بزرگ ترین بحران این است که نمی دانیم در بحران هستیم
بهبود فضای سرمایه گذاری مهم تر از بهبود فضای کسبوکار است
حتی سه مقام ارشد نمی توانند بگویند اولویت های ما چیست
هفته نامه تجارت فردا در تازه ترین شماره،گفتاری از محسن رنانی اقتصاد دان نهادگرای ایرانی را منتشر کرده است.آقای رنانی این اظهارات را در کمیسیون اصل ۴۴ اتاق ایران مطرح کرده که ریاست آن بر عهده سید حمید حسینی عضو هیأت رئیسه اتاق تهران است.
خلاصه این گفتار :
*این روزها زیاد میشنویم که مشکل اقتصاد ایران نامساعد بودن محیط کسبوکار است اما احساس میکنم نوعی خطای فکری در فضای اقتصاد ایران رخ داده و همه آن را تکرار میکنند. در حالی که به نظر من اینگونه نیست. مشکل اول این اقتصاد، فضای سرمایهگذاری است، بعد مساله محیط کسبوکار.
* از نظر من تفاوتی نمیکند که شاخص محیط کسبوکار در ایران ۶۰ باشد یا ۱۱۰ یا به رتبه ۱۲۰ برسد چون چیزی تغییر نمیکند. چون آنقدر مشکلات در اقتصاد ایران زیاد است که این تغییرات چیزی را عوض نمیکند. در مقابل محیط کسبوکار، یک محیط روانی و ذهنی کسبوکار هم داریم که به آن میگویند «فضای سرمایهگذاری».من معتقدم تا زمانی که این فضای ذهنی اصلاح نشود، بهبود فضای کسبوکار بیاثر خواهد بود.
* اگر فضای سرمایهگذاری مساعد نباشد، شاخصهای محیط کسبوکار هر چقدر هم که خوب شود، اثری ندارد. عواملی که بر فضای سرمایهگذاری یا محیط روانی کسبوکار اثر میگذارند و میتوانند سیاسی یا اقتصادی باشند.
*به نظر من فعالیت اقتصادی مثل رانندگی در یک جاده است. در این جاده شما باید برای طی مسیر چند محاسبه کنید. پیچوخم و دستانداز جاده را در نظر بگیرید. پیچهای خطرناک جاده را بشناسید و توجه داشته باشید که در طول مسیر، تا چه اندازه علائم راهنمایی وجود دارد. دستاندازها، پیچهای خطرناک، سربالاییها و نبود علائم کافی برای شناخت مشخصات جاده، همان دست اندازهای محیط کسبوکار هستند. اما اگر جاده را مه غلیظی فراگرفته باشد، آن وقت میشود فضای سرمایهگذاری.
* وقتی در حالت عدم اطمینان هستید فعالیت اقتصادی نمیکنید. هرگاه فضای سرمایهگذاری در حالت عدم اطمینان باشد یعنی جاده با مه کامل روبهرو شود سه تصمیم میتوانید بگیرید. اصلاً حرکت نکنید. از راههای فرعی که میشناسید بروید یا اینکه صبر کنید تا پشت کامیون بزرگی حرکت کنید.
*مساله امروز اقتصاد ایران، مساله سیاسی است، مساله اقتصادی نیست. اگر اقتصاددانها نمیتوانند راهحلی بدهند، چون مساله اقتصادی نیست بلکه مساله، مساله سیاسی است و دست اقتصاددانها نیست. راهحل وجود دارد ولی در این اقتصاد اگر بهترین اقتصاددانان را از دور دنیا جمع کنید نمیتوانند نسخه اقتصادی بپیچند.
* مشکل امروز ما مساله سیاسی است. بنابراین تا پیش از این میگفتیم اقتصاد ما در بنبست سیاست گیر افتاده و سیاست ما در دام مناقشه اتمی سرگردان شده است. این زنجیره باید شکسته شود. باید از مناقشه آزاد شویم تا سیاست آزاد شود، از سیاست هم باید آزاد شویم تا اقتصاد آزاد شود.
*من معتقدم اغتشاش در مناسبات سیاسی میتواند فضای روانی کسبوکار را به هم بزند. یا مناسبات با خارج بر سر موضوع سادهای به هم میریزد. سر یک مصاحبه یا یک سخنرانی، مناسبات با خارج تنشآمیز میشود و این فضای سرمایهگذاری را به هم میریزد. فضای عمومی یا سیاسی کشور هم میتواند با فراخوان سیاسی و تظاهرات یا حتی یک سخنرانی سیاسی به هم بریزد و محیط و فضای سرمایهگذاری مخدوش شود.
