌موقع و در کمیت، کیفیت و قیمت مناسب تهیه کنیم.

چگونه می‌توان انتظار داشت که با هربار نوسازی زیرساخت‌های لازم در تأمین این موارد از اِتخاذ تدابیری برای وارداتِ به‌موقع و ارزان آن‌ها گرفته تا توانایی تولید مثلا فلان مادۀ رنگزای جدید به‌وجود آید و به عبارتی زنجیرۀ تأمین آن‌ها در کوتاه‌مدت تثبیت شود. و این موارد خود به کاهش ظرفیت منجر نگردند. و در نتیجه، افزایش ظرفیت، افزایش میزان محصولات و در نهایت کاهش قیمت رخ بدهد.

زمانی‌که نیروی متخصص تسلط کافی را در تولید با سرعت پایین ندارد، چگونه قرار است این امر را در سرعت بالای ماشین‌ها محقق کند. چگونه می‌توان انتظار داشت که کارشناسان نساج، برق و مکانیک داخلی با هربار نوسازی، از مهارت لازم و کافی در مواجهه با این عوامل جدید برخوردار باشند. و چگونه و طی چه فرایندی بایستی این امر محقق شود. با توجه به سرعت بالای تغییرات و وقوع اجتناب‌ناپذیر فرسودگی مادی و معنوی و با علم به اینکه قطعات یدکی ماشین‌های جدید و یا مواد اولیۀ منطبق با آنها پس از مدتی کمیاب و نایاب می‌شوند، افزایش ظرفیت تولید و رقابت‌پذیری با نساجی روز در کوتاه‌مدت چه منفعت درازمدتی برای نساجی دارد.

زمانی‌که نمی‌توانیم با همین سرعت پایین محصولات باکیفیت تولید کنیم، با افزایش سرعت تولید قرار است چه کاری انجام دهیم. در واقع، جریان نوسازی در طول این یک قرن به بزرگ‌ترین هدفش مبنی بر تولید محصولاتی با کیفیت و قیمت قابل رقابت با انواع پارچه‌های وارداتی- چه پارچه‌های روزآمد چه پارچه‌های قدیمی‌تر بازارهای جهانی دست نیافته است. و پارچه‌های ایرانی در موارد بسیاری، کیفیت پایین‌تر و قیمت گران‌تری در مقایسه با نمونه‌های خارجی داشته‌‌اند. در مواردی نیز که کیفیت مشابهی به‌دست آمده، محصولات ایرانی نسبت‌ به پارچه‌های وارداتی و قاچاق گران‌قیمت‌‌تر بوده‌اند.

به‌علاوه، رقابت زمانی معنا می‌یابد که بر اساس خلاقیت و نوآوری در بستر نساجی یک کشور محصول مرغوب‌تری تولید شود، نه اینکه صِرف تأمین سرمایه کفایت کند تا آخرین تکنولوژی‌های برآمده از بافت نساجی سایر کشورها را وارد کنیم و ضمن تحمیل آن به نساجی ایرانی در تلاش باشیم در تولید این محصولات مرغوب با کشورهای مُبدعِ آن‌ها چه در بازارهای جهانی و چه در بازارهای داخلی ایران رقابت کنیم. حتی اگر فرض بگیریم که در دوره‌هایی برخی پارچه‌های ایرانی از کیفیت و قیمت قابل رقابتی برخوردار بوده‌اند، مسلماً نوسازی‌های بعدی اجازۀ تداوم عوامل تولید همین پارچه‌ها را در پیوند و انطباق با یکدیگر در مسیری پیوسته نداده است.

بدین ترتیب، نساجی ایرانی در این یکصد سال هربار با حرکت در مسیری مُنقطع و گسست از نساجی مَسبوق بر خود و در وابستگی کامل به نساجی دنیا از نو برپا شده است. با هربار نوسازی به یک‌باره عوامل تولید جدیدی یعنی ماشین آلات و مواد اولیه جایگزین شده و به دنبال خود نیاز به مهارت جدید در نیروهای انسانی را نیز به عنوان مهم ترین عامل تولید ایجاد کرده است. و از این¬رو بسیاری از مسائلی که در این یکصدساله از بارِ آن‌ها کاسته نشده، از نو متولد و تکرار شده‌اند. مسائلی که در این دهه‌ها در جریان اصلی نساجی به‌عنوان عِلل ناکامی‌ها و عدم توسعۀ آن شناخته شده‌اند. حال آنکه در واقع آن‌ها خود معلول این جریان بوده اند.

