فرش ایران؛ پاسخ به نقدی بر نقد
در ادامه نقدی که نگارنده این سطور در شماره ۱۶۷ مجله کتاب ماه ویزه هنر به تاریخ مردادماه ۱۳۹۱ برای دانشنامه فرش ایران نوشته بود مؤلف دانشنامه، آقای احمد دانشگر، شرحی به عنوان «نقدی بر نقد» در شماره ۱۷۲ همان مجله به تاریخ دیماه ۱۳۹۱ نگاشته است که به نظر میرسد پاسخی با توضیحات مختصر زیر در این باب، ضرور باشد.
قبلاً به اطلاع میرسد که این نگارنده برای جلوگیری از پراکندهگویی و حاشیه رفتنهای غیرمنطقی، ترتیب و قالبی را تحت عناوین: (تعاریف غلط، تعاریف ناقص و تعاریف زاید) با کد و شمارهگذاریهای مشخص و زیرمجموعههای آن تعیین کرده بود که نظر خود را در داخل این قالب جای داده بود در حالی که مؤلف برای پاسخگویی به نقد مذکور صلاح دیده است این قالب را کنار بگذارد و به «شدت نادرستی» تعاریف و بدنه اصلی نوشته که پایههای اساسی نقد بر آن استواراست کار نداشته باشد. اینک این نگارنده هم پاسخگویی خود را براساس ردیفبندی و ترتیبی که مؤلف بکار گرفته است توضیحات زیر را ارائه میدهد.
گروه اول – اصول و مدخلهای بدون پاسخ
مؤلف در مقابل قسمت اعظم مدخلها و مطالب مورد انتقاد به ویژه آن دسته که پایه و اساس انتقاد بوده است سکوت کرده و از آن گذشته است و سعی کرده به آن دسته از مدخلهایی بپردازد که جوابی برای گفتن دارد. به نظر این نگارنده عمل مؤلف در این قسمت بسیار نیکو و منطقی است زیرا به قول مرحوم استاد دکتر عبدالحسین زرینکوب:
«دلیری واقعی آن است که انسان جرأت آن را داشته باشد که در آنجا که معرفتی ندارد خموشی را برگزیند و در برابر عظمت و زیبایی حقیقت سکوت کند.» (آشنایی با نقد، دکتر عبدالحسین زرینکوب، انتشارات سخن،۱۳۷۴، ص ۱۰). این مطلب گفتنی است که از قدیم در تنظیم لوایح حقوقی هم همین اصل رعایت میشده و میشود زیرا مادام که به مورد ادعا اشاره نشود به یقین مفاد ادعا و موضوع آن مورد قبول مدعیعلیه قرار گرفته است. به همین جهت این نگارنده دیگر به این موارد که فهرست آن به شرح زیر است نمیپردازد:
۱) فصلبندی درهم ریخته کتاب (ص ۱۶ بند ۶-۱-۴)
۲) تکراری بودن برخی از متن کتاب (ص ۲۲ بند ۴-۳-۴)
۳) استفاده از برخی منابع ضعیف و غیرمتقن (ص ۲۲ بند ۱-۶)
۴) فقدان منابع عکسها و شواهد تصویری (ص ۲۲ بند ۲-۶)
۵) نارسا بودن اطلاعات کتاب شناختی (ص ۲۲ بند ۳-۶)
۶) فقدان بستر غیرمتوازن و غیرهماهنگ متن کتاب (ص ۲۲ بند ۱-۷)
۷) عدم رعایت جنبه «کاربردی» دانشنامه در متن مدخلها (ص ۲۳ بند ۴-۷)
۸) وجود برخی نوشتههای غیرمستند در متن دانشنامه (ص ۲۲ بند ۳-۷)
۹) عدم حفظ امانتداری کامل در نقل برخی مطالب (ص ۲۳ بند ۵-۷)
۱۰) تحریف در مدخل قوانین و مقررات فرش (ص ۱۷ بند ۹-۱-۴)
۱۱) برخی اشتباهات دیگر در مورد تعاریف مدخلها
گروه دوم – مدخلهایی که پاسخی برای آن در نظر گرفته شده است.
