ایتالیایی های پنهان دربار ایران
نسبت شاه صفوی و ارامنه از نگاه پی یتر دلاواله مشابه نسبت جنووایی ها با شاه اسپانیا است. اینکه جنووایی ها بانکداران شاه اسپانیا بودند بر کسی پوشیده نبود، اما اینکه جلفایی ها سرمایه گذاران شاه ایران بودند، دیری پنهان مانده بود. در بخش ششم از گزیده کتاب غلامان خاصه، نخبگان نوخاسته دوران صفوی، وضع تجارت ابریشم پس از شاه عباس و رابطه شاه و ارامنه مورد توجه قرار می گیرد.
انحصار تجارت ابریشم یک دهه بعد که شاه عباس از دنیا رفت خاتمه یافت. ارامنه با تقدیم مبلغ کلانی طلابه شاه جدید در مراسم تاج گذاریش از رفع محدودیت های تجاری حمایت کردند. اینکه خوجه نظر، کلانتر جلفای نو، دومین شخصی بود که به شاه جدید شادباش گفت و سکه به پایش ریخت نقش محوری ارامنه در الغای انحصار ابریشم شاه به رغم میل صفی را نفی نمی کند. انحصار ابریشم با تلاش های چند غلامی که از جانشینی صفی حمایت کرده بودند لغو شد. این جناح غلامان با نیروهای شورشی گیلان همدست بودند. خوجه نظر و ارامنه تحت ریاست او نیز با گیلانی هایی که به مخالفت با انحصار برخاستند همراه شدند.در ۱۶۲۹/۱۰۳۸ که صفی بر تخت سلطنت نشست ساروتقی خان، خواجه نامدار، والی دو ولایت ابریشم خیز گیلان و مازندران بود. محب علی بیگ، کارگزار ابریشم شاه و دریافت کننده پول جلفایی ها، بی آبرو شد. ساروتقی خان به محب علی بیگ و ملایم بیگ، به ترتیب ملک التجار اصفهان و ضرابی باشی دولت، اتهام حساب سازی و اختلاس نیم میلیون تومان پول زد. دومی را تامس هربرت که در ۱۶۲۸ به کاخ او رفته بود «خزانه شاه» می نامد. در دوره شاه عباس، تجارت ابریشم در دستان این دو غلام و خوجه نظر متمرکز بود و اینان با هم ارکان مالی آن را تشکیل می دادند.رسوایی محب علی بیگ و ملایم بیگ نخستین فصل مهم از زنجیره وقایعی بود که جناح دیگری از غلامان را بر سر کار آورد، جناحی که ساروتقی خان اش وزیر اعظم شد. یک جابه جایی سیاسی که قدرت بیشتری به این غلامان و ارامنه بخشید محدودیت های تحمیلی شاه عباس اول بر فروش ابریشم را برچید. در واقعه مرتبط دیگری، انبارهای ابریشم گیلان طی عصیانی در ۱۶۲۹ به یغما رفت. به نوشته انگلیسی ها ارامنه با اکثریت اعیان گیلانی همدل بودند. کتاب تاریخ گیلان که حدود سال ۱۶۳۰ از قلم عبدالفتاح فومنی تراویده است خبر از مقاومت محلی در برابر انحصار ابریشم حتی در زمان شاه عباس اول می دهد. چرخش وقایع به سود ساروتقی جاه طلب تمام شد و اندکی بعد او به مقام وزیر اعظمی رسید. گزارشی از کمپانی هند شرقی هلند در ۱۶۳۲ می گوید که عمده تجارت ابریشم ایران در دست ساروتقی خان و تاجری یهودی به نام خواجه داود است.پس از آنکه انحصار برافتاد، خوجه نظر باز به گرفتن پول از تجارت ابریشم ارامنه و سپردن آن به خزانه خاصه ادامه داد. طلاو نقره وارداتی را دیگر نه به دست محب علی بیگ بلکه به دولت جدید غلامان می دادند. فرمانی در ۱۶۲۹ نشان می دهد که درآمدهای خاصه را خواجه صندل نامی وصول می کند. بعد از اینکه کارگزار ابریشم شاه حذف شد، ارامنه به واسطه گری در فروش های خارجی پرداختند. نامه هایی از کارگزاران هلندی و انگلیسی حاکی است که اینان اکنون امید به خرید از ارامنه در سواحل دریای خزر داشتند. رابطه میان ارامنه و انگلیسی ها نوسان فراوانی از بی اعتمادی تا هم پیمانی داشت. این نامه ها همچنین جای تردید باقی نمی گذارند که انگلیسی ها منبع اطلاعاتی به جز خوجه نظر و پیک هایش نداشتند و ناچار بودند که به آ نها اعتماد کنند.
