تجزیه و تحلیل منسوجات دوره سلجوقی

تاريخ پارچهبافي در ايران نشان ميدهدكه پارچهبافي در زمانهاي مختلف، متكي به حمايت پادشاهان بوده و هرگاه مورد حمايت قرار گرفته به اوج پيشرفت خود رسيده است. سالها پيش ايرانيان نه تنها انواع پارچههاي زيبا و نفيس را توليد ميكردند، بلكه مقادير زيادي پارچه به ساير كشورها صادر ميكردند كه نمونههايي از آنها امروزه اكنون زينتبخش موزهها و مجموعههاي خصوصي در جهان است. از دوره قاجار به خاطر بروز تحولاتي هنر و صنعت پارچهبافي و نساجي دچار دگرگوني شد(وقوع انقلاب صنعتي غرب، تمايل به غرب و احساس عقب ماندگي به علت كمبود فناوري، افزايش مواد خام ابريشم و قحطي پنبه، عدم حمايت دربار شاه از صنايع داخلي) امروزه با واردات منسوجات خارجي سبب شده منسوجات ايراني و نقوش ايراني به فراموشي سپرده شده توسعه و احياي فرهنگ و هنر اصيل ايراني در رابطه با نقش پارچه و استفاده از آن در پديدههاي مدرن از اين رو در اين پژوهش مد نظر است نقوش زيباي منسوجات دوران سلجوقي گذشته را بررسي كرده و با شناساندن اين نقوش گذشته را به امروز پيوند دهيم در اين تحقيق مد نظر است نقوش پارچه دوره سلجوقي مورد بررسي قرار بگيرد
مقدمه
هنر بافندگي در ايران پيشينهاي باستاني داشته و به هزارههاي پيش از ميلاد باز ميگردد. در طبقات زيرين گنج دره كه قدمتش به هزاره دهم پيش از ميلاد ميرسد آثاري از اليف طبيعي به دست آمده كه به دور دسته يك تبر سنگي پيچيده شده. اين اثر بيانگر اين مطلب كه بشر در آن زمان الياف طبيعي را ميشناخته و از آن در موارد مختلف استفاده ميكرده است.
نخستين شواهد باستان شناختي درباره منسوجات ايران مربوط به هزاره پنجم پيش از ميلاد در ناحيه سه گابي كردستان از درون تابوتهاي سفالين محتوا اجساد كودكان به دست آمده است. همچنين در ميان آثار كشف شده از تپه سيلك، آينه اي به دست آمده كه رشتههايي از كتان روي سطح آن وجود دارد.(روحفر،2،1394)
وسايلي متعلق به 6000 هزار سال قبل ميلاد است و در غار كمربندي(نزديك بهشهر) به دست آمده، گواه خوبي است براينكه مردم آن زمان از فن ريسندگي و تبديل پشم به نخ اطلاع داشته اند.
اگر چه بر اساس مستندات تاريخي مردم ساكن فلات ايران پيش از آشنايي با ريسندگي و بافندگي، لباس خود را از پوست حيوانات تهيه ميكردند، ولي با توجه به بررسيهاي انجام شده روي مجسمههايي كه از روزگاران پيش به جاي مانده چنين استنباط ميشود كه از حدود 4200 سال ق.م ديگر مردم فلات ايران از پوست حيوانات به طور طبيعي استفاده نميكردند، بلكه از پشم پارچههايي ميبافتند و آنها را لنگ وار بدون تصرف و برش بسيار ساده به دور كمر خود ميپيچيدند. از جمله اين آثار دسته چاقويي از جنس استخوان متعلق به 4200 ق.م كه در حفاري كاشان به دست آمده است.(ياوري،11،1392)
بر اساس شواهد تاريخي پشم گوسفندان از شروع دوره نوسنگي در بافت پارچه مورد استفاده قرار گرفته است. پشم گوسفند قديمي ترين اليافي است كه در بافندگي ايران به كار رفته است. در دوره نوسنگي از الياف كتان در بافت پارچه استفاده شده است. پليني، مورخ رومي،كشت پنبه را در بحرين و خليج فارس در قرن اول ميلادي گزارش داده است. اولين وسيله نخريسي دوك ساده بود كه اوايل دوره نوسنگي اختراع شد. ساكنان باستاني ايران حتي در دوره دوم سنگي يا دوره مشهور به عصر حجر مياني، به فن پارچه بافي آشنا بودند. مردم آشور در بافت كتان و پشم معروف بودند.(طالبپور،8،1392)
تصوير شماره1: ابريشم جناغي بافت، قرن 5 و 6 هجري، منبع: (دوفصلنامه هنر،1386)
يك ميله مفرغي در«تپه حصار» دامغان توسط «اريك اشميد» با آثاري ديگر متعلق به 3000ق.م به دست آمده، مشخص ميشود كه اين ميله مخصوص ريسندگي بوده براي تابيدن نخهاي نازك مورد استفاده قرار ميگرفته است، كه نشانه پيشرفت و تكامل ريسندگي در آن زمان قلمداد كرد. در 2500 تا 2700 سال ق.م بافندگي به طور كامل و ظريف معمول شده و اين امر با بافت پارچههايي با سيمهاي طلا و نقره و تهيه پارچه مرغوب از پشم گوسفند و موي بز كاملاً مشهود است.
نساجي ايران در دوره هخامنش به ويژه در خصوص بافت پارچه پشمي نرم و لطيف مشهور بودند از كتاب( استر ) در(تورات) كه قصر پادشاهان با پرده زرين و رنگارنگ مزين بوده و پارچه كتان و پارچه ارغواني و پارچههاي رنگارنگ ديگر در البسه پادشاهان آن دوران نام برده شده است و همچنين از پارچه زري نام برده شده است.