*اواخر سال گذشته، سرمایهگذاری پرسید بهتر است روی طلا سرمایهگذاری کنم یا روی زمین؟ گفتم شما با این هزینه سرمایه، فرصتهای بهتری برای سرمایهگذاری واقعی و تولیدی دارید. گفت افق سیاسی روشن نیست. ترجیح میدهم بیشتر صبر کنم و ببینم چه کسانی کاندیدا میشوند و چه برنامهای برای خروج از بنبست بینالمللی دارند. این مسائل، افق فضای سرمایهگذاری را تغییر میدهد.
* کف نزنیم که شاخص محیط کسبوکار افت کرده یا نگران نباشیم که نزول کرده است. چون خیلی اثر ندارد. فضای سرمایهگذاری را گاهی با یک تحول سریع میشود عوض کرد. مثلاً بعد از انتخابات دولتی سر کار میآید که انتخاب این دولت منجر به بهبود محیط روانی میشود. مثل انتخاب آقای روحانی که محیط روانی یا فضای سرمایهگذاری را بهتر کرد. تا حدودی امیدبخش کرد و افق داد.
* پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب آقای روحانی، یکی از سرمایهگذاران ایرانی ساکن دوبی به دنبال فراهم کردن شرایط سرمایهگذاری در ایران بود. اما پس از شنیدن یکی از خطبههای نماز جمعه تهران قید سرمایهگذاری را زد. پرسیدم چرا؟ گفت: تا چند روز پیش بحث رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی بود اما یکباره اعلام شد که برخی از آنها مستحق اعدام هستند. استدلال او این بود که ایران هنوز به ثبات مورد نیاز برای سرمایهگذاری نرسیده است.
*هرچه عدم اطمینان در محیط سرمایهگذاری بزرگتر شود، افق سرمایهگذاری کوچک میشود. بنابراین کارآفرینان ما از فعالیت کارآفرینی خارج میشوند و به سمت فعالیتهای سوداگرانه میروند. در این حالت حتی کارآفرینان هم تبدیل به سوداگران میشوند.
*امروز اقتصاد ایران انباشته از مدیرانی است که میتوانستند کارآفرین باشند ولی به خاطر عدم اطمینان بلندمدت تبدیل شدند به مدیر مترصد یا مدیر فرصتجو. کارآفرینی که در فضای بلندمدت عدم اطمینان دوباره برود سراغ کارآفرینی به او میگوییم قمارباز.
*وقتی رقم ۱۲۳ میلیارد تومان سوءاستفاده مالی فاضل خداداد به رقم سه هزار میلیارد تومان در مهآفرید خسروی میرسد، حتماً باید توجه داشته باشیم که این، تصادفی نیست. یک ایراد ساختاری است و این ساختار به صورت سیستماتیک دارد فساد تولید میکند. اینجاست که میگوییم عدم اطمینان ناشی از وجود فساد در اقتصاد ایران، یک موضوع تصادفی نیست و ذاتی شده است.
* پارلمانی که هر روز قانون عوض میکند، یک کارخانه تولید عدم اطمینان است. پارلمان نباید هر روز قانون عوض کند. قانون، قاعده بازی است حتی اگر غلط باشد. قاعده بازی باید خیلی کند عوض شود حتی اگر غلط است.
* بخشی از سیاستگذارها و سیاستمدارهای ما اصلاً شخصاً تولید عدم اطمینان میکنند بعضی از چهرههای سیاسی ما کارخانه تولید عدم اطمینانند. این افراد دائماً عدم اطمینان را بلندمدت میکنند. دوره عدم اطمینان را بسط میدهند.
* احکام خرد قابل تسری به احکام کلان نیست. به این میگوییم خطای ترکیب. قانونگذاران ما در تصمیمگیری کلان، دائماً مرتکب خطای ترکیب میشود. فردی که پیش از این معلم بوده یا درس طلبگی خوانده اگر میخواهد سیاستمدار شود باید نظریه سیستم بخواند، اقتصاد کلان بخواند، فلسفه بخواند تا بعدها در سطح کلان دچار خطا نشود. در کشور ما یکباره افرادی از حوزههای مختلف در مقام سیاستگذار قرار میگیرند. به این ترتیب خرداندیشی به مرحله سیاستگذاری کلان تعمیم پیدا میکند.
