فاصله طولانی نق تا نقد؛ در باب ضرورت حراست از حرمت نقد و نقادی
فرش دستباف ایران در طول تاریخ قریب یکصد ساله حضور رسمی و گسترده در بازارهای جهانی، همواره با مشکلات و مسائل مختلفی دست به گریبان بوده است.
ارزش افزوده بالای این کالای هنری و اقبال روزافزون بازارهای جهانی از آن و نیز قیمت تمام شده پائین ناشی از بهره کشی از بافندگان، علاوه بر حضور تولیدکنندگان صاحب سبک و سلیقه، زمینه حضور و فعالیت سودجویانه عده کثیری را در این عرصه فراهم آورد. همانها که در کنار تولید قالی و بیش و پیش از آن، قصه های پنجه های خونین بافندگان و جور و ستم های ناجوانمردانه ای را بر دامان این هنر ملی و دیر پا، وصله ناجور زده و از هیچ ظلمی برای تضییع حقوق طراح و قالیباف دریغ نورزیدند. سخن از گروه کثیری است که بافندگان قصه های ستم آنان را در لابلای ترانه های قالیبافی – که نه… سوگ آواهای نفرت- در هر گره بر اندام فرش بافتند و هنوز هم می بافند.
در طول این یک قرن، همواره بدلایل فراوانی از جمله پراکندگی جغرافیایی حوزه های عملکردی بافندگان، تلاش دولتها برای ایجاد امکان نظارت بر این بخش با شکست مواجه بوده است. البته در این میان نبود سیاستی کلان، عدم برنامه ریزی مناسب، نبود اراده کافی در جهت رفع ظلم از بافندگان، وجود و حضور دولتیان و وابستگان به حکومت ها که خود در این تعامل ظالمانه ذینفع بوده اند در کنار طمع سیری ناپذیر بخش عمده ای از تولیدکنندگان مستقل، همه و همه و همواره تضییع حقوق مادی و انسانی بافندگان را به همراه داشته است.
نگاهی به گزارشات منتشره دولتی حاکی از آن است که مشکلات امروز فرش دستباف ایران ریشه هایی عمیق به درازای یک قرن داشته و دارد. مشکلاتی که بدلایل فوق و نیز عدم تعامل راستین و صادقانه میان حاکمان و متولیان رسمی از یکسو و دستاندرکاران بخش خصوصی و تعاونی از سوی دیگر، اگر تغییر شکل ظاهری محدودی هم بواسطه تغییر روش زندگی مردمان داشته است، لکن ماهیت آن پایدار و ثابت باقی مانده است.
در طول همین سده، تولیدکنندگان متاسفانه معدودی هم بوده و هستند که با درک زحمات و تلاش های بافندگان نان خود را بخون پنجه های بافندگان نیالوده و بافندگان را نیز در ماحصل تلاش اقتصادی شان سهیم نموده اند. روستاهایی را به برکت قالیبافی و نیت انسانی آباد کرده و کمک موثری در تامین معیشت روستائیان از ناحیه حفظ فعالیتهای قالیبافی در روستاها نموده اند.
به موازات آنان مردانی نیز از درون حاکمیت و به حکم انسانی تلاش های موثری برای سامان دادن به اوضاع و ترفیع و بهبود شرایط زندگی و معیشت بافندگان و هنرمندان کرده اند که تاریخ نام و نقش و یاد هر دو این گروه را در دل خود ثبت و از آنان به نیکی یاد کرده و می کند. بخشی از همین مردان امروز در کهنسالی، و با دستانی نه چندان پر تر از بافندگان در میان ما حاضرند هرچند که دست اجل هر از گاه یکی از آنان را در تنهایی، فقر و بی مهری من و ما با خود بدیدار حق برده و میبرد. کسانی که همواره نامشان را از زبان دستاندرکاران به نیکی شنیده و می شنویم.
شعار دفاع از شان و منزلت بافندگان که از شدت تکرار بغایت کسالت آور گردیده است اما، هنوز چندان فریبنده و کارگر مانده است تا بتوان از حواشی آن نیات و مقاصدی را استتار کرده و این خیل عظیم را به وعده آب و نان و آرامشی ولو اندک بدنبال خود کشید!
