بخدا روزی نیست به یاد مخمل و ابریشم کاشان نباشم
بعد از گزارشی که از کاشان و سه مجموعه مخمل و ابریشم کاشان، میراث فرهنگی کاشان و کارگاه شعربافی محتشمی در شماره ۴۱ مجله کهن چاپ شد بازخوردهای جالبی از طرف اهالی نساجی دریافت کردیم که این یادداشت یکی از آنهاست. یادداشتی که در ادامه میآید درواقع دلنوشتهای است از طرف یکی از اهالی نساجی کاشان و کارمندان قدیمی مخمل و ابریشم کاشان که پس از خواندن گزارش چاپ شده در مجله نساجی کهن تصمیم گرفت اینگونه مراتب تشکر خود را جناب آقای مهندس زجاجی و مجموعه کهن به جا آورده است.
درود بر شما و مجله نساجی کهن که به حق یکی از بهترین یادگاران کارخانجات مخمل و ابریشم کاشان بودید و هستید و در هر نشست و انجمنی یاد و خاطرهای از این کارخانجات که در روزگاری نه چندان دور گل سرسبد نساجی ایران بود و همه نوع محصولات نساجی تولید میکرد، بنیانگذار و اولین تولید کننده انواع مخمل، اولین تولیدکننده فرش ماشینی و پارچههای چادری، تترون، مبلی، پردهای و …. دهها محصول متنوع بازار بود.
افسوس و هزاران دریغ که با بیکفایتی و بیهمتی و مدیریت ضعیف برخی از مسئولین این واحد صنعتی بزرگ، شمع وجودش به خاموشی گرائید. امروزه در هرگوشه دنیا برای حفظ کارخانجاتی این چنین که سابقه زباد و خوشنامی در صنعت دارند دولتها با تمام قوا وارد میشوند و با تزریق بودجه و مدیران قوی و ضربتی اینگونه صنایع را از خطر ورشکستگی نجات میدهند ولی افسوس و هزاران دریغ چه بر سر این مجموعه آمد. آسمان و فلک باید خون بگربند.
روزگاری که مدیران لایق و کارآمدی در راس شرکت بودند و ۳۰۰۰ پرسنل داشت، بیشترین مهندسین نساجی و برق و مکانیک و دهها تکنسین و … چرخهای این مجموعه عظیم را بگردش میآوردند نام مخمل کاشان باعث غرور و افتخار ملی بود و محصولاتش را پیش فروش میکردند و زمانی که صادرات غیر نفتی فقط مختص فرش دستی و زعفران و پسته و خشکبار بود محصولات این شرکت سر از بازارهای آسبایی و اروپایی و بینالمللی در میآورد. آرزو داشتم تا آخر عمرم در آن مجموعه میماندم و وصیت میکردم بعد از مرگ بدنم را در همان کارخانه و در ورودی و زیر پای کارگران عزیزش دفن میکردند.
بخدا روزی نیست به یاد مخمل و ابریشم کاشان نباشم و الان که این مطلب را مینویسم چشمانم خیس شده و هزاران خاطره از همکاران و مدیرانی که من افتخار همکاری را با آنها داشتم از جلوی چشمم رژه میروند. من هرچه آموختم از مخمل و ابریشم بود. بهترین سالهای عمرم را در آنجا گذراندم، بهترین مدیران را دیدم و از آنها آموختم. مخمل و ابریشم یک دانشگاه واقعی بود. اکثر مهندسین لایق قدیمی که امروز از موفقترین مدیران هستند از این مجموعه به سایر نقاط رفتهاند.
یاد و نام مدیران لایق و بنیانگذاران زحمتکش و عاشق این کارخانه بخیر. آنهایی که به دیار دوست پرواز کردهاند یاد و نامشان جاودانه، مثل مرحوم حاج آقا حسن تفضلی که پدر نساجی ایران بود و کلیه کمپانیهای دنیا نساجی ایران را به نام این مرد بزرگ میشناختند، یاد مرحوم حاج سید محمود لاجوردی و آفای اکبر لاجوردیان و مرحوم مهندس عریضی و دهها مدیر لایق دیگر بخیر و یاد و نامشان جاودانه و بر تارک صنعت نساجی ایران خواهد درخشید.
درود بیپایان برشما اهالی نساجی کهن و جناب مهندس که همیشه پشتیبان و قدردان این مجموعه بودید و در جلسات متعدد نام این شرکت را زنده نگه میدارید. به خدا باید موزهای تأسیس کنند و مراحل راه اندازی و پیشرفت و ترقی این شرکت را برای نسل آینده تشریح کنند و به یادگار بگذارند که ۵۰ یا ۶۰ سال پیش با کمترین امکانات و بیشترین تلاش و عشق چگونه این شرکت پا گرفت و چگونه به تدریج توسعه پیدا کرد.
یقین دارم اگر آن بزرگواران امروز زنده و مسئول شرکت بودند این شرکت مدرنتربن و پیشرفتهتربن شرکت نساجی ایران بود و افتخار صنعت نساجی ایران میبود. ولی افسوس و هزاران دریغ. ای کاش به حق این ماه پر برکت معجزهای اتفاق بیوفتد و مجدداً مشعل این کارخانه فروزانتر از گذشته بدرخشد. بخدای لاشریک اگر مدیریت لایق و کارآمدی داشت تا آخرعمرم در شرکت میماندم. حتی بعد از بازنشستگی و بدون کمترین چشم داشت مادی. اصلاً تقاضای بازنستگی نمیدادم. باز هم درود برشما و به تعصب صنعتی شما در دفاع از این مجموعه. پاینده و تندرست و محکم وقوی بمانید. آفرین برشما.