این موارد عبارتند از:
۱- فهرستهای کتاب و شماره صفحات: با توجه به اینکه «فهرست» کتاب قسمتی از کتاب است به یقین باید برای صفحات آن «شماره» در نظر گرفت. مخصوصاًٌ با توجه به اینکه این صفحات اندک نیست. اینکه مؤلف اشاره میکند: «چون ترتیب مدخلها برحسب الفبای فارسی بوده نیازی به شماره صفحه نداشته است.» (ص ۷۹) قبول نمائید گذاردن شماره صفحه برای کتاب اعم از اینکه الفبای آن «فارسی» باشد و یا «غیرفارسی» ضروری است زیرا نظام شمارهگذاری اولاً سرعت تورّق را برای خواننده افزون میکند ثانیاً «ارجاع دادن» به صفحات کتاب امکانپذیر میگردد.
۲- جاجیم بافی: مؤلف میپذیرد که «دار» قالیبافی با «دستگاه» جاجیمبافی فرق دارد و میگوید: «بدیهی است این دو اساساً با هم فرق دارند» (ص ۷۹) بنابراین سخنی باقی نمیماند و هرگونه توضیح بعدی اضافی است.
۳- دماسنج: مؤلف در مورد دماسنج اشاره میکند: «دماسنج در فرایند صنعت فرشبافی ابزار کارآمدی برای نشان دادن حرارت داخل دیگهای رنگ حتی هوای داخل کارگاهها و انبارها است.» (ص۷۹) بدین وسیله دماسنج را برای هوای کارگاهها و انبارها لازم میداند با این حساب «بخاری» و «کولر» هم برای گرم کردن و سرد کردن هوای کارگاهها و انبارها هم لازمتر است. ولی به هر حال هیچ یک از این وسایل در شمار «ابزار قالی بافی و فرشبافی» به حساب نمیآیند.
۴- آب: اگر شرط ظرفیت و محدودیتی که برای بار واژهای هر مدخل در دانشنامه مطرح نباشد جای یک صفحه و نیم مطلب در قطع رحلی بزرگ برای نگارش مدخلی که ممکن بود با چند سطر موضوع کفایت کند چندان مسئله خاصی نیست.
۵- گوسفند: مفاد مطلب بند ۴ فوقالذکر دراین مورد هم صادق است با توجه به اینکه مدخل دیگری به نام «پشم – انواع» در دانشنامه وجود دارد.
۶- گلابتون: مفاد مطلب بند ۴ فوقالذکر باز هم در این مورد صادق است با این تفاوت که به جای «زیادی» واژگان بکار رفته، این دفعه «قلیل» بودن آن کار را نابسامان کرده و نتوانسته انواع گلابتون و فرایند تولیدآن را تشریح کند و کار به ضعف کشیده است.
۷- انیلین (رنگ جوهری): یکی از شرایط اولیه و اساسی دانشنامهنویسی این است که مطالب مربوط به یک «موضوع» را در یک «مدخل» تجمیع کند به طوری که احتیاج نباشد یک موضوع در مدخلهای پراکنده و متفاوت بیان شود. وانگهی رنگ موسوم به جوهری دارای پیشنه خاصی است که در هیچ مدخلی این موضوع دیده نشد. اشاره به این پیشینه به سبب «اهمیت» آن برای خطری که فرش ایران را از این بابت تهدید میکند به نظر الزامی میرسد.
۸- رنگرزی: مؤلف برای تشریح نظر خود و عدم امکان نسخهپیچی مواد خوراکی و موادرنگی از اصطلاح «قیاس معالفارق» (ص ۸۰) استفاده میکند و با کاربرد این اصطلاح قصد دارد مفهوم سخن منتقد را خنثی کند که ناموفق است وسخن او دور از حقیقت. زیرا: اولاً «قیاس» در منطق و حقوق انواع و اقسام دارد مانند: قیاس علت، قیاس شِبه، قیاس منصوصالعله، قیاس مستنبطالعله، قیاس اصولی، قیاس الویت، قیاس قطعی و قیاس ظنی (فرهنگ حقوقی، جعفری لنگرودی، کانون معرفت، ۱۳۳۴، ص ۲۲۰ تا ۲۲۵).