مسائلی چون نقایص زنجیرۀ تأمین مواد اولیه و واسطه‌ای از نظر قیمت، کمیت و کیفیت، مانند نیاز به واردات اَلیاف پنبه و پشم مرغوب، نیاز به برخی اَلیاف مصنوعی، تولید کم برخی از آن‌ها در داخل، وارداتی‌بودن برخی دیگر، وارداتی‌بودن رنگزاها و سایر مواد شیمیایی، نیاز به واردات مکرر برخی قطعات یدکی ماشین آلات، تأثیرپذیری از نرخ ارز و ناتوانی دولت‌ها در تأمین ارز لازم برای واردات مداوم این موارد، نبود نیروی آموزش‌دیده، متخصص و خلّاق در کار با مواد، ماشین‌آلات، در نتیجۀ بهره‌وری پایین نیروی کار و همان‌طور که گفته شد، استفاده‌نکردن از کلیۀ ظرفیت‌های ماشین‌آلات، ضعف طراحی، مد و برندینگ، کیفیت و گرانی محصولات در مقایسه با محصولات قاچاق و غیره

در نهایت فرسودگی مجدد مادی و معنوی تجهیزات و ماشین‌آلات، ضعف فناوری در عوامل تولید (مواد اولیه و ماشین آلات) صنایع پشتیبان نساجی و همچنین ضعف دانش و مهارت نیروهای انسانی به عنوان مهم ترین عامل آن، و در نتیجۀ همۀ این موارد دسترسی پرهزینه به تجهیزات و ماشین‌آلات دنیا از نمونه مسائل موجود و تکرار شده در این عرصه هستند.

بدین¬ترتیب با هربار نوسازی، مواد اولیه و ماشین‌های جدید به بافت نساجی ایرانی تحمیل می¬شوند. و در نتیجه نیاز به ایجاد زنجیره‌های تأمین جدیدی برای این عوامل و متعلقات آن‌ها مانند قطعات یدکی و غیره آغاز می شود. پس، نه‌تنها فشار مضاعفی بر منابع مادی کشور برای ورود و یا ایجاد زیرساخت برای تولید این عوامل وارد می¬شود، بلکه در موارد بسیاری منابع طبیعی کشور نیز پتانسیل و ظرفیت لازم را برای تأمین آن‌ها ندارد. مانند پشم مرینوس که متناسب با ظرفیت‌های طبیعی ایران نبوده و پیوسته نیازمند واردات آن هستیم.

‌به‌علاوه، نیروهای انسانی چه در صنعت نساجی و چه در صنایع پشتیبان آن نیازمند کسب دانش و مهارت جدیدی می¬شوند. دانشی که به یک‌باره و در مدت کوتاهی ایجاد نمی‌گردد و کسب و تثبیت آن نیازمند ممارستی طولانی و دقیق با عوامل تولید است. در گفتمان غالب نساجی به‌همراه تأکید بر نوسازی پیوسته از تخصص و دانش ناکافی نیروهای داخلی نیز یاد می‌شود. حال آنکه نبود تخصص و دانش کافی در نیروی کار ایرانی را نیز می‌توان ناشی از همین استراتژی نوسازی دانست.

چراکه در مسیر کنونی، دانش و تجربۀ نیروهای ایرانی بر مبنای تجربه و انباشت دانش نیروهای مسبوق بر خود و از طریق آموزش درازمدت نزد آن‌ها در راستای توسعۀ عوامل تولید خاصی مثلاً فاستونی‌بافی تداوم نمی‌یابد. نیروهای ایرانی هیچ زمانی اِشراف و تسلط کامل بر کار با این عوامل را به‌دست نمی‌آورند. چراکه حتی با فرض شباهت تکنولوژی‌های جدید وارداتی به تکنولوژی‌های سابق، باز با هربار نوسازی به دانش و مهارت جدید برای مواجهه با عوامل جدید نیاز است.

پس به جای اتخاذ مسیری که در آن مهارت و دانش نیروهای داخلی برخاسته از ممارست طولانی با عواملی چون ماشین‌ها و مواد اولیه و در پیوند با عوامل مسبوق بر خود و به‌طور خلاصه برخاسته از انباشت دانش و انتقال نسلی آن باشد و توان تعیین حدود و ثُغور نساجی درآن‌ها پرورش یافته باشد، نیروهایی تربیت می‌شوند که حتی با وجود تسلط زیاد بر ماشینی خاص با نگاهی موقتی به آن هیچ‌گاه در سودای تسلط کامل بر آن و ارتقای آن نیستند. چراکه نه‌تنها در نظر این نیروها بلکه در نظر تمامی دست‌اندرکاران جریان نوسازی، نساجی دنیا از قبل به ارتقای این ماشین‌ها پرداخته است.

