نقد سرمایه داری، از منظری التقاطی
چندی پیش مطلبی از آقای محسن مهدیان با عنوان «سرمایه دار دائم الوضو با تسبیح دانه درشت» خواندم؛ به نظرم رسید نکاتی را درباره آن یادداشت به اطلاع ایشان و خوانندگان برسانم:
مطلب ایشان با یک جمله سنگین آغاز میشود: «سرمایهداری در ایران سرنوشت غمانگیزی دارد … پدیده سابقهداری … که به دلایلی، از حاشیه امن و عقبه پر قدرتی برخوردار است.» ایشان در حالی از سرنوشت غمانگیز سرمایه داری در ایران سخن گفتهاند که ظاهراً چیزی از معنای سرمایه داری نمیدانند.
فارغ از موافقت یا مخالفت با سرمایه داری- به عنوان یک امر تاریخی و مدرن-، آنچه مسلم است بزرگترین دغدغه روشنفکران سکولار و مهمترین سئوال جامعه شناسی ایرانی، علل عدم تحقق سرمایه داری در ایران است.
همچنین، «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری » اثر ماکس وبر یکی از مهمترین متنهای کلاسیک جامعهشناسی است. این اثر ابتدا بهصورت یک مقاله دو قسمتی در آرشیو علوم اجتماعی و سیاست اجتماعی که وبر از سردبیرانش بود منتشر شد و بلافاصله بحثهای زیادی را در محافل آکادمیک برانگیخت. انجمن بینالمللی جامعهشناختی این کتاب را مهمترین اثر قرن بیستم دانسته است. بنابراین مهمترین ضعف نوشتار مزبور، ناتوانی در تمیز میان ثروتمند و سرمایهدار است.
در بخش دیگری از متن ایشان میخوانیم: «عنوان مقاله … به دو دلیل انتخاب شده است. اول … تصویری که در ذهن مخاطب ایجاد میکند [و] جامعه ما با این تعبیر … بیگانه نیست.»
بنده با ایشان درباره تصویری که از سرمایه دار در ذهن عوام ایجاد میشود و جامعه ما نیز با آن بیگانه نیست، موافقم. اما تصویری که در ذهن مردم پدید میآید، ضرورتاً صحیح نیست. اتفاقاً تصاویر مورد نظر ایشان در دوره تسلط سیاست های شبه سوسیالیستی دولت میرحسین موسوی و بعدها در دوران اصلاحات در ذهن مردم ساخته شد. به عبارت دیگر، در مقطع نخست، حامیان اقتصاد شبه سوسیالیستی، ناجوانمردانه مخالفان خود را متهم به سرمایه داری و زالوصفتی نمودند و در مقطع دوم، همه گروهها و اقشار مذهبی، مورد هجوم رسانهای تجدیدنظرطلبان قرار گرفته و تصویرسازی شدند. از این جمله می توان به تعرض به ساحت روحانیت (مثلاً در فیلم مارمولک)، بسیج (نان، عشق، موتور هزار)، بازاریان (دنیا)، و… نام برد. مهمترین ویژگی این تصاویر موهن تأکید بر ظاهرگرائی و نمادسازی ارزشی و دینی (نظیر خیرات کردن، صدقه دادن، نذر کردن، نماز جماعت خواندن، هیئت برگزار کردن و…) است که مستقیماً در نوشتار فوق مورد استناد قرار گرفته است.
تصویر پروپاگاندایی اصلاح طلبانه، انجام واجبات و مستحبات دینی را دارای دو کارکرد فردی و اجتماعی میداند. کارکردهای فردی بر دو نوع است: ۱- تسکین قلب و معامله برای خرید بهشت ۲- کسب آرامش و اعتماد به نفس دینی برای فرار از پوچی. چرا که از نظر جامعهشناسی دین، مهمترین کارکرد خرافه، دین و جادو، همانا تفسیر و توجیه عالم مادی و تسکین روانی فردی و جمعی است .
کارکرد اجتماعی دین نیز عبارت است از: ۱-کسب منزلت اجتماعی (که از طریق ساخت مسجد، مدرسه، حسینیه و… و به طرزی ریاکارانه محقق میشود) ۲- ساماندهی جامعه و احراز جایگاه سیاسی (که در گفتمان روشنفکری، دین در جمهوری اسلامی ناتوان از این امر و گرفتار در چرخه رانت خواری و دلالی است که با خانه های مجلل و خودروهای صدها میلیونی عینیت مییابد).
البته واضح است که نگارنده متوجه مفروضات گفته های خود و پیامدهای آنها نیست. چرا که مهمترین پیامد این موضوع، توصیه به انجام اعمال خیر در قالب NGO و به نیت کاهش آلام بشری بدون انکار یا تأیید وجود معاد و بهشت و جهنم است.