ثانیاً در مثال ما هر دو عنصر (اعم از مواد خوراکی و مواد رنگی) که ازنظر علت و عملیات انجام شده روی آن در مسیر و فرایندی که عبارت از «جوشیدن و پختن مواد طی مقدار معینی از زمان تحت حرارت خاص باشد» رابطه «قیاس» برقرار است که میتوان برای هر دو دستورالعمل و روش کار نسخه نوشت. امروزه مؤلفانی که قصد دارند نوشتههایشان «کاربردی و روشمند» باشد برای تشریح دقیق فضای کاری و تعیین فرایند هر عمل به روشهای ترتیب انجام کار اهمیت فراوان میدهند حتی هر کار را اندازهگیری و کارسنجی میکنند. دراساس سخن «فردریک وینسلو تیلور» پدر مدیریت علمی همین بود و بیانیه او در پنج اصل خلاصه میشد که شرط اول آن «مطالعه و اندازهگیری مواد و زمان دقیق انجام کارهر جزء کار و تعیین روش صحیح انجام آن» قلمداد میشد (دکتر منصور منصورکیا، تجزیه و تحلیل سیستمها و روشها، مؤسسه عالی حسابداری، ۱۳۵۰،ص ۲۲). بنابراین میتوان برای ترکیب، اختلاط و امتزاج و به عمل آوردن «رنگ»ها نسخه نوشت که اتفاقاً جای این موضوع در دانشنامهای است که به طور اختصاصی برای فرش تدوین یافته است نه برای کتابهای عمومی. در هر حال حسن و نیکویی این نسخهها و دستورالعملها در این است که طرز عمل را از قبل تعیین میکند و به کلیه ندانمکاریها و همچنین تقلباتی که در هر منطقه فرشبافی امروز شاهد آن هستیم پایان میدهد. ازیاد نبریم تقلباتی که دررنگرزی فرش حادث میشود از فقدان دو عامل نشأت میگیرد یکی در دسترس نبودن و عدم تدوین نسخه استاندارد شده و مکتوب و دیگری گرانی مواد رنگی به همراه عدم انجام کنترلهای لازم ازطرف بازرسان فنی.
۹- طرح و نقش فرش ـ طبقهبندی: منطقیترین جواب مؤلف در همین مورد است. جهان مملو از طبقهبندی است و هر طبقهبندی روش اجرایی مخصوص به خود دارد.
این نگارنده هم در ادامه همین فکر طوردیگری به موضوع نگریسته است که خلاصه و فشرده آن نکته زیراست: در طبقهبندی طرح و نقش فرش، اشکال هنری و زیباییشناسی فرش از امور «تجریدی» مایه میگیرد که خارج از معیارهای قراردادی است و علت خروج این نقوش از دایره امور قراردادی و عالم نسبتها و استدلالهای عقلانی همان «جوهر مجرد» است که سرچشمه ذهن آدمی است. ذهنیت و عینیت دو محور موازی همیشه در تاریخ هنر و زیبایی مطرح و اثرگذار بودهاند. هدف هنر در شرق، امری وابسته به مفاهیم ذهنی و در غرب، مربوط به مفاهیم و واقعیتهای عینی است حال اگر فردی بتواند در طبقهبندی این طرحها و نقشها طوری رسته و رشته هر نقش و طرح را تعیین کند که مفاهیم ذهنی هر طرح و نقش به مفاهیم عینی آن نزدیک شود به احتمال یکی از شرایط مطلوب گزینش را برای ایجاد چارچوبی برای طبقهبندی این موضوع بنا نهاده است.
۱۰- آداب و رسوم باورهای فرشبافان: همان طوری که دربند «۷» این جوابیه ذکر شد اصل این است که مطالب مربوط به یک «موضوع» در یک «مدخل» اجتماع کنند نه در مدخلهای پراکنده و متفاوت. بدین جهت نظر مؤلف که اشاره دارد: « در دانشنامه فرش ایران کلیاتی از آداب و رسوم بافندگان سراسر کشور ذیل مدخل فوق ]یعنی جلد دوم صفحه ۸۹[ آمده و برخی مطالب از این دست در فصل جغرافیا و تاریخ فرش ایران ]یعنی جلد ۴[ .. شرح داده شده است.» به نظر میرسد غیراصولی است.