* زمانی به آقای خاتمی گفتم پنج برگ سفید به مقامات بدهید و بگویید سه اولویت ملی را بنویسند. گفتم اگر در پاسخها، سه اولویت ملی یکی نبود یعنی اینکه دولت دارد به صورت نفوذ ناهمگن اداره میشود. اگر حاکمیت یکپارچه باشد، مدیران دولت یا حاکمیت باید در مورد اولویتهای کشور به جمعبندی رسیده باشند. نه اینکه یکی بگوید حل مشکل اشتغال بر دیگر مشکلات اولویت دارد. یکی بگوید انرژی اتمی مهمترین است و دیگری بگوید تهاجم فرهنگی از همه مهمتر است. این یعنی اینکه حکومت یکپارچه نیست.
* وزارت خارجه تصمیم میگیرد برای خروج از بنبست بینالمللی، مذاکره کند، بخشهای دیگر قدرت اما تصمیم میگیرند فضای مذاکرات را به هم بریزند. ساختارهای سیاسی که به این نگاهها غلبه دارد دائماً به طور سیستماتیک عدم اطمینان تولید میکنند.
* نظام تدبیر در کشور ما دچار مشکل است. نمیدانم دلیل خطاهای مکرر نظام تدبیر ما چه بوده، اما در هر صورت مشخص است که خطای زیادی صورت گرفته که نتیجهاش وضع امروز است. شاید بخشی از مشکلات فعلی ناشی از تزریق نظام فکری سنتی به نظام تدبیر باشد
* نتیجه خطاهای مکرر در حوزههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی این بوده که امروز به مرز بحران رسیدهایم و نه فرصت خطا داریم و نه حق خطا. بنابراین همه باید همت کنند که مبادا دچار خطای تازهای شویم. به گمان من امروز جامعه ما روی لبه تیغ است و در خیلی از مسائل حق انتخاب نداریم. باید تصمیم بگیریم که ادامه بدهیم یا برگردیم. به سمت توسعه برویم یا به سمت فروپاشی.
* اقتصاد ایران اکنون در نقطهای قرار دارد که حتی یک خطای سیاستگذاری اقتصادی میتواند کشور را به التهاب و فروپاشی اقتصادی نزدیک کند. ورود به این چرخه حتی میتواند منجر به فروپاشی سیاسی هم بشود. اما اگر از من بپرسید مهمترین مشکل چیست؟ حتماً خواهم گفت بزرگترین مشکل این است که «نظام تدبیر ما هنوز نمیداند که در بحران است».
* بزرگترین بحران این است که نمیدانیم در بحران هستیم. این ناباوری البته تبدیل به یک معضل در همه حوزهها شده و خیلی سخت است که کارشناسان مستقل بتوانند به نظام سیاسی بقبولانند که ما در بحران هستیم. بخشهایی از نظام سیاسی متولی حل بحران شدهاند، بخشی از مدیریت این نظام، تقریباً متوجه حاد بودن مسائل شدهاند اما برداشت من این است که هنوز بخشهای موثری از نظام سیاسی و نظام تدبیر متوجه بحرانی بودن اوضاع نیستند.
*بخشی از تحریمها به این زودیها برداشته نمیشود و اگر برداشته شود زمانبر است بنابراین نمیتوانیم بازارهای از دسترفته را در مدت زمان کوتاه به دست آوریم. اما توافقنامه اخیر میتواند بخشی از فضای عدم اطمینان را به فضای ریسک منتقل کند. یعنی ممکن است در حوزههایی که مناقشه باعث عدم اطمینان شده، به ریسک تبدیل شود. البته یکسری از عدم اطمینانهای موجود در اقتصاد ایران ربطی به مسائل هستهای ندارد و بیشتر ناشی از منازعات داخلی است. *فضای سرمایهگذاری در حال حاضر روبه بهبود است و اگر دولت در نظر دارد که فضا به شکل واقعی تغییر کند و سرمایهگذار داخلی تشویق شود باید دو گام برداشته شود. گام اول برای از بین بردن عدم اطمینان است که در داخل تولید میشود. گام دوم برای باز کردن راه ورود سرمایه ایرانیهای خارج از کشور به داخل است. این دو گام باید برداشته شود تا فضای سرمایهگذاری به شکل واقعی بهبود یابد.