بخش دوم: “کارکرد البسه ابریشمی در هنرهای نمایشی دوره قجری “
(مطالعه موردی استان گیلان)
هنر های نمایشی دوره قاجار
حرکات نمایشی هر قوم برگرفته از عادات، باورها و زندگی روزمره آن قوم است. رادکلیف براون در این خصوص می گوید:«رقص معمولی مردم صورتی از بازی است که مبادی هنری را به ما نشان می دهد. این مجموعه در عین حال یک رسم اجتماعی را که باید بالضروره در موارد و حالات خاص اجرا شوند را معرفی می کند که هماهنگ، موزون، مرتب و برگرفته از آیین های خاص است که فقط در همان آیین قابل اجرا است(آبراهامز، ۱۳۶۴: ۸۳۴-۸۳۵). در ادامه مقاله به جهت درک بهتر مطلب هنرهای نمایشی عصر قاجار را در دو مقوله سوگ و جشن دنبال می شود.
الف) نمایش های سوگ
نمایش های سوگواری در دوره قاجار، تحت تاثیر تعصبات مذهبی شکل گرفته بودند؛ سوگواری سید الشهدا، تعزیه خوانی و شبیه خوانی مهمترین مناسک سوگ محسوب می شدند. عصر قاجار، عصر تلفیق هنر و مذهب محسوب می شود« ورود ابزار و لوازم موسیقی در کلیه آداب و رسوم ایرانیان بعد از اسلام اعم از سوگواری یا جشن ها نهی شده بود ولی رونق آیین های سوگواری و تعزیه در ایران دوره قاجاریه زمینه را برای ورود و استفاده از ابزارهایی مانند: دهل، سنج، کرنا، قره نی، شیپور و غیره امکان پذیر ساخت»(فربد، ض۳۸۶: ۱۵۷). مولفه های چون تجمل گرایی، حس خودنمایی و تفاخر دربار قاجار عامل اصلی رشد هنر های نمایشی در این دوره بود «مذهب، نقش موثری در پدیده های هنری، همچون شعر، موسیقی، نقاشی و حرکات موزون دارد. ارتباط متقابل بین این دو مقوله بسیار درهم تنیده و انفکاک ناپذیر است»(فربد، همان :۱۶۰).«در دوره ی سلطنت ناصرالدین شاه، نمایش مذهبی یا شبیه خوانی نیز وسیله ی اظهار تجمل و شکوه و جلال سلطنتی گردید و نقاره خانه دولتی نیز در کار نمایش وارد شد و در اواخر عهد ناصری تجمل و تفریح نمایش مذهبی، بیش از جنبه عزاداری و سوگواری آن گردید و حتی قصه ها و داستان هایی مانند داستان “دره الصدف”در تعزیه امیرتیمور و تعزیه حضرت یوسف و عروسی دختر قریش که هیچ ارتباطی با فاجعه کربلا نداشت، در این هنر نمایشی وارد شد و بدین ترتیب نمایش مذهبی به صورت یک صنعت و هنر خاص در آمد»( شمیم،۱۳۸۷: ۴۰۲) در اجتماع قجری جایگاه زنان بسیار کمرنگ بود؛ کنت دو سرسی در گزارشی از سفرنامه اش می نویسد:« ما وارد میدان بزرگی شدیم که در میان آن سکوی بلندی با چو ب برپا کرده بودند و در آنجا نمایشگران و پسر بچگانی که لباس دختران را پوشیده بودن، ..»(آیینه وند و حسام پور، ۱۳۹۱). «به جای زنان پسران جوان لباس زنان را می پوشند زیرا که شرکت زنان در این گونه نمایش ها ممنوع است»(رنه دالمانی، ۱۳۳۵: ۱۹۴). البته زنان مجالس مختص به خود را داشتند « تعزیه های زنانه که در خانه زنان اشراف صورت می گرفت ابتدا در خانه قمرالسلطنه دختر فتحعلی شاه و به دنبال مجلس های روضه خوانی زنانه پیدا شد و هر ساله در تمام عصرهای ده روز اول محرم برقرار بود»(بیضایی، ۱۳۴۴، ۱۶۰).