بنابراین دومین ضعف نوشتار مزبور، گرفتاری در چارچوب تصاویر برساخته توسط ارباب قدرت است. البته این تذکر، به معنی، عدم وجود بازاری زالو صفت نیست؛ بلکه سخن از «همه را با یک چوب راندن» است. به سخن دیگر، مگر مدیر، کارگر، کارمند، روزنامه نگار، سیاستمدار، استاد دانشگاه و… سودجو و عافیت طلب و نان به نرخ روز خور کم است؟
مهمترین معضل متون احساسی و در نتیجه غیرعقلانی مانند نوشتار مذکور، ساختن تصاویر یکدست و قابل تعمیم ۹۹/۹۹% بر اساس تجربه زیسته است که منجر به بروز دیدگاه های خصمانه میان اقشار گوناگون و نوعی اخلال در امنیت روانی جامعه شده است. جالب است بدانید که در چارچوب دیدگاه ساده اندیشانه فوق، مشاغل آزاد، مشاغل دولتی را به رشوه خواری و مشاغل دولتی، مشاغل آزاد را به سودجویی و مشاغل یدی، مشاغل فکری را به بیکاری و اتلاف وقت و مشاغل فکری (کارشناسی)، مشاغل یدی را به جهالت و افراد تحصیلکرده، تحصیل نکردگان را به نداشتن سرمایه فرهنگی و تحصیل نکردگان، تحصیل کردگان را به اِ وا خواهری و بی عرضگی و… متهم میکنند و این همه صحیح و منصفانه نیست.
در بخش دیگری از متن ایشان آمده است: «رفتار این سرمایهدار در هر دو عرصه خطرناکتر از سرمایهدار کرواتیِ است که زنجیر طلا بر گردن میآویزد. و البته چنین کاراکتری بهدلیل ویژگیهای فردی و اجتماعی که دارد در حال تبدیل شدن به یک نحله و سبک زندگی است و روزبهروز بر تعداد اینگونه افراد افزوده میشود.» عبارت فوق بهترین دلیل صحت فرض ما و رد امکان بدبینی است. چرا که بلافاصله نتیجه میگیرد کاراکتر و سبک زندگی فردی که اهل عبادت نیست و ظاهر غیراسلامی نیز دارد، اگر چه در حال گسترش باشد، لاجرم در موقعیت برتر و کمخطری قرار دارد.
در بخش بعد، نگارنده محترم پای روایات گزینش شده را به میان می کشد و برای کودک گل فروش اشک ماتم میریزد و رابین هود و «سرمایه دار» قصه ما را متهم به خوردن مال یتیم و کلاه شرعی و… میکند.
داستان ادامه پیدا میکند تا به مسائل روز میرسیم: «مفهوم این حکایت تاریخی در اقتصاد سیاسی امروز قابل مشاهده است. جریان سرمایهای که با عمل به مستحبات و نذری و مجلس گرفتن، خود را بینیاز از تکالیف اصلی میبیند. … [و] … هر روز رانتیتر از گذشته [میشود]. اثر اجتماعی زندگی این فرد نیز رفعکننده تناقض ارزشهای اخلاقی با سبک زندگی سرمایهداری است. این نوع زندگی نگاه انتقادی به سرمایهداری را تبدیل به غبطه خوردن و انگشت حسرت گزیدن میکند. این نوع سرمایهداری است که مصلحت را آنچنان فربه میکند که حاضر است با «خوداجتهادی» و در هر زمانی به قاعده «اکل میته» با آمریکا هم پای میز مذاکره بنشیند.»
از اینجا مشخص میشود که نگارنده ارجمند احتمالاً با آقای هاشمی و حزب کارگزاران محاکات می کرده است. اما آقای هاشمی طرفدار سرمایه داری به معنای دقیق آن است که اتفاقاً در ایران ریشه نداشته است. به همین دلیل منتقدان، دوران سازندگی، را به تاچریسم تحویل و تأویل میکنند. و طبیعتاً پایان شبه سوسیالیسم و تاچریسم، نئولیبرالیسم را به عنوان نقطه اتصال تمام مدرنیستها مطرح میسازد و البته ما درباره میزان و اصل صحت و سقم «بیامو ۲۰۰ میلیون تومانی … و … کت شلوار برنددار یک میلیون تومانی … و … عطر ۵۰۰ هزار تومانی … و … طلا و چادر همسر و یا همسران … و … برگزاری عروسی در دُبی … و … چارتر هواپیما … و … موسیقی مجاز… و … سفرهای سالیانه مکه و مدینه و آنتالیا … و … آپارتمان زعفرانیهاش با متری ۱۱ میلیون تومان، با استخر معلق و آشپزخانه مرکزی و باغ پرندگان» نظری نمیدهیم.
غرض، تفکیک «جریان مذهبی و ریشه دار بازار سنتی» از «جریان نوکیسه و بی ریش و ریشه ی دست پنهان بازار» و تفکیک «اقتصاد مردمی و مردمی سازی» از «اقتصاد خصوصی و خصوصی یا شخصی سازی» بود که در هر سه دوره سازندگی، اصلاحات و مهرورزی مورد بی مهری قرار گرفتند و سرنوشت تولید ملی را به اینجا رساندند که میبینیم.