از منسوجات اشكاني نيز اگر چه چيزي در ايران كشف نشده، ولي بعضي از تكههاي پارچه ابريشمي از زمان اشكانيان در روسيه به دست آمده است. ضمن اينكه در ناحيه لولان واقع در منتها اليه شرقي ايران چند تكه مليله دوزي و قلابدوزي پيدا شده كه منسوب به دوره اشكاني است. (ياوري،12،1392) تجارت ابريشم كه از دوره اشكاني مقارن با سلسه هان در چين آغاز شده بود در دوره ساساني ادامه يافت.(روحفر،4،1394)
تصوير شماره2: پارچه پشم و ابريشم سده پنجم و ششم ه.ق(يازده و دوازده ميلادي)منبع: (مهرآسا غيبي،341،1392)
تكههاي زيادي از پارچههاي دوره ساساني را كه گلهاي زيبا و صورت حيوانات عجيب در آن بافته شده چه از راه تجارت در قرون وسطي و چه در زمان جنگهاي صليبي به اروپا بردهاند و آنها را لفافة اشياء متبرك كليسا قرار دادند كه تا امروز باقي مانده است.
پارچههاي ايراني در زمان ساساني به قدري زيبا و نفيس بود كه حتي بيرق امپراطوري روم از آن درست ميشد و پارچههاي ابريشمي چين را به شدت تحت تأثير خود قرار داد.
نساجي و پارچه بافي در صدر اسلام، پس از مدت كوتاهي وقفه و ركود ناشي از تغييرات و تحولات عميقي در جامعه بود مجداً رونق يافت بهترين دليل بر رونق صنعت بافندگي برخي از شهرهاي ايران در صدر اسلام ماليات خود را از پارچهها و منسوجات قيمتي ميپرداختهاند. شايان ذكر است در قرون اوليه اسلام تنها پرداختن به برخي از جزئيات و ريزهكاريهاي نقش، وجه تمايزي جهت شناختن پارچههاي ساساني از پارچههاي اوايل اسلام شد از اواخر قرن چهارم ه.ق شاهد كاربرد خط بر روي پارچهها هستيم و فقط خط كوفي بود كه در آن زمان با آن قران كتابت ميشد. (روحفر،5،1394)
در دوران آل بويه (250 تا 420 ه. ق ) به سبب پيشرفت خاصي كه در امور فرهنگي حاصل شده ممتاز است . بافتههاي ابريشمي دوره مذكور كه اغلب تاريخ صريحي روي آن منقوش است داراي طرحهايي كه نه تنها ادامه نقوش ساساني بلكه نقوشي استادانه به آن اضافه شده است. (ياوري،14،1392)
تصوير شماره3: پارچه ابريشمي با نقوش انساني، سلجوقي، ري،منبع: (تقيپور، فهيميصفا 1395)
نقوش پارچه دوره سلجوقي
حمله تركان سلجوقي به ايران در صنعت نساجي تأثير فراوان داشت. در زمان سلجوقيان اول و جانشينان آنان كه بر ايران، عراق، روسيه و آسياي صغير حكمراني ميكردند صنايع بعد از يك دوره فترت، دوباره رونق گرفت و اين مطلب به خوبي در منسوجات به جاي مانده آشكار است.(طالبپور،98،1392) سلسه سلجوقي در 535 ـ 416 ه.ق بر سر كار آمدند. اين سلسله از بزرگترين و مقتدرترين سلسلههايي هستند كه بعد از اسلام در ايران حكمفرمايي كردند. ايران در دوره سلجوقي از مهمترين توليدكنندگان پارچههاي نفيس كشورهاي مديترانه بود. سلجوقيان خود را حامي و مشوق صنعت ميدانستند به طوريكه مهمترين شاهكارهاي صنعتي و معماري در ايران دوره سلجوقي به وجود آمده است و صنايعي مانند نساجي و سفال به درجهاي رسيدند كه در طول تاريخ كمتر به آن درجه ترقي رسيده است. (دو فصلنامه مدرس هنر،1386)
اگرچه بافندگي از صنايعي است كه همواره در ايران مقامي ارجمند داشته ولي بعضي از محققين عقيده دارند كه از بعضي جهات اين صنعت در زمان سلجوقيان به منتهي درجه خود رسيده(زندداوي،1388)در اين زمان هنوز اثر اسلوب ساساني در طرح پارچههاي اوليه دوره سلجوقي وجود دارد ولي اين اسلوب به تدريج جاي خود را به طرحهايي داد كه در آن تعبيرات توريقي اسلامي با خطوط طوماري و اشكال برگ نخلي تركيب شده است. (طالبپور،98،1392))
طراحي نقوش دوره سلجوقي ضمن ادامه نقوش برگرفته از دوره ساساني و پيوند با مضامين اسلامي، از ظرافت بيشتري در طراحي خود نقش، تركيب با زمينه و تطبيق با ساختار طراحي نقوش برخوردار بودهاند. (كميزي،حسني،جلالي جعفري) تفاوت هنر سلجوقي با دورههاي قبلا استفاده از بندهاي نباتي به جاي موضوعات تزئيني ساساني است به طور كلي منسوجات سلجوقي بسيار تأثيرگذار است بر شكلپذيري الگو كلاسيك هنر اسلامي ايران در سرزمينهاي تحت تأثير آن هنر (از هند تاآسياي صغير)بوده است. (زندداوي،1388)
از ديگر تفاوتهاي دوره سلجوقي با ديگر دورهها در اين است كه بافنده سلجوقي علاقهاي به رنگهاي مجلل نداشته، تضاد تيره و روشن رنگها را تشخيص داده و غالباً فقط دو رنگ را ترجيح ميداده است مثلاً آبي كمرنگ يا سورمهاي، سياه يا سبز را بر روي زمينهي رنگ سفيد يا سرخ به كاربرده است. (ياوري،14،1392)
همانطور كه گفته شد بيشتر پارچهها در دو رنگ بافته ميشد و استفاده از طرح شمسه مانند گذشته در طراحي كاربرد داشت، اما قاببنديهاي شش ضلعي و حاشيه بيش از گذشته مورد توجه قرار گرفت. (غلامرضايي،1394)
از نظر پارچهبافي از پايان دوره ساساني تا آغاز كار سلجوقيان صنعت نساجي به دليل درگيري عمومي ايرانيان با اعراب و همچنين چند پارگي در نوع حكومتهاي مذكور پيشرفت قابل ذكري نداشته است و در بسياري از دورهها صنعت پارچهبافي چنان سير نزولي را پيمود كه شايد انتظار نميرفت كه روزي اين صنعت مرده، مجدداً احيا شود.