ب) نمایش های جشن
جشن، تجربه یک مراسم اجتماعی توام با افراط در خوردن و شادی است. جشن ها مراسم های آیینی هستندکه وحدت اجتماعی را تقویت می کنند و معمولا نمادی از فرهنگ و باورهای قومی هستند. در تضاد با مراسم عزاداری که معمولا البسه یک رنگ است در جشن ها تنوع رنگ در البسه دیده می شود. اقوام مختلف، در مراسم های شادی و جشن به صورت گروهی پایکوبی می کنند.
مطرب خوانی، نمایش هنری ویژه دوره قجری محسوب می شود. سرگرمی محافل زنان قجری مختص به محافل دعا و عزاداری نبود بلکه بهانه ای برای جشن ها و سرگرمی هایی بود که زنان اندرونی در محفل های خصوصی برای خود فراهم می ساختند « هنگامی که زن ها به مناسبت مهمانی یا جشنی در جایی جمع می شدند، چند تایی آن ها داستان های عامیانه ای را که برخی ساخته خودشان بود و برخی دیگر، اقتباس از رقص های داستان دار مطربان بود بازی می کردند. همه بازیگران و تماشاگران این نمایش ها زنان و بچه ها بودند… “عموسبزی فروش”، “خاله رورو” ، ” زن آشیخ”، “عروس و مادر شوهر”، یا “مادرشوهر بهانه گیر” ، گندم گل گندم” ، “خاله دیگ به سر” و..» (بیضایی، همان، ۲۱۸).عادات و رفتارهای زنان اندرونی قجری بر فرهنگ عامه معاصر ایران بسیار تاثیرگذار بود. در یادداشت های فوروکاوا ، نفر دوم هیات سفارت یوشیدا، به نام سفرنامه ایران (پروشیاکیکوء ) در سال ۱۸۹۰ در توکیو چاپ شده، به نقل از هاشم زاده فوروکاوا در سفرنامه خود در خصوص جشن های گیلانی ها چنین آورده است «تمثال بزرگی از شاه آویخته و والی و دیگر مقام های حکومت همه با لباس رسمی نشسته اند… در مدت این مهمانی، گروه نوازندگان در بیرون تالار آهنگ های ایرانی می نواخت…دو پسربچه که مویشان را تا دوش بلند کرده و دامن پرچین کوتاه زنانه پوشیده بودند، دایره زنان در برابر میزبان و میهمانان به آهنگ موسیقی که نواخته می شد می رقصیدند…» (رجب زاده،همان: ۵۱) فوروکاوا در سفرنامه خود به آتش بازی در دارالحکومه رشت اشاره می کند. وی می گوید مردم برای تماشای آتش بازی گرداگرد عمارت حکومتی جمع می شدند « برای متفرق کردن آنها هم آتش بازی به کار بردند؛ به این طرز که مردی که اسبی ساخته شده از کاغذ را که میانش سوراخی داشت به کمر بسته و صورت سوارکار پیدا کرده بود، بر پشت این اسب کاغذی ترقه و اسباب آتش بازی گذاشت و آن را روشن کردند و دو اسب با آتش بازی گرداب مانند روشن شد و او تند میان مردم دوید و با ترقه و جرقه آتش آنان را فراری داد. مردم از هر سو شتابان وبا سر و صدا می دویدند و این منظره مایه شادمانی مردمی که در بالاخانه سر در نگاه می کردند شد»(رجب زاده، همان:۵۲). مسعودی به نقل از نجمی در خصوص رقص های دوره قاجار می گوید « در دوره قاجاریه هم تمایز بین رقص های مجلسی و رقص های مردمی وجود دارد. برای اجرای رقص های مجلسی یا بزمی دسته های مطرب زنانه و مردانه به نام “عملجات طرب” وجود داشته اند» سپس وی به نقل از نک خالقی و مشحون می افزاید:« دسته های مردانه که مخصوص مجالس مردانه بود از چند نوازنده تار، کمانچه، سنتور و ضرب، یک خواننده و یک یا دو رقصنده و عده ای بازیگر که نمایش هم می دانند، تشکیل می شد دسته های زنانه در مهمانی های بزرگ زنانه، مردانه و عروسی ها شرکت می کردند؛ در دوره مظفرالدین شاه دسته منور و گلین بسیار شهرت داشت، اینان با زیور آلات و جواهرات و لباس های کردی، بختیاری، چوپانی و عربی رقص متنوعی اجرا می کردند. از