واردات نقره و مواجب غلامان
بازارهای عثمانی در پایان قرن شانزدهم یک دوره کاهش ارزش نقره را از سر گذراندند و ایران به علت وابستگی شدیدش به دریافت شمش نقره از طریق خاک عثمانی از این تحول زیان دید. واردات شمش نقره برای توسعه اقتصادی ایران در آغاز قرن هفدهم اهمیت حیاتی داشت. افزایش جریان شمش از قاره آمریکا در قرن هفدهم نیز مشکل کمبود مزمن نقره در آسیا را حل نکرد. بازارهای عثمانی عرضه کنندگان عمده نقره و ارامنه واردکنندگان اصلی آن به ایران باقی ماندند. به نوشته ژان باتیست تاورنیه، ارامنه که واردکنندگان عمده نقره اروپا از بازارهای عثمانی به ایران بودند هر چه نقره می خریدند به ضرابخانه های ایروان و تبریز می سپردند، اما تاجرها این امکان را هم داشتند که نقره خود را با دریافت هزینه حمل به ضرابخانه اصفهان ببرند. ضرابخانه ها نقره و طلارا تبدیل به نخ و سکه می کردند. در قرن شانزدهم ایران حدود هفتاد ضرابخانه داشت. سود آنها به جیب مقامات محلی می رفت. در دوره شاه عباس تعداد آنها به چهل کاهش یافت. تجمع شدید ضرابخانه ها در مازندران و گیلان، دو ناحیه ابریشم خیز اصلی کشور، در عهد شاه عباس، حاکی از رونق اقتصادی این منطقه بر پایه تجارت کاملاپولی شده ابریشم بود.
هدف از اعمال نظرات دربار بر ضرابخانه ها از طریق غلامان هرگز مورد توجه واقع نشده است. تلاش برای اعمال نظارت بر تجارت ابریشم نیز به موازات آن انجام گرفته است. اینکه منطقه خزر به تازگی به زیر نظارت و حاکمیت غلامان رفته بود امکان داشت یکی از عوامل اصلی تجمع ضرابخانه ها در این منطقه در دوره شاه عباس باشد. اکنون کسانی که سود ضرابخانه های منطقه به جیب آنها می رفت غلامان وزیر شده در منطقه بودند. رییس مستقیم آنها خزانه دار درآمدهای شاه بود که به «مستوفی خاصه» شهرت داشت. همبستگی تجارت ابریشم و کار ضرابخانه ها در روزگار شاه عباس شاید بهتر از هر جای دیگری در نقش های چندگانه دو غلام بلندپایه حاکم بر تجارت ابریشم نمایان باشد. محب علی بیگ، دایه غلامان، چند مقام دیگر هم داشت:
ملک التجار، معیرالممالک (ناظر عیار سکه ها) و همچنین ضرابی باشی (رییس ضرابخانه). غلام دیگر ملایم بیگ، نیز هر سه مقام را با هم داشت.