۱۱- شرکت سهامی فرش ایران: در فصل دوم دانشنامه که نهادهای فرش از جمله مرکز ملی فرش ایران و سازمان صنایع دستی ایران که در این اواخر زیر پوشش سازمان میراث فرهنگی قرار گرفته است معرفی شدهاند، ولی از نهاد قدیمی فرش یعنی شرکت فرش اسمی از آن در میان نیست مؤلف در این باره توضیح میدهد که: «…. و فصلی به نام اقتصاد در مجلّد چهارم وجود دارد و طبعاً نام شرکتهای تجاری از جمله شرکت سهامی فرش ایران باید در آن جا بیاید.» (ص ۸۰). حال سخن این است که این موسسات اعم از شرکت فرش، مرکز ملی فرش و صنایع دستی و گردشگری اصولاً در شمار موسسات اقتصادی کشور محسوب میشوند و نمیتوان از این سه مؤسسه دوتای آن در جلد دوم و یکی دیگر را در جلد چهارم قرار داد. تشخیص اقتصادی بودن این موسسات بستگی به «شرکت» ندارد که جلوی نام سازمان ذکر شود. امور تجاری لایه کوچکی از «اقتصاد» است.دنیای اقتصاد: صنعت، معدن، تجارت، بورس، اموربانکی، پولی،سرمایهگذاری، ارزآوری، توریسم، بازار، اشتغال، نیروی انسانی صادرات و … را به خود مشغول میدارد. به هر حال مرکز ملی فرش ایران که بر تجارت فرش و صادرات فرش نظارت میکند یک موسسه اقتصادی است همچنین سازمان صنایع دستی و گردشگری هم که به فروشگاهها و شرکتهای صنایع دستی در تهران و شهرستانها نظارت میکند بانضمام امور گردشگری که ارزآوری بیشتری را عاید کشور مینماید در ردیف شرکت فرش محسوب میشوند و همگی «اقتصادی» هستند.
در هر حال مفهوم نشدن معنای «اقتصاد» و پهنه وسیع آن در کتاب دانشنامه فرش ایران هم جای تعجب است و هم تأسف. تعجب به خاطر اینکه برخی از موضوعاتی که در فصل دوم کتاب از آن سخن رفته است میتوانست در جلد چهارم و در بحث اقتصاد مطرح شود و تأسف به خاطر اینکه تا چه میزان فصلبندی کتاب دچار اشکال است که از بیماری «آشفتگی و شتابزدگی» رنج میبرد.
۱۲- فرش و ادبیات: منتقد در ادامه این مدخل یادآور میشود: ضمناً برخی از اشعار محلی مانند شعر ترکمنی، شعر مشهدی و شعر آذری با آوانویسی توام نیست.» (ص ۲۰-۷-۴-۲) که مؤلف در پاسخ اشاره دارد: «هدف این دانشنامه پرداختن به این مورد نبوده و چنین امری که تنوع آن برابر است با تنوع گویشهای سراسر ایران زمین باید در یک کتاب مستقل ویژه گویشها مورد توجه قرار بگیرد.» (ص ۸۱) از این جهت باید گفت:
اولاً – «روش» تدوین دانشنامه با «هدف» آن فرق دارد. ذکر این نکته که «هدف دانشنامه پرداختن به این مورد نبوده» وافی به مقصود نیست و ایرادی را مرتفع نمیکند.
ثانیاً – نام بردن سه قطعه شعر، تنوعاش «سراسر ایران زمین» نیست.
ثالثاً – آوانویسی برای اشعار محلی حکم الفبای صوتی دارد و بدون ذکر این الفبا هرگونه شعر محلی «مهجور» و «ناخوانا» است. بنابراین اشعار محلی مذکور در دانشنامه فرش مهجور و ناخوانا باقی ماندهاند و هرگونه توضیح در این زمینه ناخوانا بودن آن را از بین نمیبرد.
در همین زمینه جالب است که مؤلف خود را مقید میکند سخنی بگوید که در منطق از آن به «تصدیق بلاتصور» یاد میکنند. او در بین بحث آوانویسی اشارهای (یا بهتر بگوئیم، تبلیغاتی) هم برای یکی از تألیفاتش میکند و ضمن آن میگوید: «برخلاف برخی خراسانیهای تهران زده که بر اثر استنشاق دود فراوان، گذشته خود را فراموش کردهاند….» (ص ۸۱) که نه تنها ذکر این جمله ربطی به آوانویسی ندارد بلکه چنین تصدیقی اصلاً «موضوعیت» ندارد از طرفی این گونه «کنایه»ها بیشتر در بین طنزنویسان رایج است نه در یک بحث ظاهراً استدلالی!