همانگونه که در سطور فوق اشاره شد شعار دهندگان در هر دو سمتِ دستاندرکاران رسمی و فعالان خصوصی، حضور تاریخی خود را حفظ کرده و هر یک به نوعی نمک بر زخم بافندگان می پاشند.
شاید خوانندگان این مطلب نویسنده را به ایراد اتهام و افترا متهم کنند. باکی نیست. اما کافی است تا لحظه ای به این مطالب از منظری منصفانه نگریسته و بدون پیشداوری، تاریخ این مناسبات یکسویه را مرور کنیم تا مطالبی را که بدلیل حفظ شان و حرمت بافندگان و پاسداشت زحمات انسانهای دستاندرکار و شریف دولتی و خصوصی از بیان آن خود داری شده است را نیز بر این وجیزه بیافزائیم. ما همه صاحب قصوریم. کم گذاشته ایم از وظیفه ای که داشته و داریم. به خود بیائیم و کاری کنیم.
کاری کنیم … ورنه خجالت بر آوریم
روزی که رخت از این جهان به جهان دگر کشیم.
و اما غرض از این نوشته، علاوه بر تذکر به حکم “فذکر فان ذکرا تنفع المومنین”، خطاب فرار دادن دوسنان و عزیزانی است که هر از گاه و به طرق مختلف ناخواسته و ندانسته با بیان مطالب و اظهاراتی که برخی از آنها مع الاسف خالی از عقده گشایی نیست، مخاطبان را با ارایه نشانی غلط به وادی یاس و نومیدی کشانده و با مرثیه های جگر سوز، بی آنکه راهی برای برون رفت از مشکلات ارایه دهند و تنها با ذکر مصیبت، زخم های تازه ای بر پیکر این هنر دیرپا که برگی از هویت ملی ما است وارد نموده و آثار شکننده ای را موجب می گردند.
گرچه نویسنده این سطور به شهادت تمامی کسانی که منصفانه اعمال آشکارش را رصد نموده و می نمایند، خود یکی از خدمتگزاران این عرصه بوده و با ایجاد تریبونی مستقل تلاش نموده تا امکان نشر نظرات و افکار و ایده های تمامی دستاندرکاران و دلسوزان این حوزه را فراهم آورد، و در نقد و نقادی عملکرد دستاندرکاران هر دو حوزه دولتی و خصوصی، آشکارا و به صراحت بی ترس نام و نان، هر جا که صلاح ملت و مصلحت فرهنگ و هنر این مرز و بوم را در مخاطره دیده است به بازتاب آن و توجه دادن همگان به عواقب خطیر اقدامات نسنجیده و کجروری ها هشدارهای جدی داده و از قصور مقصران چشم نپوشیده است. اما همواره در کنار نقد عملکردها، رفتارها و برنامه ها، تلاش داشته تا در حد بضاعت ارایه طریق نیز نموده و نقد مشفقانه خود را برای اصلاح امور فرش کشور با راه چاره هایی همراه کند.
متاسفانه چندی است که شاهد مطالبی هستیم که بیش از آنکه بتواند راهی بگشاید و سنگی از مسیر پر تلاطم فرش کشور بردارد نوک تیز قلم را به سمت و سویی نشانه رفته است که تنها فایده آن بی اعتبار کردن جایگاه فرش کشور و متولی آن است.
نویسنده تا آنجا که این مطالب در حوزه دلسوزی و دردمندی منتشر می شد نیازی به نوشتن این مطلب نمی دید اما این قضاوت های فردی و تعمیم دادن آن به عنوان نظر تمامی دستاندرکاران، پاسخ به این مطالب و تذکر مشفقانه به این دوستان را تکلیف نمود.
برخی از این نوشته ها و مطالب اخیرا مرزهای ادبیات و اخلاق نقادی را در نوردیده و با نوعی تحکم غیر مودبانه همه تلاش های صورت گرفته در طول تشکیل مرکز ملی فرش ایران را یکسره و بی استثناء مضر، مخرب و موجب سرزنش معرفی می کنند.