نحوه گردش عواید نقره در ضرابخانه ها روابط مالی تجاری ارمنی را با غلامان خاصه نشان می دهد. دستمزد غلامان را مستقیم از ضرابخانه می پرداختند و بخشی از نقره ای که وارد ضرابخانه ها می شد برای تامین مخارج خاندان سلطنت از خزانه شاه سر درمی آورد. غلامانی که جای قزلباشان را می گرفتند و زمین داران فارسی زبانی که در ولایت ها کلانتر می شدند برای ایجاد افواجی از غلامان وفادار به صفویه در ولایات به پول نقد نیازمند بودند. دستمزدهای غلامان در ارتش از خزانه همایونی پرداخت می شد. نقره و طلایی که بازرگانان ارمنی برای ضرابخانه ها می آوردند مواجب و عواید غلامان را تامین می کرد، چنانکه قطعه زیر گواهی می دهد.
در سال اعلی [=در بهترین سال ها] که تجار قروش بسیار از اطراف می آوردند و نقده سازی و فلوس کاری [=نخ ریسی و سکه زنی] در عین معموری شهر [=رونق اصفهان] که چهارصد عمله موجودی در نه دستگاه ضرابخانه هر روزه کار می کرده اند، پانصد تومان الی ششصد هفتصد تومان به اجاره می داده اند که مستاجر از کل اجاره دیوانی موازی یک هزار عدد اشرفی [= سکه نقره] و یکصد دستجه کله [=اشرفی بزرگ] که قیمت آن تخمینا دویست و پنجاه تومان به این موجب می شود، انفاد [=می فرستاده به] خزانه عمره و سیصد و پنجاه تومان دیگر را به مواجب معیر و ضرابی باشی و سایر ارباب حوالات سرکار خاصه شریفه می داده اند؛ و به غیر از همان مبلغ فوق، چیزی انفاد خزانه عامره نمی شده و شانزده یک از وجه واصلی سرکار خاصه شریفه در وجه معیر الممالک از قدیم الایام الی الان مقرر و مستمر است.» این قطعه از تذکره الملوک که از دستورنامه های دیوانی صفویه است به صراحت می گوید که چه مبلغی به خزانه شاه فرستاده می شد و اینکه بعضی مقامات حقوقشان را مستقیم از ضرابخانه می گرفتند. مطالب دیگری از همین دستورنامه نشان می دهد که سودی هم مستقیم به جیب شاه می رفت، زیرا از هر سکه ای که ضرب می شد مالیات می گرفت. حقوق معیر یک شانزدهم از کل نقره و طلایی بود که به شاه می رسید. او وظایف متعددی داشت که مراقبت از اصالت، وزن و عیار مسکوکات از جمله آنها بود.ضرابخانه های واقع در مناطق مرزی، مثل ضرابخانه های پراهمیت ارمنستان و گرجستان، در عهد شاه عباس نیز اهمیت خود را حفظ کردند. به علت اینکه آنها در نزدیکی مرز عثمانی بودند و شمش ها از طریق خاک روس و عثمانی به ایران می رسید، تاجرانی که برمی گشتند نقره وارداتی را به این دو ضرابخانه و ضرابخانه تبریز می دادند.
ضرابخانه های تفلیس و ایروان برای تجار ابریشم موقعیت راهبردی داشتند و تاورنیه در ادامه می نویسد تاجرانی که برای خرید ابریشم به گیلان می رفتند نقره شان را به ضرابخانه تفلیس می فروختند؛ زیرا ضرابی باشی تفلیس دو درصد سود به آنها می داد. از عهده اش برمی آمد؛ زیرا سکه ای که به آنها می داد کمی ناخالصی داشت، ولی آن را می گرفتند چون در گیلان قبولش می کردند. تاجرها چشم بر تقلب می بستند؛ زیرا برای آنها سود داشت؛ با همان سکه تقلبی که در گیلان در گردش بود، ابریشم می خریدند.زکریای اقلسی، تاجری که خاطراتش را در نیمه های قرن هفدهم به روی کاغذ آورده است، می نویسد که چند ضرابی باشی ارمنی در ضرابخانه های مرزی مهم تفلیس و ایروان پیاپی جانشین یکدیگر شدند. برادر خود او شمعون کارگزار خان ایروان از مراکز مهم اخذ مالیات و رییس ضرابخانه ایروان از مراکز اصلی تجدید ضرب الزامی مسکوکات نقره بود. چنانکه از توضیحات زکریا برمی آید، شغل برادرش نان و آب دار بود و آن را خرید و فروش می کردند. شمعون در شغلش بیشتر از خان ایروان دوام آورد و تحت امر سه خان دیگر – نجف قلی خان، عباس قلی خان، و صفی قلی خان – در ضرابخانه کار کرد. زکریا می گوید که برادرش در ضرابخانه به اسلام گرویده بود، ولی خود او مسیحی ماند.