۱۳- فرش و اندیشمندان و هنروران: مؤلف قبول میکند که نام بسیاری از استادان و هنرمندان فرش در دانشنامه از قلم افتاده است و علت این کار را توضیح میدهد: «و اگر نامشان در دانشنامه نیامده دو علت داشته است اول آنکه مؤلف کتابی در دست تألیف دارد به نام فرهنگ نامآوران فرش که به زودی منتشر میشود بنابراین مطمئن بوده که حق این بزرگان به زودی ادا خواهد شد ]![ دیگر اینکه ساحت محدود این دانشنامه و روش آن ]![ اجازه ذکر نام بیش از معدودی از ایشان را نمیداده.» ملاحظه میفرمائید:
اولاً – چطور عذر و کوتاهی در انجام یک تحقیق در بیان این جملات آشکارمیشود؟
ثانیاً – لیست جدید نامآوران فرش که منتقد آن را در نقدنامه ارائه کرده است نفی کننده لیست نامهایی که در دانشنامه فرش آمده است نیست. به قول اهل منطق و حقوقدانها «اثبات شیی نفی ما ادا نمیکند» و این موضوع بدیهی و روشن است. معلوم نیست قصد مؤلف از این همه صغری و کبری خواندنها چیست؟
ثالثاً – و اما اینکه مؤلف نام عدهای را (اعم از سهواً یا عمداً) به نام اندیشمند و نامآور فرش جا زده است منتقد خیلی روشن و صریح و دور از هرگونه تعقید در صفحه ۲۰ این افراد را معرفی کرده است و معلوم نیست چرا مؤلف از ذکر این عبارات روشن اجتناب کرده است. بد نیست یک بار دیگر جمله موردنظر همراه با نامهایی که به نام اندیشمند و نامآور فرش جا زدهاند در این جوابیه درج شود. جمله چنین است:« مسئله دوم این است که مؤلف نام عدهای را به نام اندیشمند، پژوهشگر و هنرمند در ردیف نامآوران فرش میآورد مانند: ژان پوزی (رئیس اتاق تجارت ایران و فرانسه)، یاکوب پولاک (طبیب ناصرالدین شاه)، نسیتوکل (سردار آتنی)، سینگرساز جنت (نقاش غربی هندی تبار) و عدهای دیگر (اعم از خارجی و ایرانی) که هیچ وقت ارتباطی با فرش نداشتهاند و اگر درطول عمرشان سخنی از فرش ایران گفته و آن را ستودهاند به مقتضای زمان و مکان بوده است نه این که فرش شناس یا محقق باشند.» (ص ۲۰)
رابعاً – مؤلف در جوابیه خود قید میکند: «نویسنده با افتخار اعتراف میکند که در هنگام تألیف دانشنامه هیچگاه به این نیندیشیده بود که آوردن نام افرادی که امروز از مدیران و کارشناسان رسمیاند میتواند برای آینده دانشنامهاش مفید باشد» حالا چرا و به چه علت دیگر معلوم نیست! در این مورد چند مطلب قابل ذکر است:
الف – «افتخار» کردن در این زمینه اعم از اینکه اندیشه مؤلف درست باشد یا نادرست موجبی برای بروز و ظهور ندارد مگر اینکه علت خاصی مؤلف را تحریک و یا به هیجانآورده باشد.
ب – به فرض اینکه مؤلف، تعداد کثیری از مدیران فرششناس و کارشناسان رسمی مجرب که قلب تپنده و نبض مجتمع بزرگ فرش محسوب میشوند عمداً یا سهواً نامشان را در دانشنامه نیاورد و به این موضوع «افتخار» هم بکند چیزی از صلابت و مؤثربودن آنان و سهم عظیمی که در کار فرش دارند کسر نخواهدشد. بنابراین خوش خیالیها و «افتخارات» مؤلف گرامی اختصاص به خود ایشان دارد.
پ- از حق نباید گذشت که مرکز ملی فرش ایران در همین سالهای اخیر در چند نوبت که برای بزرگداشت نامآوران فرش برگزار کرد سهم مدیران فرششناس و کارشناسان رسمی را از یاد نبرد و از آنان تجلیل کرده و این خود جای تقدیر دارد.