گرچه در بادی امر بنظر می رسد که پاسخ به این اظهارات در حوزه وظایف دستگاه متولی است (که هست ولی بر زمین مانده است)، ولی از آنجا که شکل گیری و ایجاد این مرکز نتیجه تلاش سالیان دلسوزان و علاقمندان به فرش کشور بوده، باید در مقام دفاع و حراست از این نهاد صنفی منسجم و یا بهتر بگوئیم نهال شکننده ای که در طول عمر کوتاهش مایه امید دستاندرکاران و سرپل ارتباط تلاشگران بخش خصوصی و تعاونی با دولتمردان بوده است از هیچ کوششی دریغ نکنیم. نویسنده بارها و به ضرس قاطع بر این نکته که حفظ مرکز ملی فرش ایران و حمایت توام با مسئولیت پذیری یکی از مهمترین راه ها برای حفظ و اعتلای فرش کشور است تاکید داشته و در عین حال حق نقد منصفانه عملکرد این نهاد را برای خود و تمامی دستاندرکاران و ذینفعان فرش کشور محفوظ و لازم الاحترام دانسته است.
مدیریت فعلی مرکز ملی فرش ایران برای تمام کسانی که از نزدیک با نظرات و دغدغه هایش آشنایند یکی از دلسوزترین و فعالترین مدیرانی است که تا کنون بر این مسند تکیه زده. اگر دوستان فراموش نکرده باشند نیروهای موجود مرکز ملی غالبا در راستای تجمیع وظایف تولیگری از سازمان ها و مراکز مختلف به این مرکز کوچ کرده و مقدمات رفع این بزرگترین چالش فرش کشور را که همانا موازی کاری و تعدد مراکز عامل و تصمیم گیرنده دولتی بود فراهم نموده اند. گرچه در این میان عناصر نا کارامد و مدیران کم و بی تجربه نیز بر سازمان متولی تجمیل گردیده ولی در نهایت و در یک جمعبندی کلی مرکز ملی فرش ایران تنها و موثرترین بازوی موجود همه ما دستاندرکاران در حمایت از تولید و تجارت است.
مشکلات موجود در سیستم، برنامه و یا عدم کفایت مدیریتی موضوعاتی است که در چارچوب مذاکرات و حضور موثر و فعال ذینفعان تماما با پیگیری و پای فشاری منطقی و هماهنگ، قابل حل و فصل است. مدیریت جدید مرکز نیز نزدیک ترین تعریف را به عنوان واسط میان بخش حاکمیتی با بخش های خصوصی و تعاونی دارد. به تمسخر گرفتن این نهاد پایه ریزی شده بر اساس خواست و نظر فعالان فرش کشور، اشتباهی است که تکرار آن خصوصا در قالب نامعقول و توهین آمیزی که این روزها باب گردیده، جز توهین به شعور دستاندرکاران و زمینه سازی برای از دست رفتن فرصت مغتنم صنفی هیچ بهره و نتیجه ای در بر نداشته و حکایت از محدود نگری نویسندگان و بی توجهی به آینده فرش کشور است.
به سهم خود معتقدیم ادامه این روند مانع ایجاد فضای تعامل گردیده و عکس المل های تقابلی ای را در قالب دور شدن متولی از فضای گفتمانِ کارساز بوجود خواهد آورد. بدیهی است با توجه به دسترسی مستقیمی که به آراء و نظرات خبرگان و دستاندرکاران داریم این روند موجبات اعتراض و نارضایتی خانواده فرش را از نویسندگان یکسونگر بدنبال خواهد داشت.
بارها همگی گفته ایم که مرکز ملی فرش ایران خانه ما است و ما در جهت آبادی این خانه و حفظ شان آن از هیچ کوششی دریغ نخواهیم کرد.
عزیزان ما نیز بهتر است تلاششان را در راستای استحکام بخشیدن به ستون های این خانه صرف کنند.
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست.
کارپتور- علیرضا قادری