نهضت صنعت عمومي بافندگي در ايران در دوره سلجوقي شروع شده است كه چند عامل در آن موثر بوده(تعاليم و معلوماتي كه از دورههاي قبل براي صنعتگران اين دوره باقيمانده بود، تجلي غرور ملي كه مدتها دستخوش تاخت و تاز بيگانگان شده بود، معلوماتي و تعاليمي كه ايرانيان از سبكهاي چيني فراگرفته بودند كه بر اثر آن ترسيم دقيق گياهان و پرندگان و حيوانات در اشكال تزئيني آنها تجلي يافت (تصوير 1)، سبكهاي اسلامي كه در سرزمينهاي بين النهرين و موصل و ديار بكر متداول شده بود و از اشكال نباتي به جاي موضوعات ساساني بهرهمند ميشد).
محققان بر اين عقيده هستند كه هنر بافندگي از لحاظ طرز، تنوع و نقشه بافت در زمان سلجوقي پيشرفت كرده بود. (طالبپور،99،1392) اگرچه تعداد شايد بيش از 50 تكه از پارچههاي آن دوره در دست نباشد اما همين تعداد نقشها و طرحهاي متعدد را نشان ميدهد كه نشانه عظمت در طراحي ميباشد. (شيرزاده،1390)
اين پنجاه قطعه به جاي مانده انواع گوناگون پارچه ابريشمي است و نقوش اين پارچهها طرحهاي مفصل و پيچيده و بيشتر شبيه نقوش پارچههاي ساساني است كه شامل تصاوير پرندگان، حيوانات، مرغ افسانهاي يا گل و برگ است كه خط كوفي هم به آن افزوده شده است و اين خود وجه تمايز پارچه ابريشمي عهد بويهي و سلجوقي است. اين قطعات توليد شده براساس محل توليد آنها در دوازده گروه طبقه بندي كرد:
1ـ شوشتر: ويژگيهاي فني پارچههاي ابريشمي ساساني را دارند و داراي نخ تار قرينه قهوهاي رنگ در داخل بافت پارچه ميباشد.
2ـ خراسان:يكي از نمونههاي منسوب شده به اين دوره، يك پارچه ابريشمي نقاشي شده با طرح فيل است كه در موزه لوور نگهداري ميشود روي اين پارچه كتيبهاي وجود دارد.
3ـ ايرانخاوري: شامل دو قطعه پارچه است كه خصوصيت عمده آن دو رنگ آبي تيره و سفيد است كه سبك ايرانيان دوره ساساني در مناطق شرق ايران است.
4ـ ماوراءالنهر: نمونهاي كه تداوم سبك ساساني را نشان ميدهد و در آستانه پيدا شده است.
5ـ شرق ايران: شامل قطعات پارچهاي است كه از نظر هنري ارزش ناچيزي دارند اما از جهت تاريخ نساجي قاره آسيا، به عنوان مدارك ارزندهاي مورد استفاده قرار ميگيرد.
6 ـ شرق ايران: تنها يك قطعه پارچه مربوط به اين گروه است كه در شهر تورفان چين پيدا شده است كه زمينه سفيد با نخهاي نقرهاي دارد.
7ـ ناحيهي سغد: هنر اين ناحيه تلفيقي از هنر چيني ـ ايراني است. عنصر ايراني در اين نمونهها از دوره ساساني اقتباس شده و مربوط به شرق ايران است.
8 ـ دو نمونه از پارچههاي ابريشمي در مقابر شهر ري يافت شده است كه كتيبه دارند كه آنها را با حكومت هاي فارس پيوند ميدهد.
9 ـ يزد: در يزد پارچهي ابريشمي ضخيمي توليد ميشد كه به علت طرحها و نقوش آن شهرت داشت.
10ـ كاشان: استمرار سبك ساساني و تأثير متقابل را در آنها ميتوان مشاهده كرد. بيشتر تغييرات به وسيله پود انجام ميگرفت و تغييرات فني در مورد نخ تار در سبك كاشان، به چشم نميخورد.
11ـ ري: طراحي و نقش حيوانات در اين سبك به چشم ميخورد استفاده از نخ تار اضافي از خصوصيات اين سبك است. با مشاهدهي قطعات پارچه باقي ماندهي اين گروه، ميتوان سير تكامل پارچه ساتن را كه در زمان صفويه بسيار متداول بود به خوبي دريافت.
12ـ تبريز: نوع خاصي از بافت تركيبي به كار رفته است كه مشابه آن را نميتوان در پارچههاي ابريشمي اين دوره مشاهده كرد.
در قرون هفتم و هشتم هجري، بافندگان در طراحي پارچه بسيار پيشرفت كرده بودند و ميتوانستند ظريفترين نقشها را ببافند. بافت شطرنج يك در ميان معمول بود و پارچه دورو و اطلس نيز در اين دوره در كمال مهارت توليد ميشدند. از اختصاصات اين دوره اين است كه بافندگان، صحنههاي شاعرانه و مناظر طبيعي را از روي نقاشيهاي معاصر خود تقليد و بر روي پارچه مجسم ميكردند.
ـ پارچههاي حرير از كاشيكاري اين دوره الهام گرفته است در اين دوره نقش ستاره هشتپر و ستاره چهارگوش
ـ طرح راه راه از ديگر نقوش متداول بود
ـ طرحهاي نقطهدار يا نقطهچينها بدون دايره يا صليب كوچك
ـ طرح شاخ و برگهاي در هم پيچيده كه متأثر از سبك چيني بود و در گچبري ديده ميشود.
ـ طرح مشبك كه خطوط متقاطع به صورت نقطهچين هستند و طرح گلهاي چهارپر يا ششپر در سفال استفاده ميشود.
