شلاق زدن به قالیهایی که خستگی یکسال را به تن دارند/ بوی عید با نم قالی
اواسط اسفند که از راه می رسد بوی عید با بوی نم قالی همه جا می پیچد، اینجاست که بازار قالی شویان هم اوج می گیرد تا خستگی یکسال یا بیشتر از تن قالیها بیرون برود؛ قالیهایی که گاه نرخشان به اندازه یک عمر دستمزد کارگرانی است که به قالی ها شلاق می زنند.
به گزارش خبرنگار مهر، اینجا یکی از کارخانه های قالی شویی درنجف آباد اصفهان است .صدای جیرجیر گاری از همه جا شنیده می شود تا قالی ها آماده شوند.جلوی دو لنگه در بزرگ با خطی که با قلم موی بزرگ سفید نوشته شده می گوید که اینجا می توانی یک دنیا قالی ببینی .
تا دلت بخواهد توی فضای باز کارخانه پر شده از قلوه سنگ های ریز و درشت. که فرش ها پشت و رو، روی آنها پهن شده اند زیر دل آفتاب کمرنگ اسفند تا رمق ته ماندشان هم گرفته شود .بوی فرشهای نمور می زند توی دماغت.بوی آشنایی که شاید گاه گاه دم عیدها روی پشت بامهای خانه ها هم رفت و آمد می کند.
کمی جلوتر توی کارگاه اما باید ماسک بزنی، بوی گاز کلر و محلولهای شیمیایی، امانت نمی دهد ریشه های قالیها زیر کف سفید، خاکستری می زند و بعد با هر شستشو دوباره رنگ ریشه ها برمی گردد.
لهجه رجب علی او را به تومی شناساند که جوانی از خطه گرم جنوب است. زیاد نیست که به این شغل پا گذاشته. می گوید: از ۸ صبح کار شروع می شود؛ بستگی به تعداد فرشها دارد، گاهی اضافه کاری هم می کنیم تا ده شب. بعضی وقتها طول می کشد .همین جا می خوابیم .راهمان دور است تا اصفهان .
از کارش راضی است اما گاهی هم شده به خاطر پاره شدن فرشها یک ماه حقوقش از دست برود.”حالا دیگر وارد شده ام .اول کار کلی پول از دست دادم .این کار دقت می خواهد و ظرافت، کار آسانی نیست.”
با اینکه بیمه نیست اما ترجیح می دهد این مساله را زیاد باز نکند .چشمهای صاحب کارگاه که می پایدش مجبورش می کند که عطای صحبت در مورد حقوق و مزایایش را به لقایش ببخشد.
چشمهای پف کرده او و همکارانش نشان می دهد که این روزها سرشان شلوغتر از همیشه است.هرجا که نگاه می کنی فرش های گوناگونی با طرح و رنگ های مختلف به چشم می آیند. چند کارگر در فضای سرپوشیده کارگاه مشغول شستن فرش اند. هیچ چیز خبر از کارگاهی مجهز و مدرن ندارد. در جاهای مختلف این کارگاه دستگاه های ناآشنایی به چشم می آید. کارگران کار شستن فرش ها را تمام می کنند. به بیرون می روند. دو دستگاه دیگ یا آبگیر در دو طرف سالن بیرون کارگاه که روباز است زیر آفتاب ایستاده اند. شبیه ماشین لباسشویی کار می کنند.
فرشها توی دستگاه جا می گیرند تا با هر غرشی آب نو و کهنه جایشان را بهم بدهند و نمدار و تمییز از آن خارج شوند .
آب و کف رنگین فرش های شسته شده نقاشی درهم برهمی را روی زمین کشیده است .بماند که مرحله اول یعنی شلاق زدن فرشها از سخت ترین کارهایی است که قبل از شستشو انجام می گیرد.
احمد تنومند و قوی، گردن چوب ضخیمی را گرفته .دستهایش گرد شده دو چوب و استخوانهایش با هر ضربه ای بالا و پایین می رود و رنگهای بیرون زده از پوست سفیدش را نمایان می کنند.
در هر ضربه کلی گرد و خاک را به هوا می فرستد و می نشیند روی موهای خاکستری احمد.