جمله رقص هایی را که می توان نام برد، رقص با رنگ، با گیلاس، با شمعدان و لاله بدون آن که شمع خاموش و لاله واژگون شود و رقص توام با معلق زدن در طول تالار هماهنگ و همراه با موسیقی بود»(مسعودی،۱۳۹۴). هرچند تلفیقی از رقص های فولکلور ایرانی و رقص های درباری در دوران قاجار توام با موسیقی سنتی ایرانی حرکتی نمایشی را به وجود آورد که در محافل درباری ” رقص سنتی ایرانی” نام گرفت. اما هر یک از اقوام ایرانی حرکات نمایشی مختص با ویژگی های فرهنگی خود را داشتند. جغرافیای گیلان به دو بخش قومی گیلک و تالش تقسیم می شود. بر اساس تحقیقات، در بافت فرهنگی تالش که بر دامداری استوار است مردم در جوار زندگی سخت و خشن کوهستانی دارای فرهنگی متضاد با جلگه نشین های گیلان (گیلک ها) هستند. موسیقی تالش ها نی نوازی و دستون های حزن انگیز است. رقص زنان بسیار کمرنگ دیده می شود بجز در مراسم عروسی که چراغ و مجمع (سینی های بزرگ مسی)بر سر خوانچه بری می کنند، هنرمندان معمولا البسه های بومی زیبای تالشی بر تن داشتند و روسری های ابریشمی سپید ریش دار بر سر می گذاشتند. رسوم چراغ بری در تالش از دوره قاجاریه مرسوم بوده است و فورو کوما نیز در سفرنامه خود به آن اشاره نموده است. در اقوام گیلک بنا به زندگی کشاورزی دارای فرهنگی لطیف تر از تالش هستند. موسیقی گیلکی سبکسرانه و شاد است و موسیقی و پایکوبی بجارسری (مختص کار در شالیزار) بخشی از فرهنگ کار در آنان است نشان دهنده روحیه شاد قوم گیل است. «رقص قاسم آبادی معروفترین حرکت نمایشی در گیلان محسوب می شود. رقص قاسم آبادی گلچینی از رنگ و دعای مردم گیلان در فصل کشت و برداشت است»(خبرگزاری میراث فرهنگی، ۱۳۹۲). نمایشگران رقص قاسم آبادی، جهت هنرنمایی خود البسه ویژه ای به تن می کنند که بسیار چشمگیر و رنگارنگ است. لباس قاسم آبادی که رقاصان معمولاً در رقص قاسم آبادی بر تن میکنند، همانطور که از نام آن پیداست، لباس محلی روستای قاسم آباد است. این لباس از سه تکه تشکیل شده است: تنبان و یا شلوار قاسم آبادی که در دوخت آن بین ۱۰ تا ۱۵ متر پارچه به کار میرود و با رنگ های متفاوت و چین بسیار زیاد دوخته میشود. پیراهن که تقریباً تا روی تنبان قاسم آبادی میآید و جلیقه که با پول و سکه تزیین میشود. البته زنان قاسم آبادی روسری بلندی نیز به دور سر خود میبندند که از دو قسمت پیشانی بند و روسری توری دستبافت تشکیل میشود(خبرگزاری میراث فرهنگی، ۱۳۹۲). تنوع رنگ لباس قاسم آبادی نشان از ذوق هنرمندان آن دارد، به طوری که رنگهای قرمز و سفید در این لباس غالب هستند و تکههای سبز به صورت محدود در آن دیده میشوند. این رنگها در هنگام چرخش و حرکات در طول رقص نمودی از گنبد دوار را به نمایش میگذارند. رنگهای سیاه و بنفش یا در دوخت این لباس به کار برده نمیشوند و یا اگر هم مورد استفاده قرار گیرند، وجودشان بسیار کم و محدود است. رقص هایی که نشان دهنده کار است و رابطه انسان را با طبیعت نشان می دهند مانند رقص قاسم آبادی که وجین کردن شالی کاران شمال را در حرکتی جمعی نشان می دهد. « این ویژگی ها نماد وحدت قومی و یگانگی در میان آنان است»(محفوظ ،۱۳۸۸). مراسم های آیینی اقوام مختلف، در بر دارنده باورها و آداب و رسوم جاری در زندگی روزمره مردم بودند. رقص گیلانی عمدتا فرهنگ کار شالی در گیلان را به نمایش می گذاشت. گفته شده که «رقص قدیمی ترین هنر یا هنر اول است» (افشار،۱۴:۱۳۸۸). «رقص