ـ شبكههاي هندسي به صورت نوارهاي درهم پيچيده. (طالبپور،100،1392)
ـ زمينههاي پوشيده شده از برگ به همراه كاربرد عناصر تزئيني مانند حيوانات اسطورهاي و پيكرههايي درون قابهاي چند ضلعي بود.(غلامرضايي،1394)
وجود پنجاه قطعه از حرير بسيار خوب در مقبرههاي سلجوقيان در ري، دلالت برمهارت هنري آنها در تهيهي مجموعهاي از نوشتهها و تصاوير انسان و حيوان داشت.
در منسوجات دوره سلجوقي موضوعات رايج در ايران پيش از اسلام رواج داشت مثل درخت زندگي كه اطراف آن را مجموعهاي از پرندگان و شيرهاي بالدار فراگرفته بود. نقوش روي لباس اين عصر را ميتوان به سه بخش:نقوش انساني، نقوش حيواني، نقوش گياهي بررسي كرد. (تقيپور، فهيميصفا، 1395)
پژوهشهاي انجام شده درباره درخت زندگي و پارچه دوره سلجوقي و تجزيه و تحليل تصاوير به دست آمده از اين دوره مشخص شد كه به طوركلي نقشمايه درخت در پارچهها علاوه بر كاربرد مفهومي، در تركيببندي پارچهها از جايگاه مهمي در كنار نقشهاي ديگر برخوردار بوده است.(كميزي، حسني، جلالي جعفري)
يكي از منابع مهم براي شناخت نقش پارچههاي دورههاي اوليه اسلام تا سلجوقيان، سفالهايي است كه به تعداد زياد از آن دوران باقي مانده است؛ چون نقش سفالها به پيروي از طرحهاي پارچه بود و نماينده آنها محسوب ميشد.(غلامرضايي،1394)
منسوجات سلجوقي از حيث ظاهري كاملاً با منسوجات ادوار قديم ايران اختلاف دارد. اما كمال دقتي كه در ترسيم و طرح، محكمي بافته و زيبايي و ظرافت آن بعمل آمده است هنوز برخي از اصول را از دست نداده است. مثلاً در بعضي از آنها، اشكال هندسي كثير الضلاع و با خطوط كوفي و يا حاشيههايي از تصاوير حيوانات و يا دوائري كه در آنها پرندگان و حيوانات گرد درختان زندگي كشيده شده؛ ميبينيم اما اين دوائر محيط كوچكي هستند كه به پارچه زيبايي ميبخشد و آن را از حالت بدواتي كه در برخي از اشكال ساساني است دور ميكند. (شيرزاده،1390)
پارچههاي ابريشمي سلجوقيان داراي تزئينات متراكم و پر از نقوش ريز ميباشند كه در وسط هردايره نقش يك يا دو حيوان باستاني به كار رفته است و اشكال گياهي به صورت محوري در مدار مركزي عمل ميكنند. (دوفصلنامه مدرس هنر،1386)
رعايت كردن تكرار در نقش ها يكي ديگر از مشخصات دوران اسلامي كه در اغلب اها ديده ميشود. (دادور، حديدي، 1392)
در شاهنامهي ثعالبي (دوره ساماني، سلجوقي، ديالمه) ميخوانيم كه: شاه پرسيد مناسبترين لباس كدام است؟ گفت لباسي كه براي بهار از پارچهي مرو و دبيقي و براي بهار و تابستان از پارچه توزي و شطوي براي پاييز از قمشهي ري با پود دولا يا پارچه مخلوط و براي زمستان از پارچه پشمي و ابريشمي و پوست خز تهيه شده باشد و در شدت سرما لباس ابريشمي وپشمي كه از همان پارچه آستركشي شده باشد و پارچه كلفتي برآن نهند. (مهرآسا غيبي،339،1392)
در طرح پارچههاي پشمي و ابريشمي اين دوران طرح اربسك و اسليمي غالباً از طرحهاي مهمي است كه از آغاز اسلام تاكنون پاييده است؛ طرحي كه برخلاف تصور برخي از پژوهشگران، توسط اعراب يا مسلمانان ابداع نشده بلكه پيش از اسلام نيز مورد استفاده قرار ميگرفته است و چون در دوران اسلامي در همه آثار هنري به كار رفته و تحول عظيمي يافته است از اين رو اربسك و اسليمي ناميده ميشود. اربسك كلمهاي فرنگي منسوب به عرب و اسليمي كلمهاي عربي منسوب به اسلام اين طرح اغلب گياهي و گاهي جانوري و از محيطزيست انسان الهام ميگيرد و چون در قبل از اسلام مورد استفاده قرار ميگرفته احتمالاً منشأ مذهبي داشته و طرح جانوران و گياهان مقدسي است كه مورد ستايش و احترام مردمان آن دوره بوده، مثلاً مار و انجير در مصر باستان و انار در ايران باستان مقدس بوده است. (مهرآسا غيبي،339،1392)
تصوير شماره 4: پارچههايي با نقوش حيواني، دوره سلجوقي، احتمالاً ري، منبع: (تقيپور، فهيميصفا 1395
نقوش انساني: تصاوير آدمي كه هنرمندان ايراني در دوران سلجوقي نقش كردهاند، داراي صفات خاصي بود و از آنها براي بيان ويژگي اسطورهاي و قهرمانان تاريخي بهرهبرده اند. به همين علت بيش از آنكه به شباهت تصاوير بينديشند، سعي در رساندن منظور خويش داشتند. بنابراين، لازم بود تا او را موجودي تجريدي و مقدس نشان دهند و به دور از نمايش جزئيات اندامي، وي را رمزگونه به تفسير عظمت و جلالت مقام شاهان و قداست خداوندي وادارند.«تصاوير اشخاص طوري مجسم شدهاند كه لباس فاخر پوشيدهاند و موضوعاتي مانند عشاق و مناظر شكارگاه نيز در آنها ديده ميشود.» (تقيپور، فهيميصفا 1395)