دیگر لزومی ندارد تا قطعات یدکی مورد نیاز این ماشین‌ها یا حتی خود آن‌ها متناسب با ظرفیت‌ها، پتانسیل‌ها، منابع، مزیت نسبی و غیره در داخل بازسازی شوند. مثلاً به جای اینکه تلاش شود از تجربۀ نیروهای نساج، مکانیک و برق که در نتیجۀ ممارستی دو سه دهه‌ای با خط تولید خاصی ایجاد شده است، در همکاری با انواع سازمان‌ها ازجمله دانشگاه‌ها، پژوهشکده‌ها‌ و تولیدکنندگان عوامل تولید برای پاسخ به استهلاک مادی و معنوی ماشین‌ها و تولید قطعات آن‌ها استفاده شود، عوامل تولید جدید وارداتی به این مهم پاسخ می‌دهند.

از این‌رو، در هر دوره، سرمایه‌گذارانی که از دانش نساجی بی‌بهره‌اند به صِرف داشتن سرمایه از ناکجاآباد از راه می‌رسند و بدون هیچ محدودیتی عوامل تولید دلخواه و جدیدی را به نساجی ایرانی وارد می‌کنند. بماند که فارغ‌التحصیلان این رشته نیز صرفاً مزین به دانش تئوریک آخرین دستاوردهای نساجی از دانش انضمامی و مهارت لازم و کافی در مواجهه با عوامل تولید کنونی و وارداتی برخوردار نیستند وحتی با فرض کسب دانش و مهارت در دوره‌ای، با نوسازی در دوره‌های بعدی مجبور به تطبیق خود با عوامل تولید جدید می‌شوند.

علاوه‌بر این موارد، در سایۀ چنین رویکردی طراحی، مُد و برندینگ نیز معنایی ندارد. چراکه امکان طراحی پارچه های متنوع‌تر و ایجاد مدل های جدیدتر و حتی بِرندها در نتیجۀ ممارست طولانی با خطوط تولید و محصولات آن‌ها و بروز خلاقیت ایجاد می‌شود. مسلما این امر در مورد صنایع پشتیبان و طراحی ماشینآلات و مواد اولیه در قالب مدلها و انواع جدیدتر نیز صدق میکند. پس در چنین فرایندی پارچه‌های ایرانی تا ابد محکوم به رقابت با محصولات ارزان‌تر، جدیدتر و باکیفیت‌تر وارداتی و یا قاچاق می‌شوند که از بطن نساجی و متناسب با عوامل تولید و خلاقیت نیروهای انسانی کشورهای مبدع آن‌ها ایجاد شده است.

مطابق با استراتژی نوسازی یکی از راه‌حل‌ها برای پیشبرد نساجی، در وهلۀ اول، فراهم‌کردن ارز لازم برای وارداتِ آخرین تکنولوژی‌ها یا دست‌کم تکنولوژی‌های دست دوم، و پس از آن، نیز تأمین تسهیلات لازم برای واردات یا تولید مواد اولیه، واسطه‌ای و قطعات یدکی آن‌هاست. در واقع، اندیشه و عمل دست‌اندرکاران این جریان در همۀ دوره‌ها بر این بوده تا هرچه سریع‌تر به آخرین تکنولوژی‌های روز دنیا دست یابند و دیگر اهمیتی نداشته که این مسائل از نو تکرار می‌شوند و در چنین فرایندی نساجی ایرانی محکوم به ناکامی ابدی است.

پس، می‌توانیم بپرسیم آیا در جریان نوسازی، زمانی می‌رسد که از وابستگی ما به تأمین ارز لازم برای این صنعت کاسته شود و بتوانیم در این حوزه در مقایسه با نساجی دنیا ادعای خودکفاییِ نسبی داشته باشیم. یا اینکه نساجی برای ما معنایی جز وابستگی کامل و هربار ورود کامل عوامل تولید جدید ندارد.

بهتر است بپرسیم که ضرورت برخورداری از چنین صنعتی چیست زمانی‌که طی یکصد سال گذشته از بارِ این مسائل کاسته نشده است. چرا حتی نمی‌توانیم ادعای حدی از پایداری و ثبات را دست‌کم در برخی از رشته‌های این صنعت داشته باشیم. لزوم تولید پارچه‌های رقابت‌پذیر چیست، زمانی‌که نه‌تنها نتوانسته‌ایم چنین پارچه‌هایی تولید کنیم بلکه حتی نمی‌توانیم در درازمدت پارچه‌هایی با کیفیت و قیمت مناسب برای برخی نیازهای اساسی داخلی خود تولید کنیم.

چرا به‌جای اینکه مجبور باشیم پس از اجازۀ ورود انواع رشته‌های نساجی به هر طریقی خودمان را با نیازهای آن‌ها تطبیق دهیم و به واردات پی‌درپی وابسته باشیم، با شروع از وضع کنونی نساجی ایرانی به این امر نپرداخته‌ایم که سرمایه‌های کشور را در وهلۀ اول در راستای ارتقای عوامل تولید پارچه‌هایی به‌کار گیریم که هم به نیازهای اساسی و معمول جامعۀ ایرانی به پوشاک پاسخ می‌دهد و هم از مزیت نسبی در تولید آن‌ها برخوداریم.

سایر پارچه‌ها را وارد کنیم و از تحمیل هزینه‌های مضاعف بر منابع کشور بپرهیزیم و در مراحل بعدی نیز از طریق ارزیابی خیل رشته‌هایی که وارد شده‌اند، به شناسایی عوامل تولید پارچه‌هایی بپردازیم که با وجودی که مشمول نیازهای اساسی جامعه نمی‌شوند، در تولید آن‌ها از مزیت نسبی برخورداریم.

در واقع، استراتژی نوسازی و رقابت با پارچه‌های روزآمد سبب گردیده تا نساجی ایرانی در مسیری مشخص و قابل اتکا که حاصل از ارزیابی انواع رشته‌های نساجی با توجه به پتانسیل‌ها، ظرفیت‌ها و مزایای نسبی داخلی برای تولید آن‌ها و انتخاب برخی با اولویت پاسخ به نیازهای اساسی جامعه به پوشاک باشد، شکل نگیرد؛ مسیری که در آن عوامل تولید همین پارچه‌های منتخب در تناسب و پیوند تنگاتنگ با یکدیگر و در انطباق با عوامل تولید مسبوق بر خود از طریق انباشت دانش و البته به‌کارگیریِ تکنولوژی‌های روز در روندی تدریجی توسعه یابد.

و بدین‌ترتیب، زنجیره‌های تأمین و تولید این عوامل مانند ماشین‌ها و متعلقات آن‌ها با رویکردی کاهنده در طول زمان نسبت‌ به منابع خارجی شکل بگیرند و تثبیت شوند. بدیهی است در تداوم تدریجیِ چنین مسیری و بروز نوآوری و خلاقیت در آن‌ها و شاید حتی تولید پارچه‌هایی متنوع‌تر و جدیدتر می‌توان به بازارهای جهانی و ورود به آن‌ها اندیشید.

چرا در طول این یکصدسال به جای کوبیدن بر طبل نوسازی در این مسیر قرار نگرفته‌ایم که کدام دسته از این عوامل تولید و متعلقات آن‌ها مانند قطعات یدکی و مواد واسطه‌ای را خود قادریم تولید کنیم. برای تولید کدام دسته به زمان و دانش و مثلاً تکنولوژی روز نیازمندیم و به‌طور خلاصه چه تدابیر و چه مسیری را می‌توان برای تأمین و تولید آن‌ها در درازمدت با رویکرد کاهش نیاز به واردات اتخاذ کنیم.

در پاسخ به این پرسش، شاید گفته شود که متولی این امر وجود ندارد و در نتیجه فاقد سرمایه و زیرساخت لازم برای انجام این موارد هستیم. اما تاریخ نساجی گویای آن است که در طول این دهه‌ها اگر هم زیرساختی پدید آمده، در راستای استراتژی نوسازی قرار گرفته است.

از دانشگاه‌ها به‌عنوان قطب علمی کشور گرفته که منابع دانشگاهی را صَرف پژوهش‌هایی پیرامون جدیدترین دستاوردهای خارجی می‌کنند که در عمل هیچ پیوندی با شرایط انضمامی کارخانه‌های ایرانی و مسائل آن‌ها ندارد تا سایر سازمان‌ها که تمام منابع مادی و معنوی آن‌ها صَرف تسهیل واردات انواع عوامل تولید جدید، متعلقات و یا ایجاد زیرساخت‌های مناسب برای تولید آنها می‌گردد. آیا اگر با رویکرد بهبود و ارتقای صنایع کنونی جلو برویم، این منابع به‌تدریج صَرف بهبود عوامل تولید پارچه‌های منتخبمان نمی‌شود و به‌تدریج زیرساخت‌های لازم نیز فراهم نمی‌گردد.