پی یترو دلاواله در نامه هایش نقش ارامنه جلفای نو را به این سان توصیف می کند: «نسبت آنها به شاه ایران مثل نسبت جنووایی ها است به شاه اسپانیا. نه آنها می توانند بدون او زندگی کنند، نه او می تواند بدون آنها سر کند.» اینکه جنووایی ها بانکداران شاه اسپانیا بودند بر کسی پوشیده نیست، اما اینکه جلفایی ها سرمایه گذاران شاه ایران بودند دیری پنهان مانده بود.
کریسمس با شاه
نقره و طلارا ارامنه به مناسبت کریسمس نیز به شاه و اعضای خانواده اش می دادند. سفر شاه به جلفای نو در روز کریسمس نشانه حمایت او از ارامنه و روز قدردانی او از آنها بود. با اینکه مسیحیان را نجس می دانستند، منابعی مانند وقایع نامه کرملی ها می نویسند که شاه عباس در مورد ارامنه جلفای نو این سنت را زیر پا می گذاشت. برای تاکید بر اهمیت هم پیمانی سال ۱۶۱۹، دو سه ماه بعد از برگزاری مزایده، شاه تیول زمین هایی را که جلفایی ها در آنها زندگی می کردند به خودشان داد و در جشن کریسمس شان شرکت جست.
۶ ژانویه ۱۶۱۹/۲۰ محرم ۱۰۲۸ کودکانی به کم سن و سالی دو ماه را در حضور شاه در زاینده رود غسل تعمید دادند. تاورنیه می نویسد:
«عجیب است که به رغم سردی هوا این نوزادان سرما نمی خورند. شاه ایران معمولااگر در اصفهان باشد در این مراسم شرکت می کند. با اسب به همراه صاحب منصبانش به کنار رودخانه می رود. بعد از مراسم راهی جلفا می شود و به خانه کلانتر می رود که حاکم یا داروغه ارامنه است و غذایش را آنجا صرف می کند.» تاورنیه خود دو بار در خانه کلانتر جلفای نو در عهد شاه صفی و شاه عباس دوم شاهد بوده است. هر دو بار، جشن را – چنان که از دوره شاه عباس اول رسم شده بود – آشپزخانه شاه برگزار کرده است. ظروف طلای شاه را برای ضیافت به خانه میزبان می بردند. صاحب منصبی که مایل بود شاه را دعوت کند بیست تومان به مسوول آشپزخانه می پرداخت.پی یترو دلاواله در روزگار شاه عباس اول در چنین جشنی شرکت کرده بود. پس از جشن کریسمس در خانه کلانتر که پوشیده از قالی و پرده توصیف می شود، شاه هدایای نفیسی گرفته است. به نوشته تاورنیه بیشتر هدایا از اروپا خریداری شده بودند و قریب ۳۶۰ تومان می ارزیدند. بزرگان دربار از جمله خواجه سرایان نیز هدایایی می گرفتند، ولی تاورنیه می گوید اینها کجا و هدیه اصلی که روز کریسمس به مادر شاه می دادند کجا. ارزش این هدایا کمابیش برابر مواجب رییس حرم سرا بود که ۳۰۰ تومان در سال می گرفت. تازه این مبالغ کلان پول نقره و طلارا هم در لگن های طلابه شاه می دادند. حساب این هدایا هم البته از مالیات های جلفای نو جدا بود. در جامعه ای که هدیه دادن و گرفتن یک اهرم اقتصادی مهم به شمار می رفت، طلاو نقره ای که در کریسمس رد و بدل می شد بخشی از مراسم مبادله حمایت بین ارامنه و شاه و درباریان بود.