نقوش حيواني: به دليل محدوديتهايي كه در تصوير سازي انسان در دورههاي پس از اسلام، نقوش گياهي و حيواني در هنرهاي اسلامي بيشترين بازتاب را داشتند.« نقشمايههايي كه در قالب حيوانات در منسوجات ايران پس از اسلام به كار رفتهاند، فقط جنبة تزئيني نداشتند و در برخي موارد، براي توصيفهاي اساطيري و كيهانشناختي نيز استفاده ميشدند. حيوانات و پرندگان و گياهان اسطورهاي همچون شير، عقاب، طاووس، اسب، فيل، سيمرغ نمادي از قدرت، پادشاهي، جنگاوري و …بودند و زينت بخش پارچههاي دوران سلجوقي در ايران به شمار ميرفتند.» (تقيپور، فهيميصفا 1395)
نقوش گياهي: نقوش گياهي با تزئينات و پيچ و تابهاي بيشتر از قبيل اسليمي، گلها و بتههاي ريزتر و مارپيچي بيشتر در اداخردوره سلجوقي رواج مييابد. «در واقع، از مهمترين علل اين جنبش فراگير را ميتوان را دو عامل خلاصه كرد: اول نفوذ سبك هان چيني در ترسيم گياهان، پرندگان و حيوانات و دوم رواج شيوه اسلامي در به كارگيري شاخ و برگ گياهي در طرحهاي حواشي پارچه به جاي موضوعات تزئيني ساساني، روي برخي منسوجات نقش و نگارهايي از اشكال هندسي چندضلعي، شبيه تصاوير تزئينات خط كوفي، حاشيههاي منق حيوانات، دايرههايي با نقوش پرندگان و جانوران به همراه درخت زندگي ديده ميشود؛ اما دايرهها و نقوش، حجم كوچكتري دارند و با ظرافت بيشتري بافته شدهاند؛ از اين رو حالت هنري به اثر بخشيده و از شدت خشونت طرحهاي ساساني كاستهاند.» (تقيپور، فهيميصفا، 1395)
چند نمونه پارچه از دوره سلجوقي:
نمونه پارچهاي از پشم و ابريشم كه در موزه واشنگتن دي.سي موجود است و مربوط به قرن پنجم و ششم (احتمالاً) سلجوقي است رنگ قرمز و سبز و طرحهاي گياهي و چهار جفت حيوان استيليزه شده (ابولهول) اسليميهاي طوماري و … طرح كلي پارچه را در برميگيرد كه بسيار زيباست. (مهرآسا غيبي،339،1392)
پارچه اردك نمونه عالي نساجي قرن هفتم هجري است كه موزه بافندگي ايالت كلمبيا و ابعاد 60 سانتي متر است كه از مخلوط پشم و ابريشم به رنگ نيلي و زرد تعبيه شده و خطوط كوفي آن كه به رنگ آبي و زرد پر شده است.(شيرزاده،1390)
نمونه پارچهاي از پشم و ابريشم كه در موزه واشنگتن دي.سي موجود است و مربوط به قرن پنجم و ششم (احتمالاً) سلجوقي است رنگ قرمز و سبز و طرحهاي گياهي و چهار جفت حيوان استيليزه شده (ابولهول) اسليميهاي طوماري و … طرح كلي پارچه را در برميگيرد كه بسيار زيباست. (مهرآسا غيبي،339،1392)
جايگاه خط در نقوش اسلامي:
خط به عنوان يكي از مهمترين شاخصهاي هنر در دوران اسلامي، جايگاه والايي داشته و بر روي پارچهها نيز كاربرد داشته است. (فصلنامه مدرس هنر،1386)
«به طور كلي كاربرد خط در هنر اسلامي پيام وحدت ميان مسلمانان جهان بود؛ چرا كه فرهنگ و تمدن اسلامي تركيبي از هنر و فرهنگ اقوام و ملل مختلف گرديد كه تحت يك جهانبيني واحد قرار گرفته بودند.» (روحفر،17،1394)
به تدريج از اواخر قرن سوم هجري استفاده از خط در تزئينات متداول شد. (روحفر،5،1394)تفاوت عمده در پارچههاي دوره اسلامي و پارچههاي ساساني در به كار گرفتن خط در حواشي پارچههاي دوران اسلامي است. خط عربي در تغيير شيوه تزئينات در صنايع ايران بسيار تأثير كرد و خط با وسعت زيادي براي تزيين وآرايش به كار ميرفت. از خواص خط كوفي اين است كه تمام حروف آن داراي قاعده افقي هستند و وقتي پهلوي هم قرار داده ميشوند تشكيل حاشيه مرتبي ميدهند و از اين رو ميتوان اين خط را براي هر سطحي كه تزيين لازم داشته باشد به كار برد. در كاربرد خط در تزئينات، صنعتگران ايراني مهارت زيادي كسب كرده بودند.(طالب پور،67،1392)
پارچهها در عصر سلجوقي ابتدا با طرح ساده توليد ميشدند ولي پس از چندي طرحها دقيقتر و پيچيدهتر شدند، بهطوريكه در دوران شكوفايي سلجوقي طرحها داراي خطوط پيچ و خمدار يا شكسته بودند.
در كارگاههاي نساجي سلجوقي، همچون ديگر شاخههاي هنري آن دوره، كتيبه نگاري يكي از عناصر اصلي است كه در تركيب آن نقوش پارچهها جلوهي ويژه مييابد. خط كوفي كه اوايل بيشتر براي بيان مضامين مذهبي به كار ميرفت، در اين عصر جنبه تزئيني نيز پيدا نمود.(مهجور،علي نژاد اسبوئي1391)
همان طور كه گفته شد در دوران سلجوقي از كتيبهنگاري به وفور استفاده ميشد و خط نسخ به صورت عمومي رواج پيدا كرد چه به تنهايي و چه در تركيب با انواع مختلف تزئيني خط كوفي؛ كه از ميان آنها نوع در هم تنيدهاش برجستگي ويژه دارد. (دوفصلنامه هنر،1386)
تصوير شماره5: نقوش گياهي در كنار نقش انساني و حيواني، دوره سلجوقي، منبع تصوير: (تقيپور، فهيميصفا 1395)
در اين دوران خط با نقش پارچه يكي شده و قسمتهاي خالي فضاي پارچه با گل و برگ پر ميكردند و يا نقشي را به تكرار ميكشيدند؛ به طوريكه تزئينات پارچهها كه شامل نگارهها و خوشنويسي در كنار هم بودند در اين عصر غناي بيشتري به خود گرفتند و اين از ويژگيهاي ابريشم سلجوقي است.
در اين زمان و در طرح پارچههاي ابريشمي، رنگ دخالت مستقيمي ندارد و تنها براي مشخص كردن طرحها خطوط به كار ميرود؛ ميتوان گفت طرح پارچههاي سلجوقي بيشتر جنبه ترسيمي دارند و ارزش حقيقي آنها پس از دقت، از نزديك شدن آشكار ميشود به طوري كه از دور هم ارزش خود را دارا هستند و اين از خصوصيات هنر ايراني است كه در هر فاصلهاي اعتبار خاصي داشته باشند. نقشها از دور تضاد دو طرح مختلف يك رنگ هستند و هرچه نزديك ميشويم جزييات طرح بيشتر آشكار ميشود.
خط كوفي در اوايل فقط براي مضامين مذهبي بود در اين عصر جنبه تزئيني پيدا كرد. (دوفصلنامه هنر،1386)
كتيبه در تركيب نقوش پارچهها سهمي عمده داشت و اين بازتابي از تأثير پارچه طراز ميباشد.
در صدر اسلام، طرازها از لحاظ هنري و سياسي اهميت داشتند و خود، به تنهايي منبع مهم تاريخي به شمار ميآمدند. توليد طراز در شهرهاي مرو و نيشابور رواج فراوان داشت و از آنجا به ساير نقاط صادر ميشد. (دادور،حديدي،1392)
بر روي طراز در اين عصر ظاهراً نام سلطان وقت و گاهي بعد از آن وليعهد به صورت باريك و ظريف نوشته ميشدند؛ به همراه حاشيهها و تزئيناتي كه با نقش نگارها بر روي قبا سلطان ديده ميشد.
طراز از كلمه طرازيدن به معناي رودوزي كردن مشتق شده است. طراز به حاشيهاي كه شامل خط و كتابت بوده اطلاق ميشود. كتيبه يكي از مشخصات بسياري از منسوجات در زمان خلافت امويان شده بود. اين گونه كتيبه نويسي تزئيني و حاشيه اندازي با سوزندوزي بر كنار پارچهها طراز نام گرفت. پادشاهان غير عرب پيش از اسلام دستور ميدادند كه صورت و اشكال پادشاهان به كار برده شود. لذا اين مطلب اثبات ميكند كه اين نوع پارچه قبل از اسلام نيز توليد ميشده و پس از اسلام به دليل منع استفاده از نقوش انساني و حيواني رواج استفاده از خط در تزئينات پارچه، به كتابت نام اكتفا شده است. ابداع چنين سيستمي به عبدالملك، خليفه اموي، نسبت داده شده است كه احتمالاً بر اساس الگوهاي ساساني و بيزانس بوده ولي به زودي همه مراكز اسلامي از آن تقليد كردند. نمونههايي از طراز اسلامي در كشور مصر به دست آمده كه محل بافت روي آنها ديده ميشود. در مقايسه با اين نمونهها، مسعودي در مروج الذهب نمونهاي ذكر كرده است كه متعلق به ايران قبل از دوره اسليمي است. بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه كارخانجات طراز بافي در قلمرو پادشاهي ساسانيان بودهاند.
دايره المعارف اسلامي ذيل طراز چنين آمده است:
“كلمه طراز از زبان فارسي مشتق شده و به معناي رودوزي است، بعدها به شنلي كه با رودوزي تزيين ميشد اطلاق ميشود؛ به خصوصي با لباسي كه با رودوزي روي آن نوشتههايي ايجاد شده باشد. اين لباس توسط حكمران يا فرد عالي مقام پوشيده ميشد. هم چنين اين كلمه به معني كارگاهي است كه اين نوع البسه در آنجا تهيه ميشد. نوشتههايي كه در حاشيههاي لباسها انجام ميشد به صورت بافت در پارچه، گلدوزي يا حتي دوخت روي پارچه انجام ميشد.“
طراز داراي دو نوع عمده بود:
1ـ طراز شاهانه يا خاصه كه براي پادشاه يا امير و مقربانشان بافته ميشد و برخي اوقات نيز كارگاههايي در كاخ شاهي بر پا ميشدند.
2ـ طراز عامه، كه براي ثروتمندان فراهم ميگرديد.
مهمترين مصرف اين پارچههاي كتيبهدار به عنوان پوشش خانه كعبه بود.