یکی از ادعاهای رایج نساجی، نرخ بالای اِشتغال‌زایی و ارزش افزودۀ این صنعت است. اما جریان نوسازی برای این پاسخی ندارند که این اشتغال چه منفعتی برای نساجی دارد، زمانی‌که این صنعت در درازمدت نمی‌تواند سرِ پا بایستد و پیوسته با انواع مسائل مذکور در بالا دست‌و‌پنجه نرم می‌کند.

برعکس، به‌نظر می‌رسد این سبک از نساجی موجبات رانتی را فراهم می‌کند که به‌واسطۀ آن دولت‌های وقت را به ارائۀ انواع تسهیلات برای عدم تعطیلی کارخانه‌ها و عدم اشتغال‌زدایی و بیکاری نیروهای انسانی وادار می‌کند. به‌علاوه چرا با وجود ارزش افزودۀ زیاد در این صنعت، نساجی پیوسته نیازمند ارائۀ تسهیلاتی چون وام است.

پس، با توجه به تمامی این موارد و با توجه به اینکه در زمانه‌ای قرار داریم که سرعت تغییرات حتی به‌روزترین تکنولوژی‌ها را در زمانی اندک به گذشته می‌سپارد، همراهی با تکنولوژیِ روز در شرایطی که محصولات آن‌ها یعنی ماشین‌آلات و مواد اولیه با کُندی و تأخیر، آن هم بدون انتقال کامل دانش به نساجی ایرانی وارد می‌شود، و همچنین نمی‌تواند دست‌کم به نیازهای معمول جامعۀ ایرانی پاسخ دهد، اِصرار بر دنبال‌کردن جریان نوسازی، هیچ توجیهی ندارد.

البته این به معنای برهم‌زدن ناگهانی تمامی مسیر نوسازی تا به امروز نیست بلکه به معنای این است که بایستی در روندی تدریجی و در دل همین مسیر و در مقیاس‌هایی هرچند کوچک کوشید تا به جای واردات آخرین تکنولوژی‌های روز برای ارتقای عوامل تولید، به این بپردازیم که با استفاده از امکانات موجود در واحدی خاص چگونه می‌توان به بهبود و ارتقای عوامل تولید آن واحد کمک کرد.

در پایان بد نیست به استراتژیِ نوسازی و چیرگی آن بر سایر صنایع کشور نیز اشاره‌ای بشود. سیفی اعلاء در ۱۳۸۰شمسی می‌گوید با وجود تلاش پنجاه‌ساله برای صنعتی‌شدن و صَرف بیش از ششصد تا هفتصد میلیارد دلار درآمد نفتی که یا صَرف خرید ماشین‌آلات یا مواد اولیه شده است، صنعت بزرگ‌ترین چاه درآمد نفتی ما در این مدت بوده است.

مشایخی نیز در ۱۳۸۰ شمسی می‌گوید: «کمتر صنعتی در کشور است که به‌طور واقع و بدون استفاده از رانت‌های عمده برای خرید ماشین‌آلات و یا مواد اولیه بتواند در بازارهای بین‌المللی رقابت کند.». پس، بدین‌ترتیب، بحث حاضر را با این پرسش به پایان می‌بریم که نوسازی به‌عنوان استراتژی صدسالۀ صنایع ایرانی دقیقاً به تحقق کدام هدف مهم یاری رسانده است.

۱-مارکس در جلد یکم سرمایه می‌نویسد: «علاوه‌بر فرسایش مادی ماشین که یا ناشی از بهره‌برداری از آن یا ناشی از عدم بهره‌برداری از آن است، ماشین دچار فرسایشی می‌شود که شاید بتوان آن را فرسایش معنوی نامید. ماشین ارزش مبادله را از دست می‌دهد، خواه به این علت که ماشین‌هایی از همان نوع ارزان‌تر از گذشته تولید می‌شوند، خواه به این علت که ماشین‌های بهتری به رقابت با آن می‌پردازند.» (سرمایه، مجلد یکم، ترجمۀ حسن مرتضوی، ۱۳۹۴، صص ۴۲۰-۴۲۱)

اشتراک رایگان سالانه مجله کهن

جهت دریافت اشتراک رایگان سالانه مجله نساجی و فرش ماشینی کهن در فرم زیر ثبت نام کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
×