۱۴- کارگاههای فرشبافی، بهداشت و سلامت کارگران: مؤلف در این زمینه معتقد است که: «هیچ نوشته یا بیانیهای عمومی تاکنون نتوانسته است به طور کامل و آن گونه که باید مسایل مربوط به سلامت کارگران از جمله بافندگان فرش را مطرح و حل نماید. کتابی جداگانه و ویژه این موضوع باید تألیف گردد که فصولی موسع پیرامون موضوعات گوناگون آن توأم با تصاویر راهنما را منعکس سازد.» (ص ۸۱) این منظور در گذشته نه چندان دور با تصویب «طرح بقا» با مشارکت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و وزارت جهاد کشاورزی در ۲۱۹ شهر از ۲۸ استان کشور به اجرا گذاشته شد و نتایج خوبی از آن اتخاذ گردید. گزارش کار این طرح همراه با جدولهای آماری و عکسها و نشریات مختلف تا قبل از انحلال اداره کل فرش و صنایع دستی روستایی وزارت جهاد سازندگی در دسترس بوده است و اکنون هم میتوان موضوع را دنبال کرد. علاوه بر آن تعدادی از پزشکان ایران نظیر آقایان: دکتر چوبینه، دکتر حسینی، دکتر لحمی، دکتر رضاخانی، دکتر شاهنواز و دکتر حسین تجدد آزمایشهای مختلفی از اختلالات اسکلتی و عضلانی قالیبافان را مورد بررسی قرار دادهاند که نتیجه را با عکسهای استثنایی در کتاب یا دورههای مجله علمی پزشکی منعکس کردهاند. ضمناً به این جمع رسالات متعدد دانشجویان دانشکده بهداشت و همچنین دانشکده پزشکی را باید اضافه کرد. همچنین دو کتاب بسیار ارزشمند درباره «اصول ارگونومی» که توسط دو پروفسور خارجی تهیه و به فارسی ترجمه گردیده است. یکی نوشته پروفسور «گرانژان» با ترجمه دکتر نادر کاووسی در سال ۱۳۵۰ و دیگری نوشته پروفسور «ویردمیستر» با ترجمه علی پورقاسمی در سال ۱۳۵۰. درهر حال اقدامات انجام شده در زمینه سلامت قالیبافان به ویژه در سی سال گذشته کم نیست که آخرین آن با پیگیری هوشمندانه مرکز ملی فرش ایران در زمینه تصویب قانون بیمه قالیبافان و فرشبافان در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۸۸ به عمل آمد.
۱۵- گردهبرداری: مؤلف درباره تعریف و روش گردهبرداری پاسخ میدهد: «تعریفی که از گرده و گردهبرداری در دانشنامه برای آشنایی خوانندگان آمده از نظر نویسنده کافی است و پرداختن به روش و عمل گردهبرداران که نزد دستاندرکاران «متفاوت» نیز هست در صفحات محدود دانشنامه ضروری نمیباشد». در حالی که اتفاقاً برای اینکه از روشهای «متفاوت» که مؤلف به آن اشاره دارد کاسته شود و از طرفی دانشنامه از صفت و روش «کاربردی» هم بهرهمند شود ذکر« روش یکنواخت » پس ا زتعریف مدخل لازم است.
قابل توجه است که ذکر عبارت «ضروری نمیباشد» که مؤلف در چند جای جوابیه خود برای مدخلهای مورد انتقاد بکار میگیرد در واقع موضوع «کاربردی» بودن دانشنامه را «غیرضرور» و شاید «مزاحم» و یا «بیاثر» تلقی میکند.
۱۶-مرکز ملی فرش ایران: مقصود از جمله: «تشکیلات و بستری که وظایف مذکور را در میدان عمل به اجرا میگذارد» نمودارها و ماتریسها و استراتژیهای سازمانی است که منتقد در نقد خود از این عبارت استفاده کرده است و این موضوع هیچ ارتباطی به «دفترچههای تلفن» و «دفترچههای راهنمایی» که مؤلف به اشتباه در (صفحه ۲۰) بدان اشاره میکند ندارد. به راستی انسان متحیر میشود دانشی به نام اصول علم «سازمان» تا این اندازه چرا در جامعهها در بوته غفلت و بیخبری است. «نمودار سازمانی» بهترین تابلوی مکانیسم اجرایی سازمان است که وظایف سازمانی را در میدان عمل به نمایش میگذارد. فراموش نکنیم دانشنامه فرش مورد بحث با مشارکت و همکاری مرکز ملی فرش تهیه و چاپ شده است از این نظر مرکز مذکور حق دارد علاوه بر وظایف قانونی خود راجع به تشکیلات مصوب و اینکه چطور وظیفه تولیگری فرش که به عنوان یک تسهیلگر رابطه بین کلیه ذینفعان، بخش خصوصی، تشکلها، تعاونیها، بازرگانان و صادرکنندگان را با دولت تنظیم میکند تا برآیند همه کارها به هدفگیری اصلی مرکز نزدیک شود. از طرف دیگر توجه به این واقعیت که بیش از نود درصد از فعالیتهای فرش در بخش خصوصی انجام میشود. مرکز باید نشان دهد که کلیه وظایف سیاستگذاری و نظارت بر فرش ایران و مقررات کشوری طرح و اجرا میکند که با اهداف وزارت بازرگانی و مرکزفرش و نیازهای ذینفعان هم سو است. (مرکز ملی فرش ایران در یک نگاه، مهدی کاتب «با تلخیص» ۱۳۸۹، ص۱۲) از طرف دیگر بجا و ضروری است که در این مدخل شمه مختصری از کارنامه خدمات مرکز ملی فرش ایران دراین دانشنامه انعکاس یابد. این موضوع در مدخل شرکت سهامی فرش ایران هم ضرورت دارد.
حاصل سخن
یکی از مهمترین آسیبهای امروز در زمینه فرششناسی ایران عدم ترویج جریان نقد علمی و فقدان بکارگیری آن در جامعه پژوهندگان و محققان است.
در نقد، کاستیهای اثر مشخص میشود و مؤلف میتواند از تذکرات اصلاحی در موقع مناسب از آن بهرهبرداری کند. پیداست که یادآوری مطالب نادرست که در کتاب جا خشک کرده است نباید موجب رنجش و آشفتگی مؤلف گردد به طوری که گاه در پاسخ به نقد مبادرت به «کنایه» و «گوشه»هایی بشود که برای مطرود دانستن جریان نقد کمکی به او نمیکند و اتفاقاً بر علیه اظهاراتش گواهی میدهد. امروز در نقد علمی، اصولی استوار است که اولین شرط آن دوری کردن از تعارفهایی است که معمولا برای دوستان و همکاران قدیم و جدید به کار میرود.بدیهی است در این نوع انتقادها از هرگونه «حاشیهپردازی»های معمول به ویژه اشاره به نکات «تظاهرآمیز» که در نهایت، شکل «تقریظ» را به خود میگیرد به شدت اجتناب میشود.
گرچه اکنون مؤلف محترم و دوست دیرین نگارنده در انتهای جوابیه خود (ص ۸۲) عمل منتقد را «خیرخواهانه» نمیداند ولی بالعکس، نگارنده این سطور، نقد و جوابیه او را و هم لطف همیشگی او را که یک جلد از کتابهای منتشر شده خود را با پشتنویسی کتاب با بهترین مضامین به این نگارنده هدیه کرده است فراموش نمیکند و آن را «خیرخواهانه» میداند. به راستی «خیرخواهی» معنای وسیعی دارد بخصوص در کارهای تحقیقاتی و مطالعاتی، خاطرم هست و هنوز به یاد دارم سماجتهایی که نسخهای از شرح حال به همراه عکسی برای درج در همین دانشنامه از نگارنده این سطور طلب شد ولی این نگارنده با عذرخواهی از عهده این شرمندگی برنیامد زیرا به «حقیقت» این نگارنده خود را ذیصلاح گروه دانشوران و بزرگان فرش نمیداند. او شاگرد کمترین و ابتدایی مکتب تحقیق است و تحقیق شایسته و بایسته را بهانه هرکاری قرار نمیدهد.
اکنون هم نگارنده را امیدی است که هرگاه خوانندگان دانش پژوه از این نقد فایدهای برگیرند نگارنده این سطور را سعادت خدمتی، نصیب افتاده است.
وَالله ولّی التُوفیق و هُو المُستعان
فضل الله حشمتی رضوی
تهران – چهارم بهمن ماه ۱۳۹۱
منبع: کارپتور