تصوير شماره6: پيراهن با كتيبه به نام بهارالدوله قرن 6 هجري، منبع: (دوفصلنامه هنر،1386)
تكنيكهاي بافت پارچه در دوره سلجوقي
پارچهبافي پيشرفتهترين هنر و صنعت مسلمانان بود. زيبايي پارچههاي مسلمانان در رنگهاي متنوع، درخشان و رنگهاي دلنشين آنها بود. طرحها و نقوش پارچههاي اسلامي همواره مورد تقليد اروپا قرون وسطي بود. پارچهها با انواع نقش مايههاي هندسي، گياهي، جانوري و حتي صحنههاي مجالس كتبهاي ادبي و خط نوشته آراسته ميشدند. شهرهايي در مصر، ايران، آسياي مركزي و تركيه سرآمد اين فن بودند.(رياضي،94،1391)
هنرمندان پارچهباف آل بويه و سلجوقي با آميختن نقوش به كار رفته در مصنوعات مختلف ساساني از جمله فلزكاري، در كنار نقش مايههاي رايج در هنر اسلامي، دست به آفرينش آثار بينظيري زدند كه امروزه نيز در زمرة پارچههاي نفيس جهان به شمار ميآيند. در آن دوران ايرانيان صنعت نساجي را به هنر قدسي تبديل كردند. آنها توانستند كنايات تمثيلي و متعالي ايراني را كه بر اثر تداخل آيين مزداپرستي و اسلام ايجاد شده بود، به بهترين و زيباترين شكل روي پارچهها به تصوير بكشند و با تلفيق خط و طرح، مفاهيم عميقي را به نمايش بگذارند؛ و سرانجام مهارت خويش را در هنر پارچهبافي دنياي اسلام در هماهنگي با ديدگاه عرفاني، در معرض ديد همگان قرار دهند.(دادور،حديدي،1392)
در اوايل عصر سلجوقي، پارچهها طرحي ساده داشتند و در حجم زياد توليد ميشدند اما بعدها طرحها دقيقتر و پيچيدهتر شدند.«دوست داشتنيترين پارچهها نزد آنها، پارچههايي با بافت مورب يا با تار و پودهايي فراوان بود، گرچه در همان دوره پارچههاي بسياري مرسوم بود. (تقيپور، فهيميصفا، 1395)
حقيقتاً صنعت نساجي اين زمان از حيث طرز بافندگي، ابتكار انواع نقشه و قشنگي رنگ به درجه خيلي عالي رسيده بود به طوري كه بعدها وزير امور خارجه انگلستان ـ گلدستون به رنگرزهاي آن كشور توصيه نمود كه از كار ايرانيان در قسمت رنگ و رنگرزي ديدن نمايند و ابتكارات آنها را بياموزند و براي اجراي اين مقصود تعداد 60 نفر از رنگرزها انگليسي به اصفهان، كاشان، شوشتر و يزد آمدند تا اين فن عظيم را فراگيرند، چون به گفته گلدستون، پارچه ايراني و مخصوصاً فرش ايراني در مقابل نور آفتاب يا در مقابل ريختن سركه و شراب بر روي فرش ايراني و يا در زير باران قرار گرفتن آنها، رنگ ثبات بينظيري دارد و تغيير رنگ و حالت نميدهد. (شيرزاده،1390)
طرح ساده يا تافته در زمان هخامنشيان بوده، بافت كج راه يا اريب در زمان ساسانيان متداول شده است. در اين طرح ميتوان خطوط موربي در سطح پارچه مشاهده نمود.اين طرح در پارچههاي ساساني مكرراً ديده ميشود كه غالباً به صورت كجراه پودي 1:2 (نوعي بافت كجراه) است كه در آن نخهاي پود روي سطح پارچه ديده ميشوند. در دوره سلجوقي با استفاده از نخهايي با تاب كم (شلتاب) و تابزياد (سفتتاب) رگههاي اريب برسطح پارچه نمايانتر ميشدند.
تا دوره سلجوقي نمونهاي از بافت ساتن منظم بهدست نيامده است و استفاده از طرح اريبي كه در آن نخ تار روي سه نخ پود حركت ميكند، نشان از حركت طراحان پارچه به سوي خلق طرح ساتن است. در دوره سلجوقي ساتن نامنظم بافته ميشد.
در دوران اوليه اسلامي و سلجوقي، توليد پارچه دورو يا دوپودي بسيار رايج بود.
پارچهبافي با نقوش پچيدهي گياهي و حيواني از واسط دوره ساساني، وجود دستگاههاي بافندگي پيچيده را تأييد ميكند. اين طرحهاي پيچيده را زماني ميتوان بافت كه هر كدام از نخهاي تار هر وقت كه لازم بود بالا برود اين عمل با دستگاه(چلهكش) امكانپذير بود.«رولف» معتقد است در روسيه و چين اختراع شده و در ايران اصلاحاتي انجام شده است. اين دستگاه در پارچهبافي سنتي ايران به دستگاههاي «زريبافي» يا «نقشه بندي» در صنعت نساجي امروز به «ژاكارد» معروف است. (طالبپور،107،1392)
بعضي از اين طرحها داراي خلاقيت بسيار بالايي است كه امروزه با پيشرفت صنعت و ماشين آلات پيشرفته كمتر ميتوان مثل آنها را به وجود آورد. براي مثال پارچه دولا با شرايط خاص توليد شده و باعث تعجب و حيرت بسيار است كه به شرح آن ميپردازيم. نوعي پارچه در اين دوره به وسيله طراحان و مبتكران به دنيا عرضه شد كه باعث ترقي پارچههاي ايراني در دنيا گشت كه مركب از دو پارچه به رنگ مختلف بوده كه با يكديگر كاملاً فرق داشته و با هم بافته شده و گاهي يكي زير و ديگري در رو تشكيل شكل طرح آن را ميداده است. دكتر فيليپس آرمان در كتاب (صنايع ايران) شرح مفصلي در اين نوع منسوج درج نموده است.
در ميان انواع پارچه ابريشمي كه در آن عصر بهدستآمده است يك نوع پارچه ابريشمي ديده ميشود كه با تغيير نور تغيير رنگ ميدهد و نيز پارچه ابريشمي سبك و نازك ديده ميشود كه روي آن طرح حيوانات و خطوط كوفي بسيار عالي نقش گرديده است، رنگهاي آن عبارتند از سبز و سفيد روي زمينه طلائي و قرمز و قهوهاي(موزه لوور) تكه پارچه ابريشمي سفيد است كه نقشهي آن نيز به رنگ سفيد است و به قدري ريز بافته شده كه نقش آن ديده نميشود مگر آنكه آن را از يك طرف نگاه كنيد. پيدا كردن نقشه آن باعث تعجب و حيرت و مسرت ببينده شده و ايجاد حس مخصوص مينمايد(امروزه در طراحيهاي جديد اين نوع را طرحهاي سرژه سايهدار و يا اطلس سايهدار كه از طرفي به طرف ديگر نور هدايت ميكند و بر چشم انسان به حالت رقص نور در ميآيد كه البته اين وضعيت در ابريشم ظاهر ميشود.(شيرزاده،1390)كه به پارچه رنگ و نيم رنگ معروف است. در بافت اين پارچه زمينه(تار) و نقوش(پودها) همرنگ ميباشند و نقوش فقط براق است بهطوريكه كمي نسبت به زمينة پارچه، برجسته نمايان ميشود. (روحفر،11،1394) تابيده شده است. (s) يك نمونه از پارچههاي عصر سلجوقي موجود در موزه مقدم موجود است كه پود آن از چپ به راست و توضيح آنكه برخي از محققان پارچههاي بافته شده به اين شيوه را مخصوص مصر ميدانند از اين رو با توجه به فقدان پارچههاي ايراني منصوب به اين دوره كه هويت قطعي داشته باشند، مطالعه تطبيقي پارچه حاضر ضروري است.