طیف وسیعی از باله، رقص های مدرن، رقص های مردم و رقص های بداهه فردی را در بر میگیرد، بدینسان مفهوم رقص در جوامع مختلف متفاوت است. با این حال باور عمومی بر این است که رقص میان تمام مردم جهان وجود دارد؛ زیرا حرکت به خودی خود ابزار جهانی ارتباط و بیان است. مانند سخن گفتن، حرکت نیز می تواند ساختارمند باشد. از آنجا که حرکت ابزار بیان در همه جوامع انسانی در همه جهان است، رقص نیز جهانی در نظر گرفته می شود»(مسعودی،۱۳۹۴: ۱۷). « در گیلان و مازندران نقش اصلی رقص ها را بیشتر زنان به عهده دارند و رقص قاسم آبادی بیش از سایر رقص ها متداول است. حرکت دست ها در این رقص چگونگی نشاء، وجین، درو و سپس بوجاری برنج[عملی که در طی آن دانه های برنج و یا غلات از ساقه و پوست جدا می شود] را نشان می دهد. در وسط های رقص یک سینی بالای سر می گیرند و حرکت دادن آن در حالت نشسته، نشانگر چگونگی برنج پیش از پخت است. رقص قاسم آبادی با دو استکان یا اشیا فلزی نیز صورت می گیرد» (محفوظ، همان). تصور می شود زنان در گیلان، به دلیل کار در شالیزار ها به سبکی که زنان در دیگر نقاط ایران در دوره قاجار زندگی می کردند در اندرون نبودند. « زن های گیلک زیبا و سفیدتر از زن های سایر نواحی ایران هستند، و به ظاهر ساده تر از زنان دیگر می باشند. کمتر روبنده به کار می برند ولی چادر به سر می کنند و آنرا طوری می گذارند که قسمت زیادی از چهره آنها دیده می شود. آنها به پوشیدن پاچین عادت دارند»(رابینو، ۱۳۹۱: ۱۸). پاچین دامنی چین دار بود که جنس پارچه بنا به طبقه خانوادگی انتخاب می شد. پاچین ها دارای نواردوزی های ابریشمی بودند و یا اینکه به طور کامل از جنس ابریشم تهیه می شدند.« در دوران مشروطیت و گسترش روابط فرهنگی و هنری با کشور های غربی، رقص های اروپایی نیز در ایران مورد توجه قرار گرفت و کلاسهای رقص کلاسیک و مدرن اروپایی ابتدا به وسیله اتباع خارجی و سپس توسط خود ایرانیان به وجود آمدو به سرعت توسعه یافت. در کلاس های باله کلاسیک ، رقص های ملی و محلی کشورهای دیگری مانند روسیه نیز آموخته می شد»(محفوظ، ۱۳۸۸).
جشن های ویژه نوروز و حرکات نمایشی مختص به این ایام ، از جمله نوروز خوانی، نمایش عروس گوله مختص به گیلان است. به طور دقیق از ریشه آغاز این نمایش ها اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما بر اساس سفرنامه های اروپاییان و به ویژه گزارشات خودزکو در دوره قاجار اجرای این نمایش ها تایید شده است. نوروزخوانی از دیر باز در گیلان موسیقی سبزی است که نوید بهار را می دهد. در اشعار نوروزخوان ها دعای خیر و برکت نهفته است. محمد بشرا به نقل ازالکساندر خودزکو (در سال های پیش از ۱۲۲۱ خورشیدی) چنین می نویسد« از چند روز پیش از آغاز سال نو، عده ای از کودکان هفت تا دوازده ساله با هم جمع شده، گروهی را تشکیل می دهند و بعد در کوچه ها و محله ها راه افتاده دم در خانه ای می ایستند و با خواندن ترانه هایی، سال نو را به صاحبخانه تبریک می گویند و مژدگانی می خواهند»(بشرا،۱۳۸۵: ۳۰) اشعار نوروزی و همچنین اشعار مربوط به مراسم عروسه گولی درزمان حضور خودزکو در ایران خوانده می شد در مقدمه کتابش نوشته است:«تمامی ترانه های آورده شده، به استثنای اندکی از آن ها به وسیله محارم حرم فتحعلی شاه قاجار به من رسیده است و من در مواقع و مناسبت های مختلف، از محبت آنان برخوردار شده ام»(بشرا،همان،۳۱).