او هم دو سه سالی می شود که اینجا کار می کند .اول آهنگری می کرده .صرف که نکرده شاگردی را رها کرده و آمده در کارگاه عمویش مشغول شده .
صدای چرخ و دنده دستگاهها و صدای ضربه زدنهای او ملودی ناهنجاری را در کارگاه راه انداخته، صدا به صدا نمی رسد و کارگرها وقتی می خواهند باهم حرف بزنند تقریبا فریاد می زنند.
یدالله هم یکی از کارگرها است اهل نجف آباد است و شبها می رود خانه.دو تا بچه ۶ و هشت ساله دارد.به قول خودش کار نبود، شدم فرش شور.
اعتقاد دارد: شغل شرافتمندانه هر چه باشد خوب است .روزی ده هزار تومان کاسبی می کند .بدون هیچ مزایای دیگری .جمعه ها را گذاشته برای فرشهای خانه چون بقیه هفته را سر کار است .
بهترین آرزویش این است که شب عیدها بچه هایش را خوشحال کند حالا با هر چه می تواند.شغل ما تیغ دو لبه است گاهی می شه یه فرش ابریشمی میارن اینجا که قد خونه و زندگی من می ارزه .حواست جمع نباشه همه چیزت رفته .
خسارت یک فرش گران،گران است. این جور اتفاقات کم و بیش می افتد:” باید یا رفو کرد یا اگر نشود رفو کنی باید تقبل کنی” .
تضاد طبقاتی برای یدالله و بقیه اینجا خوب پررنگ است وقتی که دست می کشد روی زمینه گلبهی لچاک و ترنج فرش، نرمی ابریشم به او می فهماند که جایش کجاست.”خوب می فهمم یک فرش دستباف ابریشمی چقدر چشم برده” .چشمانش ریز می شود روی خط اسلیمی که سرش ناپیدا می شود توی گلهای منظم قالی و می گوید:”زنم قالیباف است .این فرشا گرونه” .
خیلیهای دیگر هم در کارگاه مشغولند، کسانی که آمده اند تا نرخ زندگیشان را در تارو پود شسته و نشسته فرشها بیابند.
حالا از روزگاری که فرشها توی زاینده رود شسته می شد یا توی حیاطهای بزرگ پهن می شد تا به مدد کاسه های مسی و روحی چرک روزگار از دلشان برود خیلی وقت گذشته ،بماند که حالا هم خیلیها روی پشت بام یا حیاطهایشان فرشهایشان را می شویند اما تبدیل شدن خانه های ویلایی به آپارتمانهای سر به فلک کشیده این کار به کارگاههای قالی شویی سپرده شده.
رئیس کارگاه می گوید:با کارگرها از همان روز اول طی می کنیم که اگر خسارتی به فرشها وارد شد خودشان تقبل کنند .
طبق قانون، امنیت کارگران و کارگاه باید تامین شود چیزی که توی حرفهای رئیس کارگاه خیلی کمرنگ است .”دستکش و ماسک و تمام وسایل حفاظتی به کارگرها داده می شود اما وقتی استفاده نمی کنند دیگر این دست من نیست”
با بی اعتنایی می رود تا جواب مشتریان جدید و فرشهایشان را بدهد.
یکی از کارگرها می گوید:”سختی کار اینجا زیاد است خیلیها به بیماریهای تنفسی و ریوی دچارمی شوند اما چون نیاز به کار دارند صدایشان درنمی آید .روز مزدی کار می کنند بدون اینکه بیمه باشند”.
از بازرسان بیمه هم پنهان می شوند چون صاحب کارگاه از آنها خواسته .اگر این کار را نکنند اخراج می شوند به همین سادگی .بعضی ها هم که تبعه خارجی هستند خوب نوحه شان دیگر خوانده است.
هنوز هم بوی نم و گرمی قالیهای شسته شده توی دماغت است اما هنوز هم کار ادامه دارد .هر چند دقیقه کلی فرش دیگر به فرشهای توی کارگاه اضافه می شوند تا برچسب زده شوند و آماده شلاق زدن شوند .