نتايج اين تحقيق مبين آن است كه الياف پارچه مذكور«ابريشم» است و با تكينيك«كج راه» يا«اريب راه»، احتمالاً در قرن ششم هجري قمري(دوره سلجوقي)، بافته شده است. (مهجور،علي نژاد اسبوئي، 1391)
يكي از تكنيكهاي بافت پارچه در دوران اوليه اسلامي و سلجوقي ـ چنانكه به نام آن اشاره شد ـ پارچه دورو يا دوپودي به نام منير ميباشد. نحوه بافت اين پارچه به اين ترتيب است كه هنگام بافت، علاوه برتار، كه زمينه را شكل ميدهد همزمان دوسري پود براي نقشاندازي در پشت و روي پارچه به كار ميرود و چون نقشة يكي است، نقش پشت و روي پارچه يكسان و با رنگهاي مخالف بافته ميشود. بدين ترتيب، يك روي پارچه داراي زمينه و نقشي است كه طرف ديگر درست عكس رنگ روي آن را دارد؛ يعني اگر زمينه روي پارچه سفيد باشد و نقش آن سياه است، طرف ديگر زمينه سياه و نقش سفيد دارد. از مهمترين مراكز توليد اين پارچه شهر ري، شيراز و فسا بود. ري يكي از معروفترين مراكز بافندگي پارچههاي ابريشم در قبل و پس از اسلام به شمار ميرفت به خصوص در بافت پارچه ابريشمي منير كه پس از اسلام اين نوع پارچه به منير رازي(پارچه دوپودي منسوب به ري) معروف شد و از شاخصترين پارچههاي قرون اوليه اسلامي و سلجوقي گرديد. چنانكه اصطخري آورده است: از ري جامه منير خيزد. ري در آن زمان علاوه بر اين كه مركز توليد پارچه بوده است، مركز تجاري و ميانجي نواحي خراسان، گرگان، عراق و طبرستان نيز به شمار ميرفت و همچنين يكي از دروازههاي جهان و «عروس جهان» محسوب ميشد.(روحفر،11،1394)
مراكز پارچهبافي:
در قرون اوليه اسلامي مهمترين و فعالترين كارگاههاي پارچهبافي در مناطق طبرستان، گرگان، فارس و خوزستان متمركز بوده در دوره سلجوقيان يزد و كاشان و تبريز اضافه گرديد.
منابع:
1.تقيپور پريسا، فهيميصفا مليحه،(1395)، بررسي تطبيقي نقوش پارچههاي دوره سلجوقي با قاجار، چهارمين كنفرانس بين المللي پژوهش در علوم و تكنولوژي، سنپترزبورگ، روسيه
2.دادور ابوالقاسم، حديدي الناز،(1392)، بررسي نقوش منسوجات قرون اولية اسلامي(از قرن اول هجري قمري تا اواخر دورة سلجوقي)، جلوه هنر ـ دوره جديد، شماره ششم
3.روحفر، زهره،(1394)، نگاهي بر پارچهبافي دوران اسلامي،چاپ چهارم، تهران، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها(سمت)، مركز تحقيق و توسعة علوم انساني؛ سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري كشور
4.رياضي، محمد رضا،(1391)، تاريخ هنر جهان، چاپ دوم، تهران، شركت چاپ و نشر كتابهاي درسي ايران
5.زنداوي عسل،(1388)، بررسي نقوش دستبافتههاي(پارچههاي) دوره سلجوقي و ايلخاني،دو فصلنامه علمي ـ پژوهشي هنرهاي تجسمي نقشمايه، سال دوم، شماره چهارم
6.شيرزاده اكبر،(1390)، پژوهشي در پارچه از دوره سلجوقيان تا صفويه، مجله نساجي امروز، شماره صد وششم
7. طالبپور، فريده،(1392)، تاريخ پارچه و نساجي در ايران، چاپ دوم، تهران، دانشگاه الزهراء
8.غلامرضايي زهرا،(1394)، نگارههاي منسوجات ايراني از دوره باستان تا عصر صفوي، فصلنامه فرهنگ مردم ايران، شماره 42 و43
9.غيبي، مهرآسا،(1392)، تاريخ پوشاك اقوام ايراني، چاپ پنجم، تهران،انتشارات هيرمند
10.كميزي اقدس، حسني غلامرضا، جلاليجعفري بهنام،(1393)، بررسي نماد درخت زندگي در پارچه سلجوقي
11.مهجور فيروز، علينژاد اسبوئي زهرا،(1391)، بررسي تطبيقي نقشمايه و بافت يك نمونه از پارچههاي عصر سلجوقي موجود در موزه مقدم دانشگاه تهران، نشريه مطالعات تطبيقي هنر(دو فصلنامه علمي و پژوهشي)، سال دوم، شماره سوم
12.ياوري، حسين،(1392)، نساجي سنتي ايران، چاپ سوم،تهران،انتشارات سوره مهر
13.خط نوشتهها روي پارچههاي دوره اسلامي، دو فصلنامه مدرس هنر، دوره دو، شماره دو، پاييز و زمستان 1386
نگارش : زينب عزتي – مجيد شريف زاده
اشتراک رایگان سالانه مجله کهن
جهت دریافت اشتراک رایگان سالانه مجله نساجی و فرش ماشینی کهن در فرم زیر ثبت نام کنید