نتیجه گیری
هنر های نمایشی در مناسک گذار دوره قاجار با بن مایه های مذهبی انجام می گرفت به همین دلیل زنان در انظار عمومی کمتر دیده می شدند و جمع های اندرونی آنان به بهانه های شادی و عزاداری توام با حرکات نمایشی بود که بر فرهنگ عامه دوره معاصر تاثیر بسیاری گذاشت. تجمل گرایی از سرگرمی ها و افتخارات مجالس دوره قجری محسوب می شد. دربار و طبقه اشراف، الگوی رفتاری مردمان ولایات بودند این در شرایطی بود که خود دربار تحت تاثیر مراوده با اروپاییان از طرز رفتار و البسه آنان الگوبرداری می کرد. جغرافیای گیلان متفاوت از سایر مناطق ایران بود. بر اساس مکتوبات تاریخی عواملی چون:۱- وجود کارگاه های ابریشم بافی۲- تنوع قیمت ۳- تنوع در جنس ابریشم سبب شد تا گیلانی ها در سطح وسیع تری نسبت به دیگر نقاط ایران، امکان کاربری ابریشم را در البسه خود داشته باشند. بیشترین کارکرد ابریشم به دلیل لطافت و ظرافت در البسه های مربوط به جشن ها و هنروران نمایشی بود. در جشن های ازدواج گیلان، دختران و پسران با البسه های الوان ابریشمی هنرنمایی می نمودند. دامن های پرچین رنگی همچون دایره هایی مزین کننده جشن های گیلانی بود و طبیعت مهمترین نقش را در رنگ بندی البسه های هنرمندان داشت. افول تولید ابریشم و روند مدرنیزاسیون در دوره قاجار سبب شد تا البسه ابریشمی کارکرد خود را در سطح معیشتی و عمومی از دست بدهد و فقط مختص به تشریفات در مجالس گردد.
هنرهای نمایشی گیلان در دوره قجری بخشی از تاریخ شفاهی و فرهنگ عامه کشور را در خود جای داده اند پیشنهادات ذیل جهت احیا هنر، بر اساس مکتوبات مقاله پیش رو تقدیم می گردد:
- جمع آوری اطلاعات نمایش های عامه دوره قاجار اعم از اشعار فولکلور، حرکات نمایشی، موسیقی و نحوه البسه به صورت کتاب.
- تدوین بخشی از سند چشم انداز هنر های معاصر بر اساس بازبینی هنرهای نمایشی معاصر.
- ایجاد مدرسه های هنر با رویکرد تاریخی، جهت بازبینی هنرهای نمایشی و هنرهای ظریفه مرتبط با آن.
- احداث پارک موزه هنرهای نمایشی.
- کاربری هنرهای نمایشی دوره قجری در سایت های گردشگری، در جهت توسعه گردشگری فرهنگی .
- احیاء نمایش های دوره قجری در کارگاه های هنر و تئاتر، با کاربری البسه های ویژه بومی.
- احیاء کارگاه های تولید البسه ابریشمی الوان با طرح های قجری.
- احیاء هنر های ابریشم دوزی و کاربری آنها در هنر های نمایشی.
- کاربری هنرهای نمایشی دوره قجری به سبک آن دوره، در جشنواره های هنر های نمایشی خیابانی به ویژه جشنواره های استان گیلان مانند جشنواره تئاتر خیابانی شهروند لاهیجان.
احیاء کارگاه های ابریشم بافی، رنگرزی به روش های سنتی جهت توسعه صنایع دستی استان.
برای دیدن بخش اول مقاله به لینک زیر بروید: