گفتوگو با طاهر رضازاده مترجم کتاب « روش تحقیق در هنر و طراحی؛ بصریسازی پژوهش»
کتاب « روش تحقیق در هنر و طراحی: بصریسازی پژوهش» به قلم کرول گری و جولیین ملینز در سال ۱۳۹۵ از سوی انتشارات فرهنگستان هنر در اختیار دانشجویان هنر قرار گرفت. گفتوگوی کوتاهی با طاهر رضازاده، مترجم اثر ترتیب دادیم که در دانشگاه به دانشجویان هنر روش تحقیق نیز تدریس میکند. ابتدا اندکی به موضوع روش تحقیق و درس مربوط به آن در برنامۀ آموزشی پرداختیم و در بخش دوم گفتوگو، ترجمۀ فارسی کتاب «روش تحقیق در هنر و طراحی» را بررسی کردیم.
جناب رضازاده پیش از اینکه به سراغ کتاب «روش تحقیق در هنر و طراحی » برویم، میخواهم از شما، نه در مقام مترجم این اثر، بلکه به عنوان معلمی که روش تحقیق به دانشجویان هنر تدریس میکند، سؤالی بپرسم که نزد دانشجویان رشتههای عملی هنر متداول است، به نظر شما چرا دانشجویان رشتۀ هنر و مخصوصا دانشجویانی که بیشتر به حوزۀ عملی اشتغال دارند باید روشِ تحقیق کردن را بیاموزند؟
تصور اغلب دانشجویانِ رشتههایی مانند نقاشی، گرافیک، و تصویرسازی این است که آموختن مهارتهای پژوهشی ضرورت چندانی ندارد، زیرا طرف درنهایت میخواهد طراح یا نقاشی حرفهای شود، قصد پژوهشگر شدن که ندارد. در این میان وجود رشتههایی مانند فلسفۀ هنر و پژوهش هنر نیز درستی چنین تصوری را قوت بخشیده است. دانشجویان هنر میگویند اگر کسی بخواهد کار پژوهشی بکند وارد رشتۀ پژوهش هنر میشود، نه رشتههای عملی. با اینکه مدتهاست چنین تصوری در جامعۀ دانشگاهی ما شکل گرفته و پرورش یافته است، بدنۀ دانشگاهی ما هیچوقت آن را جدی نگرفته و همواره بر غلط بودن آن به جد تأکید کرده است: بنابراین ما سالهاست در رشتههای عملی هنر، از دانشجویان انتظار داریم هم آثار هنری تولید کنند هم آثار پژوهشی، درواقع آنان هم کار خودشان را میکنند و هم کار دانشجویان پژوهش هنر را. من معتقدم کلیت این تصور باطل نیست، بلکه پیشفرضهای آن نادرست است. چنین تصوری مهارتهای تحقیقاتی و پژوهشی را همارز مهارتهای نوشتاری میداند، بنابراین به راحتی میتواند قلمرو کار علمی را از حوزۀ فعالیت پژوهشی جدا کند. میگویند و درست هم میگویند که کار عملی با مهارتهای زبان نوشتاری سروکار ندارد، در مقابل آنچه لازمۀ این حوزه است فراگرفتن مهارتهای بهکارگیری زبان تصویری است. به این نگرش این مشاهده را هم باید افزود که عموم دانشجویان شاخههای عملی هنر در استفاده از زبان نوشتاری ضعف و مشکل دارند. با وجود این باید دانست و پذیرفت که زبان نوشتاری فقط یکی از ابزارهای موجود برای بیان و انتقال مراحل و یافتههای فعالیت پژوهشی است. فرایند پژوهش و فراوردۀ آن را با زبان تصویر هم میتوان بیان کرد، مخصوصاً در حوزۀ هنر. اگر این نگرش پذیرفته شود و رسمیت یابد، کمتر کسی در شاخههای عملی هنر درلزوم انجام پژوهش تردید میکند. ما در رشتههای عملی با پژوهشهای تصویری مواجهیم نه با پژوهشهای کلامی.
بیتردید چنین است اما قطعا به «تعریف» این پژوهشها، به تعبیر شما در حوزۀ تصویری و کلامی، نیاز داریم تا از تشتت جلوگیری شود و هر اثری بدون برخورداری از حداقلی از استانداردها نام پژوهش نگیرد. تا این جای گفت وگو هر دوی ما بر اهمیت روش تحقیق توافق داریم. بهنظر شما روش تحقیق را می توان با کتابهای راهنما آموخت؟
روش تحقیق را جز با تجربۀ عملی نمیتوان آموخت. با خواندن کتب راهنمای روش تحقیق، ممکن است معلومات و اطلاعات نظری بسیاری دربارۀ روش تحقیق به دست آوریم، اما مادامیکه این اطلاعات را شخصاً و مستقیماً بهکار نبریم، عملاً آموختنی در کار نخواهد بود.
فرض کنیم کتابهای روش تحقیق نسبتا کارآمد هم داشته باشیم باز هم میبینیم برخی از مشکلات به قوت خود باقیاند. پس مهم ترین مشکلاتی که دانشجویان تحصیلات تکمیلی در انجام پژوهش دارند چیست؟
یکی از مهمترین مشکلات دانشجویان تحصیلات تکمیلی، مخصوصاً در حوزۀ هنر، قوانین و قواعد سفتوسختی است که اعضای گروههای آموزشی برای آنها درنظر میگیرند. متأسفانه هرکدام از اعضای این گروهها خود را در زمینۀ روش تحقیق متخصص میدانند و اطلاعات صرفاً نظری و کتابچهای خود را به دانشجویان دیکته میکنند. یک مورد خیلی ساده برای شما مثال میزنم. دانشجویان تحصیلات تکمیلی هرکدام با هزار ویک امید و آرزو وارد این دورهها میشوند و زمانی که موعد پایاننامه میشود دلشان
میخواهد موضوعی انتخاب کنند که با تمام وجود به آن علاقهمند باشند. حق هم دارند. اما متأسفانه من، هم در دورۀ دانشجویی و هم بعد از آن، بارها شاهد بودهام که عنوان پیشنهادی بسیاری از دانشجوها به دلایل واهی و غیر منطقی یا رد شده است یا دستکاری. در چنین شرایطی دانشجو تمام ذوق و شوق خود را از دست میدهد. گاهی تغییر حتی یک واژه میتواند دانشجو را نسبت به موضوع انتخابی خود دلچرکین کند. برخوردهای عمدتاً سلیقهای و تحمیل موضوعات ناخوشایند خلاقیت و اشتیاق دانشجویان را از بین میبرد و از آنها صرفاً یک ماشین جستجو میسازد.
این اثر چه بازخوردهایی داشته است؟ بهعبارت دقیقتر، از زمان نگارش اثر تا کنون چه نقدهایی به آن شده و آیا توانسته است تأثیری بر ادبیات تخصصی حوزۀ روش تحقیق بگذارد؟
جامعۀ دانشگاهی هنر به فاصلۀ اندکی بعد از انتشار این ترجمه از وجود آن باخبر شده بود. این برای من جالب بود، البته غافلگیرکننده نبود. پیش از این برای انتشار متون روش تحقیق مختص هنر تلا شهایی شده بود. ازجمله، طی سالهای گذشته کتابی با عنوان جعلی راهنمای تحقیق و نگارش در هنر روانۀ بازار آشفتۀ کتابهای هنری شده و موفق شده بود عدهای از دانشجویان و اساتید هنر را در دام سراب «روش تحقیق در هنر» بیندازد. بنابراین تشنگی اصحاب دانشگاهی هنر دوچندان شده بود. پس از انتشار ترجمۀ کتاب هم متوجه شدم که برخی از اساتید بزرگوار حوزۀ هنر نیز دست بهکار ترجمۀ آن شده بودند. به هرحال، انتشار این ترجمه تکاپویی ایجاد کرده است، هرچند تاکنون نقد مهمی دربارۀ محتوای آن نوشته نشده است. راستش را بخواهید، خیلی به تأثیرگذاری محتوای این کتاب در بدنۀ سنتی جامعۀ دانشگاهی ایران امیدوار نیستم. ما هنوز در قیدوبند بایدها و نبایدهای منسوخ روشتحقیقهای ذهنی خودمان هستیم.
مگر به این راحتی میتوانی به این جامعۀ دانشگاهی بیحالی که داریم بقبولانی که زبان تصویر را هم، در کنار زبان نوشتاری، بهعنوان راهی برای بیان پژوهش عملی بپذیرد و به رسمیت بشناسد؟!
این اثر نقاط مثبت مشخصی هم دارد، شاید واضحتریناش این باشد که برای آن دسته از دانشجویان هنر نگاشته شده که بیشتر در میدان عمل فعالاند تا در حوزۀ نظرورزی. از طرفی بهخاطر کمبود منابع روش تحقیق اختصاصی در رشتههای مشخص مثلا هنر، اثر بسیار کارآمدی است؛ هر چند اگر تعداد این آثاربیشتر باشد قطعا پژوهشگر تازه کار دست به انتخاب و مقایسه خواهد زد. با این حال از نظر شما نکتۀ مثبت این اثر چیست؟
اشارۀ شما کاملا درست است. مهمترین فایدۀ این کتاب همانی است که گفتید. کتاب برای دانشجویان شاخۀ عملی هنر نوشته شده است، رشتههایی مانند طراحی صنعتی، طراحی لباس، طراحی گرافیک، نقاشی، مجسمهسازی، تصویرسازی و رشتههایی از این دست. تلاش اصلی نویسندگان آن هم تدوین راه و روشی بوده است که برطبق آن بتوان خود کارعملی را بخشی از پژوهش بهشمار آورد یا حتی بتوان با کارعملی پژوهش کرد. ما الآن در دانشکدههای هنرمان گرفتار نوعی برنامۀ خندهدار هستیم. همۀ دانشجویان تحصیلات تکمیلی رشتههای نامبرده، مخصوصاً رشتههای هنری زیبا، برای اخذ مدرک خود مجبورند دو موضوع ارائه بدهند، یکی موضوع کار پژوهشی و دیگری موضوع کار عملی. دانشجو مجبور است پایاننامهای مثلاً دربارۀ طبیعت در هنر چین بنویسد، بعد آثاری در قالب رشتۀ مربوطه با تأثیر از طبیعت در نقاشی چینی خلق کند. بعضی اوقات هم این دو موضوع ارتباط مشخصی با یکدیگر ندارند. تجربهای که نویسندگان این کتاب در دانشگاههای خود داشتهاند این بوده است که کار پژوهشی دانشجویان رشتههای عملی هنر را طوری تعریف کردهاند که کار عملی آنها را هم دربربگیرد. آنان دانشجویان خود را به سمتی هدایت کردهاند که از دل کارها و تجربههای عملی خود سؤالاتی برای پژوهش استخراج کنند و پاسخ آن سؤالات را نیز با کار عملی خود بدهند، نه با پروژۀ نظری. ازاینرو،این نویسندگان جایگاه پایاننامههای قطور به دردنخورِ مکتوب را مخدوش کردهاند و بهجای آن فرمتهای جدیدی را پیشنهاد دادهاند که شامل کار عملی هم میشود. همینجا باید به این نکته اشاره کنم که متن این کتاب هیچ کاربرد خاصی برای دانشجویان و اساتید رشتههای نظری هنر، مانند پژوهش هنر، ندارد. اصولاً از نظر تقسیمبندیهای دانشی رشتهای مانند رشتۀ پژوهش هنر ذیل شاخۀ هنر قرارنمیگیرد،بلکه بیشتر ذیل مجموعۀ علوم انسانی جای میگیرد. بنابراین دانشجویان این رشته همچنان باید با روشتحقیقهای تثبیت شده و استخواندار علوم انسانی کار خود را پیش ببرند.
مؤلفان دربارۀ این اثر ادعا کرده اند: «کتاب حاضر را می توان به برنامۀ درسی دانشجویان تحصیلات تکمیلی اضافه کرد.» شما این اثر را در دانشگاه تدریس کردهاید؟ اگر بله –در همین مدت کوتاه– نتایج عملی آن در حوزۀ پژوهش چه بوده است؟
درحال حاضر چنین استعدادی در بدنۀ جامعۀ دانشگاهی ایران دیده نمیشود. هنوز خیلی مانده تا ما بتوانیم این رویکرد آوانگارد را در برنامۀ درسی دانشکدههای هنری خودمان بگنجانیم. مگر معجزهای رخ دهد و نگرش قریب به هشتا د-نود درصد اساتید این حوزه تغییر یابد. نه من، هیچکس دیگری هم نمیتواند بهتنهایی اقدام به تدریس و مهمتر از آن اشاعۀ رویکرد این کتاب بکند. بستر مساعدی میخواهد که فعلاً وجود ندارد. البته میشود تدریس کرد، اما وقتی اساس رویکرد بهکاررفته بهرسمیت شناخته نمیشود،عملاً فاید های ندارد.
یکی از نکات جالب این اثر بحث از ترتیب محتوای آن است. مؤلفان بر این نظرند که ترتیب محتوای کتاب لزوما مطابق با نیازهای خواننده نیست، به همین خاطر خواننده می تواند براساس نمودار مطالب که نخستین تصویر کتاب نیز هست، مسیر و مطالبی را که به آنها نیاز دارد، بیابد. برخلاف نظر نویسندگان، دربارۀ این اثر گمان میکنم بهتر است ترتیب فصل ها رعایت شود زیرا شاید فصلها بهطور پراکنده آ نقدرها مستقل نیستند. تجربه و نظر شما در استفاده از کتاب چیست؟
صحبت از استقلال و خودبسندگی فصول کتاب نیست. نویسندگان در مقدمه پیشبینی میکنند که چهبسا بخشی از مطالب اواسط یا اواخر کتاب از همان ابتدا مورد نیاز بعضی از پژوهشگران باشد، بنابراین لزومی ندارد این دست از پژوهشگران منتظر بمانند تا موعد خواندن بخش یا فصل مربوط برسد. آنها از اول میتوانند کلیت مطالب و بخشها را ببینند و براساس نیازهای خود مطالب اولویتدار را پیشاپیش بخوانند. مثلاً خود نویسندگان توصیه میکنند خواندن بخش «ایدهنامه» به فصل دوم موکول نشود، زیرا یکی از کاربردیترین بخشهای این کتاب است و مخصوصاً برای پژوهشگران تازهکار بهتر است از ابتدای پژوهش آن را بهکار گیرند. یا اینکه، مثلاً در فصل ششم کتاب صحبت از ویژگیهای یافتههای اصیل و چگونگی انتقال و انتشار آنهاست. اگرچه اینها در فرایند پژوهش در مرحلۀ آخر قرار میگیرند، کسب اطلاع پیشینی از این موارد پژوهشگر را هرچه بیشتر با ملزومات نهایی کارش آشنا میکند و باعث میشود او کارش را هرچه کاملتر و بینقصتر انجام دهد.
موضوعی که به نظرم در این اثر غایب آمد بحث نگارش و شیوۀ نگارش است. در واقع میتوان گفت را ه و رسم انجام پژوهش بخشی مهم از فرایند تحقیق است اما بخش مهم دیگر شیوۀ نگارش آن است که توجه چشمگیری در این اثر به آن نشده است. آیا نویسندگان دلیلی خاصی داشته اند؟ یا این موضوع را در کتابهای دیگری دنبال کردهاند؟
صحبت شما درست است، این دو بخش مکمل یکدیگرند. اما کمتر متن حرفهای است که این دو بحث را در یک کتاب در کنار هم آورده باشد. من چنین چیزی را فقط در کتابهای نویسندگان خودمان دیدهام، که البته نگاهی گذرا به این نوع کتابها حکایت از آن دارد که نه در آموزش تحقیق توانستهاند دقیق شوند و توفیق یابند و نه در آموزش نگارش. واقعیت این است که بحثهای هرکدام از این دو بخش چنان تخصصی و گسترده است که در یک متن درسی دانشگاهی به یکی از اینها بیشتر نمیتوان پرداخت. بههرروی، من اطلاعی ندارم از اینکه نویسندگان این کتاب جای دیگری به بحث نگارش پرداخته باشند، اما بهنظر من لزومی هم نداشت در این متن به نگارش هم اشاره کنند.
که چرا کتاب برای واژگان اصلیاش در پاورقی معادل ندارد! بههرحال این اثر کتاب روش تحقیق است و خودش باید به برخی قوانین مرسوم و اولیۀ پژوهش وفادار باشد. تعداد واژگانی که میخواستم بدانم اصلشان چیست آنقدر زیاد بود که با مطالعۀ همان صفحات نخست، مجبور شدم به دنبال فایل انگلیسی کتاب بگردم. چرا برای واژگان و اصطلاحات مهم مثل «عملی کار بازاندیش» معادل ندادید؟
البته من به همۀ کسانی که انگلیسی میدانند توصیه میکنم متن انگلیسی را بخوانند، کسانی باید متن فارسی را بخوانند که ناعلاجاند.
اما در پاسخ سؤال شما باید بگویم که بهفرض که در قوانین اولیۀ پژوهش، بهقول شما، قاعدهای وجود داشته باشد مبنی بر آوردن معادل اصطلاحات زبان بیگانه در متن آشنا، چنین قاعدهای در حوزۀ ویرایش متون مدرن وجود ندارد؛ تأکید من روی ویرایش مدرن است، نه سنتی. هرچند، تمهیداتی از این دست هم که شما میفرمایید در حوزۀ پژوهش نیست، در حوزۀ ویرایش است. پاورقی، بهطورعام، و پاورقیِ حاوی معادل اصطلاحات، بهطورخاص، مدتهاست از پای صفحات نشر مدرن خداحافظی کرده است. من به این نکته واقف بودم و هستم که ما در ایران، طبق سنت، عادت کردهایم اصل واژگان تخصصی را در پاورقی ببینیم. منتها برای من مطابقت متن فارسی با اصول ویراستاری مدرن و با قواعد مهندسی متون و انتشارات معاصر اولویت و اهمیت بیشتری داشت و دارد. آوردن اصطلاحات بیگانه در پاورقی، علاوه بر ایجاد اغتشاش بصری برای خواننده و تراشیدن دردسر فنی برای صفحهآرا، ایراد مهمتری هم دارد و آن اینکه جلوی بسط و گسترش گفتمان فارسی بحث را میگیرد. شما، با کنجکاوی کردن مدام در معادل اصلی واژگان بیگانه در پاورقی، به متن و واژگان فارسی جدید اجازه نمیدهید که گفتمان خودشان را پیش ببرند و معنای خودشان را بسازند. از دوستی شنیدم که ابتدا با واژۀ «عمل یکار» رابطه برقرار نمیکرده است، اما بهمرور و بعد از اینکه بخش عمدهای از کتاب را خوانده، این واژه کاملاً برایش جاافتاده و ملموس شده است. حالا در این میان چه فرقی میکند که اصل این واژه چه هست و چه نیست؟!
حتی واژهنامهای هم که در انتهای کتاب تدوین شده و طی آن معادل تک تک اصطلاحات تخصصی متن آمده نیز اصولاً کاربرد خاصی برای خوانندۀ عادی ندارد. این واژهنامه عمدتاً برای همکاران مترجم است تا اگر لازم شد از تجربۀ این مترجم در کارهای مشابه خود استفاده کنند. یا برای فرهنگنویسانی است که واژهنامههای تخصصی تألیف میکنند. علاوه براین، بهلحاظ بحث تخصصی ترجمه، آوردن معادل اصطلاحات در پاورقی، در اغلب موارد و نه همیشه، به ابزاری برای مترجمان بلاتکلیف بدل شده است. امروزه، عموماً مترجمانی از این ترفند استفاده میکنند که بهدلایلی، که یکی از آنها نداشتن وقت کافی برای یافتن معادل صحیح و مناسب است، خودشان هم درمورد واژۀ انتخابیشان شک دارند. آنها با این کار اصطلاحاً رفع تکلیف میکنند وکاری را که خود باید تمام میکردهاند بهعهدۀ مخاطب میگذارند.
در آخر می خواستم یک نکته هم دربارۀ ترجمه بهعنوان نمونه از شما بپرسم. با توجه به اینکه کتاب روش تحقیق باید روشن دقیق و واضح باشد، چرا در انتخاب برخی معادلها مانند «بحثابحثی» برای » discursive » به جای «استدلالی»، واژگان نامأنوستر را برگزیدید؟
دقیقاً به دلیل اینکه واژگان بهکاررفته باید دقیق باشند، برای واژۀ انگلیسی مذکور از دو معادل استفاده کردهام. دیسکرسیو حداقل دو معنی دارد: یکی بحثابحثی و دیگری استدلالی. مشخصاً این دو واژه یکی نیستند. اولی به «بحث در بحث آوردن» اشاره دارد، دومی به «دلیل و منطق آوردن». هرچند واژه اول نامأنوس است، دقیقترین معادلی است که در بخشی از این متن میتوانست بهجای دیسکرسیو بهکار رود. براین اساس، در این متن واژگان دقیق نامأنوس به واژههای غیردقیق مأنوس ترجیح داده شده است. ترجمۀ متون مدرن و جدید نیازمند استفاده از واژگان جدید است، حتی اگر گاهی این واژگان جدید گوشآشنا و ذهنآشنا هم نباشند.
منبع: ماهنامه علمی تخصصی اطلاعات حکمت ومعرفت شماره ۴